نعت فاعلی از مصدر غریویدن. فریادکنان و بانگ زنان. (برهان قاطع). شورکننده. (غیاث اللغات). شورکننده و فریادکنان. (آنندراج). غریونده. غریوکننده. بانگ و فریاد برآرنده. غوغاکننده: غریب نآیدش از من غریو گر شب و روز بناله رعد غریوانم و به صورت غرو. کسائی. به رنجش گرفتار دیوان بدند ز بادافره وی غریوان بدند. فردوسی. در این بلد چومنی عاشق غریوان نیست به صد بهار چو تو لعبتی بهاری نه. فرخی. یکی بهره خسته دگر بسته دست غریوان و غلتنده بر خاک پست. اسدی (گرشاسب نامه). زآن دو جادونرگس مخمور با کشی و ناز زار و گریان و غریوانم همه روز دراز. (ترجمان البلاغۀ رادویانی). کعبه همچون شاه زنبوران میانجا معتکف عالمی گردش چو زنبوران غریوان آمده. خاقانی. یا من آن پیل غریوان در ابرهه ام که سوی کعبۀ دیان شدنم نگذارند. خاقانی. بسا آسیا کو غریوان بود چو بینند مزدور دیوان بود. نظامی. این بر و بوم جای دیوان است شیر از آشوبشان غریوان است. نظامی. ، در حال غریو کردن. در حال غریویدن. غریوکنان: چو بشنید کو کشته شد پهلوان غریوان به بالین او شد دوان. فردوسی. غریوان همی گشت بر گرد دشت چو یک روز و یک شب برو برگذشت. فردوسی. سبک دشتبان گوشها برگرفت غریوان از او ماند اندر شگفت. فردوسی. همه جامه زد چاک و بنداخت تاج غریوان به خاک آمد از تخت عاج. اسدی (گرشاسب نامه). چو بره کآید به مادر گوسپند چرخ را سوی تیغ حاج پویان و غریوان دیده اند. خاقانی
نعت فاعلی از مصدر غریویدن. فریادکنان و بانگ زنان. (برهان قاطع). شورکننده. (غیاث اللغات). شورکننده و فریادکنان. (آنندراج). غریونده. غریوکننده. بانگ و فریاد برآرنده. غوغاکننده: غریب نآیدش از من غریو گر شب و روز بناله رعد غریوانم و به صورت غرو. کسائی. به رنجش گرفتار دیوان بدند ز بادافره وی غریوان بدند. فردوسی. در این بلد چومنی عاشق غریوان نیست به صد بهار چو تو لعبتی بهاری نه. فرخی. یکی بهره خسته دگر بسته دست غریوان و غلتنده بر خاک پست. اسدی (گرشاسب نامه). زآن دو جادونرگس مخمور با کشی و ناز زار و گریان و غریوانم همه روز دراز. (ترجمان البلاغۀ رادویانی). کعبه همچون شاه زنبوران میانجا معتکف عالمی گردش چو زنبوران غریوان آمده. خاقانی. یا من آن پیل غریوان در ابرهه ام که سوی کعبۀ دیان شدنم نگذارند. خاقانی. بسا آسیا کو غریوان بود چو بینند مزدور دیوان بود. نظامی. این بر و بوم جای دیوان است شیر از آشوبشان غریوان است. نظامی. ، در حال غریو کردن. در حال غریویدن. غریوکنان: چو بشنید کو کشته شد پهلوان غریوان به بالین او شد دوان. فردوسی. غریوان همی گشت بر گرد دشت چو یک روز و یک شب برو برگذشت. فردوسی. سبک دشتبان گوشها برگرفت غریوان از او ماند اندر شگفت. فردوسی. همه جامه زد چاک و بنداخت تاج غریوان به خاک آمد از تخت عاج. اسدی (گرشاسب نامه). چو بره کآید به مادر گوسپند چرخ را سوی تیغ حاج پویان و غریوان دیده اند. خاقانی
چهار طرف در خانه، چهارچوبه که در را میان آن کار می گذارند، چهارچوب در، برای مثال درواز و دریواس فرو گشت و برآمد / بیم است که یک بار فرود آید دیوار (رودکی - لغت نامه - دریواس)
چهار طرف در خانه، چهارچوبه که در را میان آن کار می گذارند، چهارچوب در، برای مِثال درواز و دریواس فرو گشت و برآمد / بیم است که یک بار فرود آید دیوار (رودکی - لغت نامه - دریواس)
ارغوان، گلی سرخ رنگ و پیوسته به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگ ها شکفته می شود، گیاه این گل با برگ های گرد که در اول بهار گل می دهد و قسمت های مختلف آن مصرف دارویی دارد، ارغوانی، صورت سرخ و زیبا
ارغوان، گلی سرخ رنگ و پیوسته به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگ ها شکفته می شود، گیاه این گل با برگ های گرد که در اول بهار گل می دهد و قسمت های مختلف آن مصرف دارویی دارد، ارغوانی، صورت سرخ و زیبا
گلی سرخ رنگ و پیوسته به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگ ها شکفته می شود، گیاه این گل با برگ های گرد که در اول بهار گل می دهد و قسمت های مختلف آن مصرف دارویی دارد، کنایه از ارغوانی، برای مثال زمین ارغوان و هوا آبنوس / سپهر و ستاره پرآوای کوس (فردوسی - ۳/۱۱۵)، کنایه از صورت سرخ و زیبا
گلی سرخ رنگ و پیوسته به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگ ها شکفته می شود، گیاه این گل با برگ های گرد که در اول بهار گل می دهد و قسمت های مختلف آن مصرف دارویی دارد، کنایه از ارغوانی، برای مِثال زمین ارغوان و هوا آبنوس / سپهر و ستاره پرآوای کوس (فردوسی - ۳/۱۱۵)، کنایه از صورت سرخ و زیبا
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 18هزارگزی جنوب بجنورد و 4 هزارگزی خاور شوسۀ بجنوردبه میان آباد. هوای آن معتدل و دارای 1743 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن و تریاک و میوه و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 18هزارگزی جنوب بجنورد و 4 هزارگزی خاور شوسۀ بجنوردبه میان آباد. هوای آن معتدل و دارای 1743 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن و تریاک و میوه و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ایروان. بعد از تفلیس بزرگترین شهرهای قفقازیه میباشد در شصت وپنج هزارگزی شمالی آغری که محل تلاقی حدود ترکیه و ایران است، و تقریباً در 230 هزارگزی جنوبی تفلیس، در ساحل یسار یعنی جهت شرقی رود زنگی که تابع رودارس بشمار میرود در دامنه کوه قزیل طاغ و در ارتفاع 966 گزی و مرکز سنجاق میباشد. سکنه آن 115000 تن و جوامع زیبا و چندین کلیسیای روس و ارمنی و چارسوقی بزرگ دارد شراب آن در نهایت خوبی است و دارای باغها و باغچه ها است و قلعۀ قدیم بزرگ و چندین سربازخانه و یک کارخانه توپریزی هم در این شهر هست و نیز منسوجات پنبه ای بافته میشود. دباغی و ساختن ظروف سفال متداول است ایروان تجارت رائج و آبرومندی با اناطولی و ایران و روسیه داشته است. بناهای متعلق بخانان قدیم که رو به ویرانی نهاده بود در اواخر حکومت تزاری بمرمت و تعمیر آنها پرداختند شهر مزبور با حوالی آن در سال 1244 هجری قمری بدست روسها افتاد. (از قاموس الاعلام ترکی). اریوان اکنون در منطقۀ ارمنستان شوروی است
ایروان. بعد از تفلیس بزرگترین شهرهای قفقازیه میباشد در شصت وپنج هزارگزی شمالی آغری که محل تلاقی حدود ترکیه و ایران است، و تقریباً در 230 هزارگزی جنوبی تفلیس، در ساحل یسار یعنی جهت شرقی رود زنگی که تابع رودارس بشمار میرود در دامنه کوه قزیل طاغ و در ارتفاع 966 گزی و مرکز سنجاق میباشد. سکنه آن 115000 تن و جوامع زیبا و چندین کلیسیای روس و ارمنی و چارسوقی بزرگ دارد شراب آن در نهایت خوبی است و دارای باغها و باغچه ها است و قلعۀ قدیم بزرگ و چندین سربازخانه و یک کارخانه توپریزی هم در این شهر هست و نیز منسوجات پنبه ای بافته میشود. دباغی و ساختن ظروف سفال متداول است ایروان تجارت رائج و آبرومندی با اناطولی و ایران و روسیه داشته است. بناهای متعلق بخانان قدیم که رو به ویرانی نهاده بود در اواخر حکومت تزاری بمرمت و تعمیر آنها پرداختند شهر مزبور با حوالی آن در سال 1244 هجری قمری بدست روسها افتاد. (از قاموس الاعلام ترکی). اریوان اکنون در منطقۀ ارمنستان شوروی است
غرویزن، که آلت آرد بیختن باشد و به عربی غربال و هلهال گویند. (برهان قاطع) (آنندراج). غریزن. غرویزن. (برهان قاطع) (جهانگیری). پرویزن. گربال. رجوع به غربال شود
غرویزن، که آلت آرد بیختن باشد و به عربی غربال و هلهال گویند. (برهان قاطع) (آنندراج). غریزن. غرویزن. (برهان قاطع) (جهانگیری). پرویزن. گربال. رجوع به غربال شود
اصل آن ظاهراً ’ماربن’ است چه بدانجا مار فراوان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از بخشهای شهرستان سنندج و مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال و غرب به کشور عراق، از جنوب بخش رزآب (اورامان) ، از غرب به بخش مرکزی سنندج، از شمال و شرق به دهستان خور خوره از بخش بانۀ شهرستان سقز. هوای بخش نسبت به پستی و بلندی متغیر است بدین ترتیب که هوای نقاط مرتفع کوهستانی سردسیر سالم و قسمت کنار دریاچه زریوار سردو معتدل مرطوب و کنار رودخانه ها سرد و معتدل است. ارتفاعات: کوههای بخش مریوان از شعب و یال های کوه مرتفع چهل چشمه گلباغی است و بشرح زیر در این بخش مشاهده می شود: کوه هزار مرگه بلندترین کوه بخش مریوان در شمال خاور بخش واقع و ارتفاع آن از سطح دریا 2707 متر است. از این کوه که یکی از شعب