چرخی است که ریسمان بر بالای آن اندازند و دلو آب و امثال آن را از چاه و غیره بمدد آن کشند غلطکچرخی است که ریسمان بر بالای آن اندازند و دلو آب و امثال آن را از چاه و غیره بمدد آن کشند غلطک
احساس سربلندی و شادمانی به علت کسب موفقیت، احترام و غیره، کبر و نخوت، خودبینی، فریفتن، فریب دادن، بیهوده امیدوار کردن کسی، فریب خوردن، به چیزی بیهوده طمع بستن غرور جوانی: در پزشکی جوش غرور جوانی غرور داشتن: مغرور بودن، کبر و نخوت داشتن، خودبین بودن، برای مثال زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت (حافظ - ۱۸۴) غرور خوردن: فریب خوردن غرور دادن: فریب دادناحساس سربلندی و شادمانی به علت کسب موفقیت، احترام و غیره، کبر و نخوت، خودبینی، فریفتن، فریب دادن، بیهوده امیدوار کردن کسی، فریب خوردن، به چیزی بیهوده طمع بستن غرور جوانی: در پزشکی جوش غرور جوانی غرور داشتن: مغرور بودن، کبر و نخوت داشتن، خودبین بودن، برای مِثال زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت (حافظ - ۱۸۴) غرور خوردن: فریب خوردن غرور دادن: فریب دادن
فریب دادن، به خود بالیدن، تکبر، نخوت، فریفتگی، ملی احساس سربلندی و افتخار نسبت به فرهنگ و توانایی های ملت خویشفریب دادن، به خود بالیدن، تکبر، نخوت، فریفتگی، ملی احساس سربلندی و افتخار نسبت به فرهنگ و توانایی های ملت خویش
غرغره، برای مثال ز بس چون و چرا کاندر دلم خاست / رسید از خیرگی جانم به غرغر (ناصرخسرو - لغت نامه - غرغر)، قصه چه کنم ز درد بیماری / شیرین جانم رسیده با غرغر (مسعودسعد - ۲۳۷) جان به غرغر رسیدن: کنایه از جان به لب رسیدنغَرغَره، برای مِثال ز بس چون و چرا کاندر دلم خاست / رسید از خیرگی جانم به غرغر (ناصرخسرو - لغت نامه - غرغر)، قصه چه کنم ز درد بیماری / شیرین جانم رسیده با غرغر (مسعودسعد - ۲۳۷) جان به غرغر رسیدن: کنایه از جان به لب رسیدن