جدول جو
جدول جو

معنی غربال - جستجوی لغت در جدول جو

غربال
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، پریزن، آردبیز، چاولی، تنک بیز، پریز، غربیل، منخل، غرویزن، گربال، پرویز، موبیز، تنگ بیز، پرویزن
غربال کردن: جدا کردن اشیای ریز و درشت یک جسم با ریختن آن در غربال و تکان دادن، کنایه از کنار گذاشتن و جدا کردن افرادی از یک مجموعه
تصویری از غربال
تصویر غربال
فرهنگ فارسی عمید
غربال
(غَ)
گروهی از فرومایگان ایلات اند که از کنارۀ دریای فارس تا نهایت نواحی سردسیر فارس رفت و آمد کنند. مواشی بیشتر آنها به اندازۀ حمل و نقل پلاس و چادر سیاه نشیمن است و عمل مردان و زنان آنان غربال بندی است. رجوع به غربال بند شود
لغت نامه دهخدا
غربال
پارسی تازی گشته گربال گربال پرویزن سخن چین مرد گربال آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند، جمع غرابیل. یا غربال آبگون. فلک. یا آب به غربال پیمودن، کاری بیهوده کردن، یا آب با (در) غربال بیختن، (پیمودن) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن، یا غربالش کن. در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید: کم است
فرهنگ لغت هوشیار
غربال
((غَ یا غِ))
گربال، وسیله ای مشبک یا سوراخ سوراخ برای جدا کردن اجزای ریز و درشت یک جسم، الک
تصویری از غربال
تصویر غربال
فرهنگ فارسی معین
غربال
آردبیز، پرویزن، غربیل، منخل، خاک بیز، سرند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غربال
دیدن غربال به خواب، دلیل بر خادمی بود تمیز. اگر بیند غربال نو داشت، دلیل که او را خادم یا کنیزک پاکیزه حاصل شود. اگر بیند غربال از وی ضایع شد، دلیل که خادم از وی جدا شود. محمد بن سیرین
دیدن غربال به خواب، بر سه وجه باشد. اول: خادم. دوم: یاری مهربان. سوم: شاگردی بزرگ .
اگر درخواب بیند که غله به غربال پاک کرد یا غیر غله، دلیل که کاری کند که مردم را از آن راحت بود و او مضرت رسد. اگر بیند که آن چه می کرد از آن او بود، دلیل منفعت بود .
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربال
تصویر سربال
پیراهن، جامه، پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غربالی
تصویر غربالی
مانند غربال، شبیه غربال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فربال
تصویر فربال
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، بربار، بروار، برواره، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گربال
تصویر گربال
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، تنک بیز، غرویزن، منخل، چاولی، موبیز، پریز، غربیل، پرویز، تنگ بیز، غربال، پریزن، پرویزن، آردبیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غربیل
تصویر غربیل
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، چاولی، پریزن، غرویزن، آردبیز، تنک بیز، پرویزن، موبیز، تنگ بیز، غربال، گربال، منخل، پریز، پرویز
فرهنگ فارسی عمید
(غِ)
جمع واژۀ غراب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ابن مالک در این بیت همه جموع غراب را آورده است:
بالغرب اجمع غراباً ثم اغربه
و اغرب و غرابین و غربان.
(دائره المعارف فرید وجدی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
غربال. (صراح اللغه) (آنندراج) (مقدمهالادب). در تداول عامه غربال را گویند. غلبیر. قلبیر (در ترکی آذری). منخل:
برین کهنه غربیل بر نان جو
همیدار در پیش تا جو درو.
فردوسی.
و شکر پاک کرده بکوبند و به غربیل فروگذارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
چون نیامد بر سر غربیل هیچ
پای در گل خاک بر سر ریختیم.
عطار.