کوه چهل چشمه است سه شعبه اصلی و یال های متعددی بشرح زیر منشعب می گردد: 1- به طرف باختر، این شعبه معروف به سلسله پشت شهیدان است. بخش مریوان در جنوب و درۀ شیلر کشور عراق در شمال آن واقع و خط الرأس آن مرز ایران و عراق محسوب میگردد، قلل این سلسله به نام شاخ برانه، برده شره، هزار ماله، مارو، نامیده میشود. بلندترین قلۀ آن برده شره است. با ارتفاع 2491 متر. 2- شعبه شمال غربی: این رشته تقریباً موازی با شعبه اول در شمال دره شیلر کشیده شده و خط الرأس آن نیز مرز ایران و عراق محسوب می شود. بخش بانه در دره و دامنه های شمالی آن واقع و شرح آن در بخش بانه داده شده است. 3- شعبه جنوب شرقی: این رشته همه جابین بخش مریوان و بخش دیواندره واقع شده قسمتی از قراء دهستان سرشیو این بخش در دره های جنوبی این سلسله قرار گرفته اند. 4- از دو شعبه اول و سوم مشروحۀ بالا یال های متعددو شعب کوچکی به طرف جنوب و باختر منشعب تا بخش رزاب ادامه داشته بالاخره به رودخانه سیروان منتهی می گردند. قلل مرتفع کوههای مذکور در این بخش عبارتند از: قلۀ سلطان احمد در شمال غربی آبادی قطوند به ارتفاع 2652 متر. قله در شمال گردنۀ گاران 2463 متر قله کوه پیرالیاس جنوب گردنه گاران 2597 متر. دامنه و سینۀ کوههای بخش مریوان خاکی و پوشیده از جنگل تنک. شیب دره ها نسبهً تند، راههای آن محدود در قسمت های علیا صعب العبور است. جلگه و دشت: 1- در غرب بخش طرفین رودخانه قزلجه بعرض 2 الی 3 کیلومتر. 2- اطراف دریاچه زریوار بعرض یک کیلومتر. 3- جنوب و غرب دژ شاهپور بعرض 2 و طول 8 کیلومتر. 4- جنوب غربی دریاچه بین آبادی در زیان - نی - دژ شاهپور بعرض 2 الی 3 و طول 8 کیلومتر دشت حاصل خیز مسطحی وجود دارد در صورتی که به این دشتها توجه شود محصول عمده ای برداشته خواهد شد. آبادیهائی که از این دشتها استفادۀ زراعی مینمایند عموماً در دامنۀ ارتفاعات مجاور واقع شده است و دریاچۀ زریوار در مرکز آن قرار گرفته است. رودخانه های مهم آن بخش به شرح زیر است: 1-رود خانه گردلان، این رودخانه از رودهای غربی کوه هزار مرگه و دره های جنوبی دره ترکان و برده شره سرچشمه گرفته از کنار آبادیهای گویله، چناره، ویله، ننه، گذشته و وارد بخش رزآب میگردد. رودهای کوچک دره قامشلی، زویران، باغان، عصرآباد، نشکاش، دری به آن ملحق میشوند. 2- رود خانه چاولکان، ده بنیاد، گلچیدر که از ارتفاعات سنگ سفید، قرازه، درویش اولیا سرچشمه گرفته از حدود پاسگاه نظامی قطوند بهم ملحق شده در شمال آبادی پلیان دره با رود خانه دروزان یکی شده بطرف بخش رزآب میرود. 3- رود خانه قزلجه، این رودخانه از دره های جنوبی کوه هزارماله و ده های شرقی آبادیهای شیخان، انجیران، گاگل، سرچشمه گرفته در 4 کیلومتری شمال غربی باشه از کشور ایران خارج شده وارد عراق می شود و بقیۀ رودخانه های کوهستانی بخش به این سه رودخانه متصل میشود. دریاچه: دریاچۀ کوچک زریوار در 3کیلومتری غرب دژ شاهپور واقع شده طول آن در حدود 8 و عرض آن 3 کیلومتر میباشد. رودخانه ای وارد آن نمی شود و در کف آن چشمه هائی وجود دارد که در حال جوشش است. بهار آب آن زیاد و بطرف جنوب شرقی جاری می شود. در سالهای خیلی سرد آب دریاچه یخ می بندد در این موقع محل چشمه های بزرگ در وسط دریاچه مشاهده میشود زیرا در آن نقاط یخ بسته نمیشود. آب دریاچه شیرین، حداکثر عمق در حدود 20 متر است و تابستان از آب آن کاسته شده طول آن به 5 و عرض آن به 1 الی 2 کیلومتر میرسد. راه: در سالهای قبل از سنندج به دژشاهپور مرکز بخش مریوان راه شوسه احداث شده و از مرکز بخش به آبادی باشه کنار مرز ایران و عراق و از طریق بهرام آباد به رز آب مرکز بخش آویهنگ نیز راه شوسه ای احداث گردیده است. سازمان: بخش مریوان از نظر ادارۀ کل آمار از یک دهستان و از نظر تقسیمات فرمانداری از چهار دهستان به نام مرکزی، بالک، ویسه. سرشیو تشکیل شده است. بنا بر آمار بخش مریوان از 122 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 18 هزارنفر است. مرکز بخش قصبۀ دژشاهپور، واقع در130 کیلومتری سنندج است. زبان مادری ساکنین بخش کردی است. محصول عمده بخش به ترتیب اهمیت عبارت است از توتون، گندم، جو، لبنیات، مختصر حبوبات، از جنگلهای بخش مازو و سیچکه و گزنگبین به دست می آید. برخی از ساکنین نزدیک به راه شوسه زغال چوب تهیه می کنند و به سنندج حمل می نمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
