جدول جو
جدول جو

معنی غرباسنگ - جستجوی لغت در جدول جو

غرباسنگ
(غَ سَ)
هرچیز مدور مانند چرخ و شبیه آن عموماً، و دانۀ کمانکره خصوصاً. (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرباهنگ
تصویر ضرباهنگ
ریتم (Rhythm) یا ضرباهنگ در سینما به توالی زمانی و ساختاری فیلم اشاره دارد که بر تجربه بیننده تأثیر می گذارد. این مفهوم نه تنها به سرعت و جریان فیلم بلکه به نحوه ترکیب و ترتیب صحنه ها، صداها، و حرکات دوربین نیز مربوط می شود.
عناصر تشکیل دهنده ریتم در سینما
1. تدوین (Editing) :
- سرعت تدوین : تعداد برش ها و تغییرات در واحد زمان می تواند ریتم فیلم را تعیین کند. تدوین سریع می تواند حس هیجان و تنش ایجاد کند، در حالی که تدوین آهسته می تواند حس آرامش یا تأمل را منتقل کند.
- توالی صحنه ها : ترتیب و توالی صحنه ها می تواند به ایجاد ریتم کمک کند. ترتیب منطقی و منسجم صحنه ها می تواند جریان داستان را تقویت کند.
2. موسیقی و صدا (Sound and Music) :
- موسیقی پس زمینه : موسیقی می تواند ریتم فیلم را تحت تأثیر قرار دهد. موسیقی با ضرب آهنگ سریع می تواند حس هیجان را تقویت کند، در حالی که موسیقی آرام می تواند حس ملایم تری ایجاد کند.
- افکت های صوتی : صداهای محیطی و افکت های صوتی می توانند به تقویت ریتم فیلم کمک کنند.
3. حرکت دوربین (Camera Movement) :
- پان و تیلت : حرکت های نرم و آهسته دوربین می تواند حس آرامش و ثبات را القا کند، در حالی که حرکت های سریع و ناگهانی می تواند حس اضطراب و هیجان را ایجاد کند.
- دالی و زوم : استفاده از دالی (حرکت افقی دوربین) و زوم (تغییر فاصله کانونی) می تواند بر ریتم فیلم تأثیر بگذارد.
4. بازیگری و عملکرد (Acting and Performance) :
- سرعت و تن صدای دیالوگ ها : نحوه ادای دیالوگ ها و تغییرات در تن صدا می تواند بر ریتم فیلم تأثیرگذار باشد.
- حالات و حرکات بدنی : حرکات بدنی بازیگران می تواند به تقویت ریتم فیلم کمک کند.
کاربردهای ریتم در سینما
1. ایجاد هیجان و تنش :
- در صحنه های اکشن و مهیج، تدوین سریع و موسیقی تند می تواند حس هیجان و تنش را افزایش دهد.
2. ایجاد حس آرامش :
- در صحنه های آرام و احساسی، استفاده از تدوین آهسته و موسیقی ملایم می تواند حس آرامش و تأمل را منتقل کند.
3. تعیین تمپو و سرعت روایت :
- ریتم می تواند به تعیین سرعت کلی روایت فیلم کمک کند و تجربه بیننده از جریان داستان را شکل دهد.
مثال های عملی:
- فیلم های اکشن : فیلم های مانند `مد مکس: جاده خشم` از تدوین سریع، موسیقی پر تنش و حرکات سریع دوربین برای ایجاد ریتم پر هیجان استفاده می کنند.
- فیلم های درام : فیلم های درام مانند `درخت زندگی` از تدوین آهسته، موسیقی آرام و حرکات نرم دوربین برای ایجاد ریتمی ملایم و احساسی بهره می برند.
