جدول جو
جدول جو

معنی غرقده - جستجوی لغت در جدول جو

غرقده
(غَ قَ دَ)
یکی غرقد. (منتهی الارب). رجوع به غرقد شود
لغت نامه دهخدا
غرقده
(غَ قَ دَ)
وی صحبت پیغمبر را دریافته است. طبری در تاریخ خود گوید: هنگامی که مسلمانان همگی از دجله گذشتند مردی از ’بارق’ به نام غرقده از پشت اسب خود به آب افتاد. قعقاع بن عمرو عنان اسب خود را به سوی او متوجه کرد واز دستش گرفت تا از دجله گذشت. (الاصابه ج 5 ص 197)
پدر شبیب، صاحب الاصابه گوید: وی را از صحابه دانسته اند، ولی صحیح نیست و این اشتباه از سلسلۀ اسناد روایتی که در آن نام غرقده بوده روی داده است. رجوع به الاصابه ج 5 صص 197- 198 شود
لغت نامه دهخدا
غرقده
(غَ قَ)
آبی است در زمین نجد بالای ثلبوت، متعلق به گروهی از بنی نمیربن صعصعه و گروهی از بنی هوازن از قیس عیلان. نصر گوید: متعلق به گروهی از بنی عمیر بن نصر بن قعین است، و در زیر آب الخربه متعلق به بنی الکذاب از قبیلۀ غنم بن دودان قرار دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ویژگی آنچه یا آنکه بانگ مهیب برآورد، برای مثال به بزم اندرون ابر بخشنده بود / به رزم اندرون شیر غرنده بود (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
(غُرْ رَ دَ / دِ)
شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد. و بر دیگر سباع نیز اطلاق کرده اند. (برهان قاطع) (آنندراج) (از صحاح الفرس). خشم آلود. (اوبهی) :
روبهی کاندر جوار درگهت مأوی گرفت
بر سباع از پرتوی چون شیر نر غرنده باد.
هندوشاه پدر صاحب صحاح الفرس (از صحاح الفرس).
صفت شیر و پلنگ و ببر و امثال آنهاست که از خشم آواز مهیب درآورند:
به بزم اندرون ابر بخشنده بود
به رزم اندرون شیر غرنده بود.
ابوالمؤید (از فرهنگ شعوری).
برآشفت برسان غرنده شیر
یکی بانگ زد بر گرزم دلیر.
فردوسی.
چو آواز او رعد غرنده نیست
چو بازوی او تیغ برنده نیست.
فردوسی.
زره دارد و جوشن و خود و ببر
بغرّد به کردار غرنده ابر.
فردوسی.
دلاور درآمد چو غرنده میغ
دودستی همی زد چپ و راست تیغ.
اسدی (گرشاسب نامه).
شه از خشمناکی چو غرنده شیر
که آرد گوزن گران را به زیر.
نظامی.
بامدادان دو شیر غرنده
خورشی در شکم نیاکنده...
نظامی.
، صفت ابر. رعّاد. رعاده. قاصف
لغت نامه دهخدا
(غُ)
ناحیه ای است در آلبانی که میان ناحیۀ قلمنتی و پود غوریچه و در حدود قره طاغ واقع است. کوه قاقاریقه در جنوب آن و قلۀ این کوه و مجرای نهر چیونه در دو طرف آن قرار دارند. سکنۀ آن مرکب از مسلمانان و کاتولیکهاست و مردمانی جنگاورند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(غُرْ ری دَ / دِ)
به غرش آمده. رجوع به غریدن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ دَ)
گره خشکنای گلو. سیبک. عقدۀ حنجور. گره گلو، ناقۀ اصیل و نجیب. ج، حراقد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَرْءْ)
به یکبار آب بر سر ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) : غرقل الرجل، صب علی رأسه الماء بمره. (اقرب الموارد) ، پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه. (منتهی الارب) (آنندراج). گندیده شدن تخم مرغ و خربزه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غراده
تصویر غراده
سماروغ سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریده
تصویر غریده
بغرش آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرقگه
تصویر غرقگه
جای غرق شدن غرقه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
هادرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
Roaring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
rugissant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
鳴り響く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
دہاڑتا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
গর্জনকারী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
คำราม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
kunguruma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
kükreyen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
רועם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
咆哮的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ревущий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
포효하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
mengaum
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
दहाड़ते हुए
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ruggente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
rugiente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
rugindo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ryczący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ревучий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
brüllend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
brullend
دیکشنری فارسی به هلندی