اصل آن ظاهراً ’ماربن’ است چه بدانجا مار فراوان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از بخشهای شهرستان سنندج و مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال و غرب به کشور عراق، از جنوب بخش رزآب (اورامان) ، از غرب به بخش مرکزی سنندج، از شمال و شرق به دهستان خور خوره از بخش بانۀ شهرستان سقز. هوای بخش نسبت به پستی و بلندی متغیر است بدین ترتیب که هوای نقاط مرتفع کوهستانی سردسیر سالم و قسمت کنار دریاچه زریوار سردو معتدل مرطوب و کنار رودخانه ها سرد و معتدل است. ارتفاعات: کوههای بخش مریوان از شعب و یال های کوه مرتفع چهل چشمه گلباغی است و بشرح زیر در این بخش مشاهده می شود: کوه هزار مِرگه بلندترین کوه بخش مریوان در شمال خاور بخش واقع و ارتفاع آن از سطح دریا 2707 متر است. از این کوه که یکی از شعب کوه چهل چشمه است سه شعبه اصلی و یال های متعددی بشرح زیر منشعب می گردد: 1- به طرف باختر، این شعبه معروف به سلسله پشت شهیدان است. بخش مریوان در جنوب و درۀ شیلر کشور عراق در شمال آن واقع و خط الرأس آن مرز ایران و عراق محسوب میگردد، قلل این سلسله به نام شاخ برانه، برده شره، هزار ماله، مارو، نامیده میشود. بلندترین قلۀ آن برده شره است. با ارتفاع 2491 متر. 2- شعبه شمال غربی: این رشته تقریباً موازی با شعبه اول در شمال دره شیلر کشیده شده و خط الرأس آن نیز مرز ایران و عراق محسوب می شود. بخش بانه در دره و دامنه های شمالی آن واقع و شرح آن در بخش بانه داده شده است. 3- شعبه جنوب شرقی: این رشته همه جابین بخش مریوان و بخش دیواندره واقع شده قسمتی از قراء دهستان سرشیو این بخش در دره های جنوبی این سلسله قرار گرفته اند. 4- از دو شعبه اول و سوم مشروحۀ بالا یال های متعددو شعب کوچکی به طرف جنوب و باختر منشعب تا بخش رزاب ادامه داشته بالاخره به رودخانه سیروان منتهی می گردند. قلل مرتفع کوههای مذکور در این بخش عبارتند از: قلۀ سلطان احمد در شمال غربی آبادی قطوند به ارتفاع 2652 متر. قله در شمال گردنۀ گاران 2463 متر قله کوه پیرالیاس جنوب گردنه گاران 2597 متر. دامنه و سینۀ کوههای بخش مریوان خاکی و پوشیده از جنگل تنک. شیب دره ها نسبهً تند، راههای آن محدود در قسمت های علیا صعب العبور است. جلگه و دشت: 1- در غرب بخش طرفین رودخانه قزلجه بعرض 2 الی 3 کیلومتر. 2- اطراف دریاچه زریوار بعرض یک کیلومتر. 3- جنوب و غرب دژ شاهپور بعرض 2 و طول 8 کیلومتر. 4- جنوب غربی دریاچه بین آبادی در زیان - نی - دژ شاهپور بعرض 2 الی 3 و طول 8 کیلومتر دشت حاصل خیز مسطحی وجود دارد در صورتی که به این دشتها توجه شود محصول عمده ای برداشته خواهد شد. آبادیهائی که از این دشتها استفادۀ زراعی مینمایند عموماً در دامنۀ ارتفاعات مجاور واقع شده است و دریاچۀ زریوار در مرکز آن قرار گرفته است. رودخانه های مهم آن بخش به شرح زیر است: 1-رود خانه گردلان، این رودخانه از رودهای غربی کوه هزار مرگه و دره های جنوبی دره ترکان و برده شره سرچشمه گرفته از کنار آبادیهای گویله، چناره، ویله، ننه، گذشته و وارد بخش رزآب میگردد. رودهای کوچک دره قامشلی، زویران، باغان، عصرآباد، نشکاش، دری به آن ملحق میشوند. 2- رود خانه چاولکان، ده بنیاد، گلچیدر که از ارتفاعات سنگ سفید، قرازه، درویش اولیا سرچشمه گرفته از حدود پاسگاه نظامی قطوند بهم ملحق شده در شمال آبادی پلیان دره با رود خانه دروزان یکی شده بطرف بخش رزآب میرود. 