جدول جو
جدول جو

معنی غرغشی - جستجوی لغت در جدول جو

غرغشی
شلوغ جنجالی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرغشه
تصویر غرغشه
غوغا، جنجال، مجادله، شلتاق
فرهنگ فارسی عمید
(غْرو / غِ)
تلفظ عربی و ترکی گروشی. نام مارشال فرانسوی. (از قاموس الاعلام ترکی) (از اعلام المنجد). رجوع به گروشی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ شَ / شِ)
خرخشه. شلتاق کردن، و بی سبب و بی موقع با کسی مجادله نمودن و خصومت ورزیدن. (برهان قاطع) (آنندراج). بیجا و بی هنگام با کسی دشمنی کردن. مبدل خرخشه. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(غُ غُرْ را)
کلمه ای است که بدان گوسپند را برای دوشیدن خوانند. (منتهی الارب). دعاء العنز للحلب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
منسوب به مرغش که از بلاد شام است. (از الانساب سمعانی). رجوع به مرغش شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
قهر و غضب. (آنندراج). غرش. غرّش. غرس. غرس. غرس. (برهان قاطع و حواشی آن چ معین). غرشا. (فرهنگ شعوری) :
به زیردست را غرشی روا نیست
ضعیفان را جفا کردن سزا نیست. (!)
میر نظمی (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرغشه
تصویر غرغشه
بی سبب و بی موقع با کسی مجادله کردن شلتاق جنجال
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که غرغر کند غرغرو، گویی کوچک و میان سوراخ که چون تکان دهند صدا کند، پیاله ای کوچک را به وسیله موی دم اسب بیک قطعه چوب آویزند و چون پیاله را دور گرداند صدای غرغر از آن بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرغشه
تصویر غرغشه
((غَ غَ ش))
جنجال، غوغا
فرهنگ فارسی معین