جدول جو
جدول جو

معنی غرلاء - جستجوی لغت در جدول جو

غرلاء
(غَ)
تأنیث اغرل. (اقرب الموارد). زن ختنه ناشده و غیر مختون. (ناظم الاطباء). ج، غرل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ سَ)
جمع واژۀ غسیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به غسیل شود
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ)
جمع واژۀ غریم. (اقرب الموارد) (دهار). رجوع به غریم شود
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ)
جمع واژۀ غریب. (منتهی الارب) (دهار). غریبان. مسافران. بیگانگان. (منتهی الارب). دورماندگان. مردمان غریب و بیگانه و مسافر، مردمان فقیر و پریشان و درویش. (ناظم الاطباء) : قوم غرباء، اباعد. (اقرب الموارد). رجوع به غریب شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ماده شتری که پاره ای از گوش وی بریده آونگان گذاشته باشند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَرْ را)
الغراء، جائی است که در دیار ناصفه قرار دارد و ناصفه قویره در همین جاست:
کأنهم ما بین الیه غدوهً
و ناصفه الغراء هدی محلّل.
تا آخر ابیات، و به قول ابن الفقیه در پس ناحیۀ غراء ناحیۀ ذوالضروبه و در پس آن نیز ذوالغراء قرار دارد، ذوالغراء ناحیه ای است در عقیق مدینه. رجوع به ذوالغراء شود، نام یومی از ایام عرب. ابووجزه گوید:
کأنهم یوم ذی الغراء حین غدت
نکبا جمالهم للبین فاندفعوا.
لم یصبح القوم جیراناً فکل نوی ً
بالناس لاصدع فیها سوف تنصدع.
(از معجم البلدان ذیل غراء)
مدینۀ منوره. (منتهی الارب). لقب مدینه است. (از اقرب الموارد) ، موضعی است به دیار بنی اسد. (منتهی الارب) (آنندراج). جایگاهی است در دیار بنی اسد در نجد. (معجم البلدان) ، نام اسب دختر هشام بن عبدالملک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ خَ)
آزمندی. (منتهی الارب) (آنندراج). حریص شدن به چیزی بی آنکه وادارکننده ای باشد. (از اقرب الموارد). غراً. (اقرب الموارد) ، سرد شدن: غری الغدیر، برد ماؤه، تمادی در خشم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جمع واژۀ غلوه. (منتهی الارب). رجوع به غلوه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
به غایت برداشتن دست را در انداختن تیر، یا به نهایت قوت دور انداختن. (منتهی الارب). مصدر دوم باب مفاعله، از غالی ̍. (از اقرب الموارد). مغالاه. (اقرب الموارد) ، مبالغه در کاری، به بهای گران خریدن. (از اقرب الموارد). رجوع به مغالاه شود
لغت نامه دهخدا
جمع غریب، غریبان، مسافران، بیگانگان، فافا ها نو یافته ها دور شوندگان آوارگان بیگانگان انوتکان اسم) غریب دوران از یار و دیار، بیگانگان
فرهنگ لغت هوشیار
قرضدار، وام دار، جمع غریم، وامخواهان جمع غریم وامدار بدهکاران، طلبکاران
فرهنگ لغت هوشیار
آزمندی، سریشم چسب، مالیدنی، کمی در هر چیز، نادانی، تیزی شمشیر، روش، سرد بازاری مونث اغر سفید و روشن، درخشان، استوار و بلند سخن، سگ ماهی مونث اغر سفید و روشن، درخشان، عبارت فصیح و استوار و منسجم. توضیح در فارسی بدون توجه به تذکیر و تانیث این کلمه رااستعمال کنند: امروز صاحب خاطران نامم نهند از ساحران هست آبرو شاعران زین شعر غرا ریخته (خاقانی. 393 فروزانفر معارف بها ولد 1338 ص 198)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلاء
تصویر غلاء
((غَ))
گران شدن نرخ چیزی، گرانی، قحطی، نایابی
فرهنگ فارسی معین