معنی برفنج - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با برفنج
برفنج
- برفنج
- سخت و درست. (آنندراج). خشن و مشکل. کار دشوار. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
ترفنج
- ترفنج
- سخت، دشوار، برای مِثال راهی آسان و راست بگزین ای دوست / دور شو از راه بی کرانۀ ترفنج (رودکی - ۵۲۱)، راه باریک و دشوار
فرهنگ فارسی عمید
برفند
- برفند
- ترفند، مَکر، حیلِه، فَریب، شِکیل، اِشکیل، رَوَغان، اِحتیال، غَدر، گُربِه شانِی، دِلام، شَید، تُنبُل، حُقِّه، دَستان، گول، چارِه، دَغَلی، تَزویر، قَلّاشی، نارُو، خُدعِه، کَلَک، خاتولِه، ریوْ، نِیرَنگ، سَتاوِه، دُویل، تَرب، کَید، تزویر، دروغ، بیهوده، برای مِثال با هنر او همه هنرها یافه / با سخن او همه سخن ها ترفند (فرخی - لغت نامه - ترفند)
فرهنگ فارسی عمید