جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غربالی

غربالی

غربالی
گربالی، گربال فروش منسوب به غربال، غربال فروش. یا استخوان غربالی. عظم غربالی. یا طشت غربالی. آسمان. یا عظم غربالی. یکی از استخوان هایی است که در ساختمان جمجمه شرکت می کند. این استخوان فرد است و در خط وسط و عقب پیشانی و در جلو استخوان شب پره قرار دارد و سقف حفره های بینی را می سازد. استخوان مذکور به شکل ترازویی است که یک قسمت قایم و یک قسمت افقی دارد و دارای دو قسمت طرفی نیز می باشد قسمت قایم این استخوان دارای دو جزو است: یکی زایده تاج خروسی که داخل کاسه سر می شود و دیگری تحتانی که صفحه عمودی است و در تشکیل دیواره وسطی بینی شرکت می کند. صفحه افقی دارای سوراخهایی است که صفحه غربالی نام دارد و ریشه های عصب شامه از این استخوانها وارد بینی می شوند استخوان پرویزنی مصفات
فرهنگ لغت هوشیار

غربالی

غربالی
منسوب به غربال:
درین طشت غربالی آبگون
تو غربال خاکی فلک طشت خون.
نظامی.
- طشت غربالی، کنایه از آسمان است.
- عظم غربالی، استخوان جمجمه. (دزی). مِصفات. رجوع به مصفات شود.
، غربال فروش
لغت نامه دهخدا

تربالی

تربالی
نام عمارتی است بسیار عالی بناکردۀ اردشیر بابکان در شرق شهر گون که از شهرهای فارس است و جون معرب آن است. گویند که بر سر آن بنا آتشکده ای ساخته بودند و در برابر شهر کوهی است و از آن کوه آبی به آن آتشکده می آمده. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). عمارتی عالی از بناهای اردشیر بابکان. (ناظم الاطباء). آنچه در این لغت مرقوم شد از فرهنگها نقل افتاد و در آن چند خطاست، اول آنکه طربال به طای مؤلَّف عربی و بمعنی عمارت عالی که بنا کنند یعنی هر کوه و سنگ و هر پاره ای از کوه و سنگ بلند و بزرگ که از کوه پیش و برآمده باشد و دیوار درازو بلند و چینۀ بالائین دیوار است. طرابیل الشام. صومعه های ملک شام، و اینکه نوشته اند نام شهر گون است هم خطا است، جور است و آن نام قدیم شهر فیروزآباد بوده و در جور مرقوم خواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج). تربال مساوی با طربال، همان فیروزآباد یا گور (جور) است. شکل آن مدور است چنانک دایرۀ پرگار باشد و در میان شهر آنجا که مثلاً نقطۀ پرگار باشد دکه ای انباشته برآورده است (اردشیر بن بابک) نام آن ایران کرده و عرب آنرا طربال گویند و بر سر آن دکه سایه ها ساخته و در میان گاه آن گنبدی عظیم برآورده و آن را گنبد کیرمان گویند. (فارسنامه از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

غربالیغ

غربالیغ
ناحیۀ بلاساقون به تسمیۀ مغولان: به حدود بلاساقون آمدند و اکنون مغولان آن را غربالیغ میخوانند. غزبالیغ. غوبالیغ. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 87). رجوع به بلاساقون شود
لغت نامه دهخدا

غربال

غربال
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، پَریزَن، آردبیز، چاولی، تُنُک بیز، پَریز، غَربیل، مُنخُل، غَرویزَن، گَربال، پَرویز، موبیز، تُنُگ بیز، پَرویزَن
غربال کردن: جدا کردن اشیای ریز و درشت یک جسم با ریختن آن در غربال و تکان دادن، کنایه از کنار گذاشتن و جدا کردن افرادی از یک مجموعه
غربال
فرهنگ فارسی عمید

غربال

غربال
پارسی تازی گشته گربال گربال پرویزن سخن چین مرد گربال آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند، جمع غرابیل. یا غربال آبگون. فلک. یا آب به غربال پیمودن، کاری بیهوده کردن، یا آب با (در) غربال بیختن، (پیمودن) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن، یا غربالش کن. در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید: کم است
فرهنگ لغت هوشیار

غربال

غربال
گربال، وسیله ای مشبک یا سوراخ سوراخ برای جدا کردن اجزای ریز و درشت یک جسم، الک
غربال
فرهنگ فارسی معین

غربال

غربال
گروهی از فرومایگان ایلات اند که از کنارۀ دریای فارس تا نهایت نواحی سردسیر فارس رفت و آمد کنند. مواشی بیشتر آنها به اندازۀ حمل و نقل پلاس و چادر سیاه نشیمن است و عمل مردان و زنان آنان غربال بندی است. رجوع به غربال بند شود
لغت نامه دهخدا

ربالی

ربالی
منسوب است به ربال که نام جد ابوعمر حفص است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا