جدول جو
جدول جو

معنی غرفنج - جستجوی لغت در جدول جو

غرفنج
(غُ فَ)
مردمی را گویند که خصیۀ ایشان بزرگ و پرباد باشد و به عربی مفتوق خوانند. (برهان قاطع). قول صاحب برهان قاطع غلط است زیرا در جایی کلمه غر را به معنی فنج ترجمه کرده و مفتوق را هم مرادف فنج آورده و گمان برده است که غرفنج یک کلمه و به معنی مفتوق است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برفنج
تصویر برفنج
خشن، دشوار، راه باریک و دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترفنج
تصویر ترفنج
سخت، دشوار، برای مثال راهی آسان و راست بگزین ای دوست / دور شو از راه بی کرانۀ ترفنج (رودکی - ۵۲۱)، راه باریک و دشوار
فرهنگ فارسی عمید
(فَ فَ)
گیاهی است خوشبو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غُ فُ)
درمنه و آتشگیره. (برهان قاطع) (آنندراج). درمنه که آتش زود در او گیرد. گرفج. (فرهنگ رشیدی). رجوع به درمنه شود، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد، وبه عربی ابوسریع خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
ارزن کوفته. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی به نقل از نسخۀ چ عباس اقبال ص 74) ، جو. شعیر. (ناظم الاطباء) ، بلغور. (فرهنگ شعوری) ، آش جو. (ناظم الاطباء) ، آش بلغور، چنگال کجی که با آن نان یا گوشت را از تنور در آرند. (از فرهنگ شعوری). قلابی که بدان نان را از تنور برمیگیرند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ)
راه درشت و ناهموار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ قُ)
قریه ای است شش فرسنگ و نیم میانۀ جنوب و مشرق رامهرمز. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان جایزان رامهرمز شهرستان اهواز. دشت و گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ)
راه باریک و دشوار باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 69) (فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری) (اوبهی) (فرهنگ رشیدی). باریک و دشوار. (انجمن آرا) (آنندراج) :
راهی کو راستست بگزین ای دوست
دور شو از راه بی کرانه و ترفنج.
رودکی (از لغت فرس اسدی ایضاً).
ره دوزخ خوش و نغز و وسیع است
ره مینوست بس دشوار و ترفنج.
شیخ روزبهان بقلی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(غَ فَ)
قاشقی یا ظرفی چوبی برای کشیدن آب که در کنار چشمه ها و بعضی از راههادیده میشود و آن را از چوب درخت درست میکنند. (از فرهنگ شعوری). شعوری در شرح لغت کلمه صوصق به کار برده است و این کلمه هم به معنی قاشق چوبی است هم به معنی ظرفی چوبی که با لولۀ فلزی آن را درست میکنند وبا آن آب میکشند، و معلوم نیست مراد او کدام است
لغت نامه دهخدا
(بَ فَ)
سخت و درست. (آنندراج). خشن و مشکل. کار دشوار. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از برفنج
تصویر برفنج
خشن و مشکل، کار دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرفج
تصویر غرفج
درمنه که آتش زود در آن گیرد، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرفنج
تصویر شرفنج
راه درشت و ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفنج
تصویر ترفنج
راه باریک و دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفنج
تصویر ترفنج
((تَ فَ))
راه باریک و دشوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برفنج
تصویر برفنج
((بَ فَ))
خشن، راه باریک و دشوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرفج
تصویر غرفج
((غُ فَ))
گرفج، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد
فرهنگ فارسی معین