3- رود خانه قزلجه، این رودخانه از دره های جنوبی کوه هزارماله و ده های شرقی آبادیهای شیخان، انجیران، گاگل، سرچشمه گرفته در 4 کیلومتری شمال غربی باشه از کشور ایران خارج شده وارد عراق می شود و بقیۀ رودخانه های کوهستانی بخش به این سه رودخانه متصل میشود. دریاچه: دریاچۀ کوچک زریوار در 3کیلومتری غرب دژ شاهپور واقع شده طول آن در حدود 8 و عرض آن 3 کیلومتر میباشد. رودخانه ای وارد آن نمی شود و در کف آن چشمه هائی وجود دارد که در حال جوشش است. بهار آب آن زیاد و بطرف جنوب شرقی جاری می شود. در سالهای خیلی سرد آب دریاچه یخ می بندد در این موقع محل چشمه های بزرگ در وسط دریاچه مشاهده میشود زیرا در آن نقاط یخ بسته نمیشود. آب دریاچه شیرین، حداکثر عمق در حدود 20 متر است و تابستان از آب آن کاسته شده طول آن به 5 و عرض آن به 1 الی 2 کیلومتر میرسد. راه: در سالهای قبل از سنندج به دژشاهپور مرکز بخش مریوان راه شوسه احداث شده و از مرکز بخش به آبادی باشه کنار مرز ایران و عراق و از طریق بهرام آباد به رز آب مرکز بخش آویهنگ نیز راه شوسه ای احداث گردیده است. سازمان: بخش مریوان از نظر ادارۀ کل آمار از یک دهستان و از نظر تقسیمات فرمانداری از چهار دهستان به نام مرکزی، بالک، ویسه. سرشیو تشکیل شده است. بنا بر آمار بخش مریوان از 122 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 18 هزارنفر است. مرکز بخش قصبۀ دژشاهپور، واقع در130 کیلومتری سنندج است. زبان مادری ساکنین بخش کردی است. محصول عمده بخش به ترتیب اهمیت عبارت است از توتون، گندم، جو، لبنیات، مختصر حبوبات، از جنگلهای بخش مازو و سیچکه و گزنگبین به دست می آید. برخی از ساکنین نزدیک به راه شوسه زغال چوب تهیه می کنند و به سنندج حمل می نمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دو بنا در کوفه یا دو صخره یا دو خرپشته. و گفته اند آنها قبر مالک و عقیل است که ندیمان جذیمه الابرش بودند، و وجه تسمیۀ آن این است که نعمان بن منذر در روز ’کیفر’ هر که را میدید میکشت و غریان را به خون وی تغریه میکرد. (از منتهی الارب). یاقوت در معجم البلدان گوید: غریان تثنیۀ غری است، و آنها دو طربال، یعنی دو بنا هستند مانند صومعه که در بیرون کوفه نزدیکی قبر علی بن ابی طالب قرار دارند. ابن درید گوید: طربال قطعه ای از کوه یا دیوار مستطیلی در هواست که کج می شود و در حدیث آمده حضرت رسول وقتی به طربال کجی میگذشت به سرعت میرفت، و جمع آن طرابیل است. و گویند: طربال قطعۀ بلندی از دیوار یا صخرۀ بزرگ مشرفی از کوه است، و طرابیل شام صومعه های آنجا را گویند. درباره غریان واقع در کوفه، هشام بن محمد از شرقی بن القطامی روایت کند که وی گوید: ’منصور’ مرا پیش یکی از پادشاهان فرستاد و من از حکایات و انساب عرب به وی بازمیگفتم ولی او شاد و متعجب نمیشد. یکی از یاران وی به من گفت: غری در کلام عرب چیست ؟ گفتم: غری به معنی خوب و نیکوست، و عرب گوید: ’هذا رجل غری’ و وجه تسمیۀ غریان نیز زیبایی آنها در آن زمان بوده است، و غریان که در کوفه ساخته شده مانند غریانی است که حاکم مصر ساخت و نگهبانانی بر آن گماشت، و هرکه بدانها نماز نمیگزاشت کشته میشد، اما در خواستن دو چیز وی را مخیر میکرد به شرط آنکه آن دو رهایی از قتل و رسیدن به سلطنت نباشد، و به جز آن دو هرچه میخواست بیدرنگ برمی آورد، آنگاه وی را میکشت. روزگاری گذشت گازری از اهل افریقا آمد که با وی خری و چوب گازری بود. بدانها گذشت و نماز نخواند. نگهبانان وی را گرفتند و گفتند چرا نماز نخواندی ؟ پاسخ داد ندانستم. او را پیش پادشاه بردند. پادشاه گفت چرا نماز نخواندی ؟ گفت ندانستم، و من مردی غریب از اهل افریقا هستم، دوست دارم که نزد تو باشم و لباسهای تو و خاصۀ تو را بشویم، و از جانب تو به نیکی رسم، و اگر میدانستم هزار رکعت به غریان نماز میگذاشتم. پادشاه گفت: چیزی بخواه. گفت: چه بخواهم ؟ گفت هرچه دلت میخواهد مسألت کن به جز رهایی از قتل و رسیدن به سلطنت. گازر تضرع کرد و به عذر غریبی متوسل شد. نتیجه ای نداد، آنگاه گفت ده هزار درهم و یک قاصد میخواهم. پول را گرفت و به قاصد گفت: وقتی به آفریقا رفتی خانه فلان گازر را بپرس و این مبلغ را به خانوادۀ وی بده. پس از آن ملک به وی گفت دومی را بخواه. گفت هریک از شما را سه ضربه با این چوب میزنم یکی سخت، دیگری متوسط، سومی پست تر از آن. پادشاه مدتی مکث کرد و به حاضران گفت رای شما چیست ؟ گفتند بهتر است سنت پدران تو ترک نشود. به گازر گفتند از که شروع میکنی ؟ گفت از پادشاه که پسر ملکی است که این آئین ازوست. پادشاه از تخت پایین آمد و گازر چوب خود را بلند کرد و ضربه ای چنان بر قفای وی زد که بر روی افتاد. ملک گفت: این کدام یک از ضربات بود؟ اگر ضربۀ سبک چنین باشد در ضربت دوم و سوم میمیرم. پس به نگهبانان نگریست و گفت ای حرامزادگان آیا شما ادعا میکنید این مرد نماز نخوانده است. به خدا سوگند من نماز وی را دیدم، او را آزاد کنید و غریان را ویران نمایید. مرد گازر خندید و رفت. این بود حکایتی که هشام بن محمد نقل کرده است، اما به ظن غالب باید گفت که وقتی ’منذر’ غریان را در بیرون کوفه ساخت این سنت را مقرر داشت و برخلاف پادشاه مصر شروطی تعیین نکرد. واﷲ اعلم. دو غری راکه برون شهر کوفه است منذر بن امروءالقیس بن ماء السماء ساخت، و سبب آن بود که وی دو ندیم از بنی اسد داشت، یکی خالد بن نضله و دیگری عمر بن مسعود. شبی مست شدند و پیش پادشاه رفتند و با وی سخن گفتند. وی در حالی که مست بود برآشفت و فرمان داد دو گودال در پشت کوفه کندند و آنان را زنده به گور کردند. چون بامداد شد آن ندیمان را به حضور خواست ولی جریان شب را به او گفتند. وی غمناک شد و به سوی گودالها رفت و دستور داددو طربال که عبارت از دو صومعه باشد بر آنها بسازند. آنگاه گفت: من پادشاه نیستم اگر مردم از فرمان من سرپیچند، واردان عرب همه باید از میان آن دو طربال بگذرند، و برای آنها در سال دو روز کیفر و پاداش مقررکرد. در روز کیفر هرکس را مشاهده میکرد میکشت و در روز پاداش هرکه را میدید با او نیکی میکرد و خلعت میداد. وی در یکی از روزهای کیفر بیرون آمده بود اتفاقاً عبید بن ابرص اسدی شاعر را دید که به قصد مدح وی می آمد. منذر به وی گفت: ای عبید آیا برای ذبح کسی جز تو نبود؟ یکی از اطرافیان گفت او را نکشید تا شعر خود را بخواند، اگر نیکو باشد از او دلجویی کن و اگر بد باشد بکش، و تو بر کشتن توانا هستی. منذر فرودآمد و پس از طعام و شراب عبید را خواند و گفت آنچه می بینی بیان کن. گفت ’اری المنایا علی الحوایا’ (مثل) منذر گفت شعر بخوان. عبید پاسخ داد: ’حال الجریض دون القریض’ و ’بلغ الحزام الطبیین’ (این دو عبارت مثل گردید). یکی از حاضران گفت برای پادشاه شعر بخوان. گفت ’و ماقول قائل مقتول’ (این عبارت نیز مثل گردید). منذر گفت: قبل از اینکه فرمان کشتن تو را بدهم شعر بخوان. عبید جواب داد ’من عزّ بز’ (این نیز مثل گردید) و پس از آن اشعاری خواند. پس منذر گفت: ای عبید ناچار باید کشته شوی و تو میدانی که اگر پسرم نعمان در روز کیفر خود را نشان دهد از کشتن وی ناگزیرم اما در کشتن تو را بین سه چیز مختار می کنم یا از رگ اکحل خون میگیریم یا از رگ ابجل و یا از ورید. گفت: اگر از کشتن من ناگزیری دستور بده تا می بیارند و بخورم تا بندهایم بمیرد و بیهوش گردم. منذر چنان کرد. پس خون وی را گرفتند تا مرد و غریان را به خون وی آلودند. مدتی بعد از آن مردی به نام حنظله از قبیلۀ طی در روز کیفر بر خلیفه گذشت. خلیفه خواست وی را بکشد او تضرع کرد خلیفه گفت: ناگزیرباید کشته شوی حاجت خود را بخواه تا برآورده شود. گفت یک سال به من مهلت ده پس از آن برمی گردم تا فرمان خود را اجرا کنی. خلیفه پذیرفت و از وی کفیل خواست. وی شریک بن عمرو را کفیل قرار داد و رفت. و پس از یک سال در روز معین نزد خلیفه برگشت خلیفه تعجب کرد و پرسید چرا غدر نکردی ؟ گفت: من وامی دارم که مرا از غدر بازمیدارد. گفت: آن چیست ؟ گفت نصرانیت. خلیفه روش وی را پسندید و او و شریک بن عمرو را آزاد کرد و به لغو کردن آن سنت فرمان داد. و گفته اند سبب نصرانی بودن وی و اهل حیره همین بود. شرقی بن قطامی روایت کند که غریان به سبب زیبایی آنها بدین نام خوانده شده اندو منذر آنها را به تقلید یکی از پادشاهان مصر که غریانی ساخته بود به صورت دو غری بنا کرد. گویند معن بن زائده به غریان گذشت و یکی از آنها را دید که فرسوده و منهدم شده است، این ابیات را خواند: لو کان شی ٔ له ان لایبید علی طول الزمان لما باد الغریان ففرق الدهر و الایام بینهما و کل الف الی بین و هجران. (از معجم البلدان به اختصار). رجوع به تاج العروس و قاموس الاعلام ترکی شود، دو علامت است از علامتهای حمی فید که در شانزده میلی ’فید’ واقع شده است، و راه حجاج از آنها میگذرد و حمی فید مشهور است و علامتهایی داردو شاید درباره همین غریان است که شاعر گوید: و هل ارین بین الغریین فالرجا الی مدفع الریان سکنا تجاوره. زیرا دو قریۀ ’رجا’ و ’ریان’ در همین محل است، و ابن هرمه گوید: اتمضی و لم تلمم علی الطلل القفر لسلمی و رسم بالغریین کالسطر. عهدنا به البیض المعاریب للصبی و فارط احواض الشباب الذی یقری. و سمهری عکلی راست: و نبئت لیلی بالغریین سلمت علی و دونی طخفه و رجامها. عدید الحصی و الائل من بطن بیشه و طرفائها مادام فیها حمامها. (از معجم البلدان)
