جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غرغشه

غرغشه

غرغشه
خرخشه. شلتاق کردن، و بی سبب و بی موقع با کسی مجادله نمودن و خصومت ورزیدن. (برهان قاطع) (آنندراج). بیجا و بی هنگام با کسی دشمنی کردن. مبدل خرخشه. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

غرغره

غرغره
پارسی است و آن را به نادرست قرقره نویسند و گویند چرخه پارسی تازی گشته از واژه های خرخره سر گلو از سوی دهان و از واژه خرخر آوایی که از دولاب هنگام چرخاندن غرغره بر آید آب در گلو گرداندن غرغره کردن چینه دان، سفیدی پیشانی مفرد غرغره یک مرغ شاخدار
فرهنگ لغت هوشیار

غرغره

غرغره
قرقره، چرخی که ریسمان دور آن پیچیده می شود برای بالا کشیدن چیزی، قرقره
غرغره
فرهنگ فارسی معین

غرغره

غرغره
نای، گلو، خشک نای، غرغر
گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گلو برای شستشوی آن، در پزشکی کنایه از محلولی که برای شستشوی دهان و گلو به کار برود
غرغره کردن: گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گلو برای شستشوی آن، کنایه از تکرار طوطی وار سخنان شخص دیگر
غرغره
فرهنگ فارسی عمید

طرغشه

طرغشه
آبی است به یمامه مر بنی عنبر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (معجم البلدان ج 6 ص 43)
لغت نامه دهخدا