رجوع به غربال شود
لغت نامه دهخدا
(غِ)
گنجشک. در حدیث ابن زبیر آمده: اتیتمونی فاتحی افواهکم کانکم الغربیل. (اللسان از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
قریه ای است در بحرین. (معجم البلدان) ، مناره ای است در منجشانیه. یاقوت از ابن شمیل نقل کرده گوید: الطربال بناء یبنی علما للغایه التی یستبق الخیل الیها، منه ما هو مثل المناره. و بالمنجشانیه و احد منها. (معجم البلدان ج 6 ص 38)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
منارۀ بلند مبنی بر کوه، هر بنای بزرگ و بلند. (منتهی الارب) (آنندراج). بارۀ دیوار بلند. پاخسه بر بن دیوار، در میان شهر (فیروزآباد فارس) آنجا که مثلاً نقطۀ پرگار باشد دکه ای انباشته برآورده است و نام آن ایران گرده و عرب آنرا طربال گوید. (ابن البلخی ص 138) ، هر پاره ای از کوه، دیوار دراز در هوا. (منتهی الارب) (آنندراج). منه الحدیث: اذا مراحد کم بطربال مائل، فلیسرع المشی. (منتهی الارب) ، سنگ بلند بزرگ در کوه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، صومعه. (تفلیسی). صومعۀ بلند. (آنندراج) (غیاث اللغات). صومعۀ بزرگ. (مهذب الاسماء). صومعۀ بزرگ ترسایان شام
لغت نامه دهخدا
(سِ)
پیراهن و هرچه پوشند. (غیاث) (آنندراج). پیراهن یا درع یا هرچه پوشند. (منتهی الارب). پیراهن و زره. ج، سرابیل. (مهذب الاسماء). پیراهن. (دهار) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بسّد. مرجان. مونگا. ظاهراً کلمه مونگا هندیست
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ / دِ سَ)
رویانیدن زمین گیاه ’ربل’ را و بسیار شدن درخت ’ربل’ در آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به ربل شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مأخوذ از سانسکریت. مرجان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
تثنیۀ غرب، مقدم و مؤخر چشم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به غرب شود
لغت نامه دهخدا
(غِ / غَ)
منسوب به غربال:
درین طشت غربالی آبگون
تو غربال خاکی فلک طشت خون.
نظامی.
- طشت غربالی، کنایه از آسمان است.
- عظم غربالی، استخوان جمجمه. (دزی). مصفات. رجوع به مصفات شود.
، غربال فروش
لغت نامه دهخدا
جمع غریب، غریبان، مسافران، بیگانگان، فافا ها نو یافته ها دور شوندگان آوارگان بیگانگان انوتکان اسم) غریب دوران از یار و دیار، بیگانگان
فرهنگ لغت هوشیار
گربالی، گربال فروش منسوب به غربال، غربال فروش. یا استخوان غربالی. عظم غربالی. یا طشت غربالی. آسمان. یا عظم غربالی. یکی از استخوان هایی است که در ساختمان جمجمه شرکت می کند. این استخوان فرد است و در خط وسط و عقب پیشانی و در جلو استخوان شب پره قرار دارد و سقف حفره های بینی را می سازد. استخوان مذکور به شکل ترازویی است که یک قسمت قایم و یک قسمت افقی دارد و دارای دو قسمت طرفی نیز می باشد قسمت قایم این استخوان دارای دو جزو است: یکی زایده تاج خروسی که داخل کاسه سر می شود و دیگری تحتانی که صفحه عمودی است و در تشکیل دیواره وسطی بینی شرکت می کند. صفحه افقی دارای سوراخهایی است که صفحه غربالی نام دارد و ریشه های عصب شامه از این استخوانها وارد بینی می شوند استخوان پرویزنی مصفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربال
تصویر سربال
پیراهن جامه پوشش پیراهن قمیص، پوشاک جامه جمع سرابیل
فرهنگ لغت هوشیار
نشانه که از دور پیدا باشد، خرسنگ بلند، بلند هر چه بلند یا بر بلندی باشد، کازکه (صومعه ترسایان را گویند که بر سرکوه سازند) مناره بلند ساخته بر کوه، هر بنای مرتفع، دیوار بلند، صومعه (ترسایان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربیل
تصویر غربیل
غربال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گربال
تصویر گربال
غربال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربان
تصویر غربان
جمع غراب، زاغان جمع غراب زاغان کلاغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربال
تصویر کربال
کمان پنبه زنی، الک موبیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گربال
تصویر گربال
((گَ))
غربال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غربان
تصویر غربان
((غَ))
جمع غراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غربیل
تصویر غربیل
((غَ))
غربال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طربال
تصویر طربال
((طِ))
مناره بلند ساخته بر کوه، هر بنای مرتفع، صومعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربال
تصویر سربال
((س))
پیراهن، قمیص، پوشاک، جامه، جمع سرابیل
فرهنگ فارسی معین