جدول جو
جدول جو

معنی غریره - جستجوی لغت در جدول جو

غریره
(غَ ری رَ)
مؤنث غریر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، غرائر، غریرات. (اقرب الموارد). دختر بی تجربه و ناآزموده کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
غریره
به قول صاحب مجمل التواریخ جزیره ای است در دریای مغرب برابر اندلس، که از آن خلیجی بیرون آید، عرض آن هفت میل، میان اندلس و طنجه، و آن را شطین خوانند، و به دریای روم رود. ولی ابن رسته این کلمات را به صورت غدیره آورده است و گوید: ’غدیره مقابل الاندلس عند الخلیج، وهذا الخلیج یجری من البحر المغربی و عرضه سبعه امیال...’. (مجمل التواریخ و القصص ص 473 و حاشیۀ آن)
لغت نامه دهخدا
غریره
مونث غریر بنگرید به غریر گور کن از جانوران مونث غریر
تصویری از غریره
تصویر غریره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جریره
تصویر جریره
(دخترانه)
نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد، از شخصیتهای شاهنامه، مادر فرود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غدیره
تصویر غدیره
(دخترانه)
گیسوی بافته شده، قسمتی از گیاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غراره
تصویر غراره
عمل گرداندن آب در دهان برای پاک شدن دهان و گلو، غرغره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریبه
تصویر غریبه
ناآشنا، بیگانه، غریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریزه
تصویر غریزه
ویژگی، توانایی یا قابلیت وراثتی، طبیعت، سرشت، حسی که به طور مبهم به شخص آگاهی می دهد، میل جنسی مثلاً غریزۀ جنسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذریره
تصویر ذریره
داروی خشک، داروی پاشیدنی، نوعی از بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزیره
تصویر غزیره
غزیر، ناقۀ پرشیر، چشمۀ پرآب، چشم اشک بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریره
تصویر شریره
شریر، بدکار، صاحب شرّ، شرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراره
تصویر غراره
لباسی که زیر خفتان می پوشیدند
تور کاه کشی
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حریره
تصویر حریره
غذایی که از آب، نشاسته، شکر و مغز بادام برای افراد مریض تهیه می شود، قطعۀ حریر، جامۀ ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریده
تصویر غریده
بغرش آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراره
تصویر غراره
غفلت، غافل شدن، نوجوان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریبه
تصویر غریبه
زن دور از وطن، مقابل آشنا
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است و آن را به نادرست قرقره نویسند و گویند چرخه پارسی تازی گشته از واژه های خرخره سر گلو از سوی دهان و از واژه خرخر آوایی که از دولاب هنگام چرخاندن غرغره بر آید آب در گلو گرداندن غرغره کردن چینه دان، سفیدی پیشانی مفرد غرغره یک مرغ شاخدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریره
تصویر قریره
قریردرفارسی چشم خنک چشم سرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هریره
تصویر هریره
ناپسندی بچه گربه، گل آذین نگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریزه
تصویر غریزه
قریحه، سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریسه
تصویر غریسه
کویک نورسته، نهال نو نشانده
فرهنگ لغت هوشیار
پاره گیاه، گیسوی بافته پاره ای از گیاه، جمع غداران، گیسوی بافته ذوابه، جمع غدائر (غدایر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذیره
تصویر غذیره
خوراک چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریفه
تصویر غریفه
درختستان، دولپاره، نال (نعل تازی گشته) سماهن، کفش پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزیره
تصویر غزیره
پر شیر ماده، پر آب چاه و چشمه، بسیار اشک چشم مونث غزیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفیره
تصویر غفیره
بسیاری فراوانی، درست کننده، پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایره
تصویر غایره
مونث غایر، گرمگاه، نیمروز میان روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضریره
تصویر ضریره
مونث ضریر: نابینا زن، بیمار زن مونث ضریر زن نابینا، جمع ضرایر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
شیر با خوراکی است از آرد و شیر و روغن که برای بیمار پزند قطعه حریر، حلوایی رقیق از آرد برنج و مغز بادام و شکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریره
تصویر جریره
گناه بزه گناه بزه جنایت، جمع جرائر (جرایر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریره
تصویر زریره
واحد زریر یکدانه زریر
فرهنگ لغت هوشیار
داروی خشک ذرور، نوعی بوی خوش عطر ذرور، گل شیپوری ایتالیایی. پر گنه آمیزه ای از بوهای خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریره
تصویر جریره
((جَ رِ))
گناه، جنایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حریره
تصویر حریره
((حَ رِ))
قطعه حریر، خوراکی رقیق از آرد برنج، شکر و مغز بادام، معمولاً برای کودکان شیرخوار و بیماران
فرهنگ فارسی معین