دو بنا در کوفه یا دو صخره یا دو خرپشته. و گفته اند آنها قبر مالک و عقیل است که ندیمان جذیمه الابرش بودند، و وجه تسمیۀ آن این است که نعمان بن منذر در روز ’کیفر’ هر که را میدید میکشت و غریان را به خون وی تغریه میکرد. (از منتهی الارب). یاقوت در معجم البلدان گوید: غریان تثنیۀ غری است، و آنها دو طربال، یعنی دو بنا هستند مانند صومعه که در بیرون کوفه نزدیکی قبر علی بن ابی طالب قرار دارند. ابن درید گوید: طربال قطعه ای از کوه یا دیوار مستطیلی در هواست که کج می شود و در حدیث آمده حضرت رسول وقتی به طربال کجی میگذشت به سرعت میرفت، و جمع آن طرابیل است. و گویند: طربال قطعۀ بلندی از دیوار یا صخرۀ بزرگ مشرفی از کوه است، و طرابیل شام صومعه های آنجا را گویند. درباره غریان واقع در کوفه، هشام بن محمد از شرقی بن القطامی روایت کند که وی گوید: ’منصور’ مرا پیش یکی از پادشاهان فرستاد و من از حکایات و انساب عرب به وی بازمیگفتم ولی او شاد و متعجب نمیشد. یکی از یاران وی به من گفت: غری در کلام عرب چیست ؟ گفتم: غری به معنی خوب و نیکوست، و عرب گوید: ’هذا رجل غری’ و وجه تسمیۀ غریان نیز زیبایی آنها در آن زمان بوده است، و غریان که در کوفه ساخته شده مانند غریانی است که حاکم مصر ساخت و نگهبانانی بر آن گماشت، و هرکه بدانها نماز نمیگزاشت کشته میشد، اما در خواستن دو چیز وی را مخیر میکرد به شرط آنکه آن دو رهایی از قتل و رسیدن به سلطنت نباشد، و به جز آن دو هرچه میخواست بیدرنگ برمی آورد، آنگاه وی را میکشت. روزگاری گذشت گازری از اهل افریقا آمد که با وی خری و چوب گازری بود. بدانها گذشت و نماز نخواند. نگهبانان وی را گرفتند و گفتند چرا نماز نخواندی ؟ پاسخ داد ندانستم. او را پیش پادشاه بردند. پادشاه گفت چرا نماز نخواندی ؟ گفت ندانستم، و من مردی غریب از اهل افریقا هستم، دوست دارم که نزد تو باشم و لباسهای تو و خاصۀ تو را بشویم، و از جانب تو به نیکی رسم، و اگر میدانستم هزار رکعت به غریان نماز میگذاشتم. پادشاه گفت: چیزی بخواه. گفت: چه بخواهم ؟ گفت هرچه دلت میخواهد مسألت کن به جز رهایی از قتل و رسیدن به سلطنت. گازر تضرع کرد و به عذر غریبی متوسل شد. نتیجه ای نداد، آنگاه گفت ده هزار درهم و یک قاصد میخواهم. پول را گرفت و به قاصد گفت: وقتی به آفریقا رفتی خانه فلان گازر را بپرس و این مبلغ را به خانوادۀ وی بده. پس از آن ملک به وی گفت دومی را بخواه. گفت هریک از شما را سه ضربه با این چوب میزنم یکی سخت، دیگری متوسط، سومی پست تر از آن. پادشاه مدتی مکث کرد و به حاضران گفت رای شما چیست ؟ گفتند بهتر است سنت پدران تو ترک نشود. به گازر گفتند از که شروع میکنی ؟ گفت از پادشاه که پسر ملکی است که این آئین ازوست. پادشاه از تخت پایین آمد و گازر چوب خود را بلند کرد و ضربه ای چنان بر قفای وی زد که بر روی افتاد. ملک گفت: این کدام یک از ضربات بود؟ اگر ضربۀ سبک چنین باشد در ضربت دوم و سوم میمیرم. پس به نگهبانان نگریست و گفت ای حرامزادگان آیا شما ادعا میکنید این مرد نماز نخوانده است. به خدا سوگند من نماز وی را دیدم، او را آزاد کنید و غریان را ویران نمایید. مرد گازر خندید و رفت. این بود حکایتی که هشام بن محمد نقل کرده است، اما به ظن غالب باید گفت که وقتی ’منذر’ غریان را در بیرون کوفه ساخت این سنت را مقرر داشت و برخلاف پادشاه مصر شروطی تعیین نکرد. واﷲ اعلم. دو غری راکه برون شهر کوفه است منذر بن امروءالقیس بن ماء السماء ساخت، و سبب آن بود که وی دو ندیم از بنی اسد داشت، یکی خالد بن نضله و دیگری عمر بن مسعود. شبی مست شدند و پیش پادشاه رفتند و با وی سخن گفتند. وی در حالی که مست بود برآشفت و فرمان داد دو گودال در پشت کوفه کندند و آنان را زنده به گور کردند. چون بامداد شد آن ندیمان را به حضور خواست ولی جریان شب را به او گفتند. وی غمناک شد و به سوی گودالها رفت و دستور داددو طربال که عبارت از دو صومعه باشد بر آنها بسازند. آنگاه گفت: من پادشاه نیستم اگر مردم از فرمان من سرپیچند، واردان عرب همه باید از میان آن دو طربال بگذرند، و برای آنها در سال دو روز کیفر و پاداش مقررکرد. در روز کیفر هرکس را مشاهده میکرد میکشت و در روز پاداش هرکه را میدید با او نیکی میکرد و خلعت میداد. وی در یکی از روزهای کیفر بیرون آمده بود اتفاقاً عبید بن ابرص اسدی شاعر را دید که به قصد مدح وی می آمد. منذر به وی گفت: ای عبید آیا برای ذبح کسی جز تو نبود؟ یکی از اطرافیان گفت او را نکشید تا شعر خود را بخواند، اگر نیکو باشد از او دلجویی کن و اگر بد باشد بکش، و تو بر کشتن توانا هستی. منذر فرودآمد و پس از طعام و شراب عبید را خواند و گفت آنچه می بینی بیان کن. گفت ’اری المنایا علی الحوایا’ (مثل) منذر گفت شعر بخوان. عبید پاسخ داد: ’حال الجریض دون القریض’ و ’بلغ الحزام الطبیین’ (این دو عبارت مثل گردید). یکی از حاضران گفت برای پادشاه شعر بخوان. گفت ’و ماقول قائل مقتول’ (این عبارت نیز مثل گردید). منذر گفت: قبل از اینکه فرمان کشتن تو را بدهم شعر بخوان. عبید جواب داد ’من عزّ بز’ (این نیز مثل گردید) و پس از آن اشعاری خواند. پس منذر گفت: ای عبید ناچار باید کشته شوی و تو میدانی که اگر پسرم نعمان در روز کیفر خود را نشان دهد از کشتن وی ناگزیرم اما در کشتن تو را بین سه چیز مختار می کنم یا از رگ اکحل خون میگیریم یا از رگ ابجل و یا از ورید. گفت: اگر از کشتن من ناگزیری دستور بده تا می بیارند و بخورم تا بندهایم بمیرد و بیهوش گردم. منذر چنان کرد. پس خون وی را گرفتند تا مرد و غریان را به خون وی آلودند. مدتی بعد از آن مردی به نام حنظله از قبیلۀ طی در روز کیفر بر خلیفه گذشت. خلیفه خواست وی را بکشد او تضرع کرد خلیفه گفت: ناگزیرباید کشته شوی حاجت خود را بخواه تا برآورده شود. گفت یک سال به من مهلت ده پس از آن برمی گردم تا فرمان خود را اجرا کنی. خلیفه پذیرفت و از وی کفیل خواست. وی شریک بن عمرو را کفیل قرار داد و رفت. و پس از یک سال در روز معین نزد خلیفه برگشت خلیفه تعجب کرد و پرسید چرا غدر نکردی ؟ گفت: من وامی دارم که مرا از غدر بازمیدارد. گفت: آن چیست ؟ گفت نصرانیت. خلیفه روش وی را پسندید و او و شریک بن عمرو را آزاد کرد و به لغو کردن آن سنت فرمان داد. و گفته اند سبب نصرانی بودن وی و اهل حیره همین بود. شرقی بن قطامی روایت کند که غریان به سبب زیبایی آنها بدین نام خوانده شده اندو منذر آنها را به تقلید یکی از پادشاهان مصر که غریانی ساخته بود به صورت دو غری بنا کرد. گویند معن بن زائده به غریان گذشت و یکی از آنها را دید که فرسوده و منهدم شده است، این ابیات را خواند: لو کان شی ٔ له ان لایبید علی طول الزمان لما باد الغریان ففرق الدهر و الایام بینهما و کل الف الی بین و هجران. (از معجم البلدان به اختصار). رجوع به تاج العروس و قاموس الاعلام ترکی شود، دو علامت است از علامتهای حمی فید که در شانزده میلی ’فید’ واقع شده است، و راه حجاج از آنها میگذرد و حمی فید مشهور است و علامتهایی داردو شاید درباره همین غریان است که شاعر گوید: و هل ارین بین الغریین فالرجا الی مدفع الریان سکنا تجاوره. زیرا دو قریۀ ’رجا’ و ’ریان’ در همین محل است، و ابن هرمه گوید: اتمضی و لم تلمم علی الطلل القفر لسلمی و رسم بالغریین کالسطر. عهدنا به البیض المعاریب للصبی و فارط احواض الشباب الذی یقری. و سمهری عکلی راست: و نبئت لیلی بالغریین سلمت علی و دونی طخفه و رجامها. عدید الحصی و الائل من بطن بیشه و طرفائها مادام فیها حمامها. (از معجم البلدان)
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
درختی از تیره پروانه واران و سر دسته ارغوانیها که در ارتفاعات پایین (بین 180 تا 900 متر) میروید و برای زینت نیز کاشته میشود اکوان. ارغوانی منسوب به ارغوان برنگ ارغوان سرخ مایل به بنفش رنگی سرخ که به بنفشی زند سرخی که به سیاهی زند قرمز تیره آتشگون فرفیری، گل سرخ
درختی از تیره پروانه واران و سر دسته ارغوانیها که در ارتفاعات پایین (بین 180 تا 900 متر) میروید و برای زینت نیز کاشته میشود اکوان. ارغوانی منسوب به ارغوان برنگ ارغوان سرخ مایل به بنفش رنگی سرخ که به بنفشی زند سرخی که به سیاهی زند قرمز تیره آتشگون فرفیری، گل سرخ