ریتم در سینما یکی از ابزارهای اساسی است که به کارگردانان و تدوین گران کمک می کند تا تجربه بیننده را هدایت کرده و احساسات و واکنش های مختلفی را ایجاد کنند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از غرماسنگ
تصویر غرماسنگ
نوعی نان روغنی نازک، برای مثال گر من به مثل سنگم با تو غرما سنگم / ور زان که تو چون آبی با خسته دلم ناری (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باسنگ
تصویر باسنگ
گران بار، سنگین، باوزن، برای مثال وگر گرز تو هست باسنگ و تاب / خدنگم بدوزد دل آفتاب (فردوسی - ۲/۴۶۱ حاشیه)، کنایه از بلندقدر، متین، برای مثال نه با فرّش همی بینم نه باسنگ / ز فرّ و سنگ بگریزد به فرسنگ (نظامی۲ - ۳۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زراسنگ
تصویر زراسنگ
گردی به رنگ طلایی که در نقاشی به کار می رود، اکلیل
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
مرغی که درخت را با منقار خود سوراخ کند و دارکوب نیز گویند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جمع واژۀ غراب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ابن مالک در این بیت همه جموع غراب را آورده است:
بالغرب اجمع غراباً ثم اغربه
و اغرب و غرابین و غربان.
(دائره المعارف فرید وجدی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گرانبار. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(غُبُ)
قریه ای است در چهارفرسنگی میانۀ شمال و مغرب اسیر. (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 175)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پرآواز. پرغوغا. پرولوله. پرغلغله: قلب با امیر از جای برفت و جهان پربانگ و آواز شد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غَ رَ سَ)
نان تنک به روغن جوشانیده. (برهان قاطع). نان تنک که به روغن بریان کرده باشند. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) :
گر من به مثل سنگم با تو غرماسنگم
ور زآنکه تو چون آبی، بر خسته دلم ناری.
ابوشکور (از رشیدی).
لیکن از این بیت به فتح (را) ظاهر می شود اگر سکته نخوانیم. (فرهنگ رشیدی). غریاسنگ. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ)
مرداسنج. (دستور الاخوان) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (دزی ج 2 ص 580). مردارسنگ. (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). مردآهنگ. مرده سنگ. (رشیدی). مراسنگ. مرتک. (منتهی الارب) (دستور الاخوان) (رشیدی) (انجمن آرا) (نزهه القلوب). مرتج. (منتهی الارب) (رشیدی) (از قاموس) (انجمن آرا). جوهری باشد که از سرب سازند و در مرهم ها به کار برند. (برهان قاطع). ازرصاص و اسرب میگیرند و بر سه گونه است سرخ و سفید وذهبی و بهترینش اصفهانی بود. (نزهه القلوب). به پارسی مردار سنگ و به یونانی لیندر خورس خوانند و نیکوترین آن اصفهانی بود براق که به سرخی زند و طبیعت وی به سردی مایل بود، و از خواص وی آن است که چون در سرکه اندازند شیرین بود اگر در نوره بود بدن را سیاه کند و وی مادۀ مرهم ها بود و بوی بدن خوش کند خاصه بغل و کلف را زایل گرداند، اثر سیاهی و خون مرده و اثرآبله زایل کند، منع عرق بکند، و گوشت در ریشها برویاند. و مغسول وی چشم را جلا دهد، و خوردن وی نشاید ازبهر آنکه کشنده بود، بول ببندد و نفخ در شکم و جانبین پیدا کند و قبض زبان بکند و باشد که قولنج آورد وایلاوس و باشد که اطلاق بول و غایط بکند و خناق آورد، مداوای آن به قی کنند، بعد از آن به شراب و زنجبیل و مربا و اسفیداج. (از اختیارات بدیعی). مردارسنگ، مراسنگ، معرب آن مرداسنج = مرداهنگ: اکسید دو ظرفیتی سرب متبلور یا پروتو اکسید ازت به فرمول Pbo می باشد. اگر این اکسید دو ظرفیتی بی شکل باشد یعنی متبلور نباشد ماسیکو نام دارد، ولی پس از ذوب و سرد شدن متبلور می گردد و به نام لیتارژ یا مردارسنگ نامیده می گردد. مردارسنگ به صورت ورقه های کم ضخامت نارنجی یا زرد یا قرمز متبلور می گردد. مردارسنگ در نقاشی به عنوان یکی از خشک کننده های رنگ های روغنی مصرف می شود، و همچنین آن را در پزشکی جهت شستشو و ضدعفونی کردن وسایل پزشکی در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف می کنند، و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهیه لعاب روی کوزه ها مورد استعمال دارد ولی همیشه به سبب داشتن سرب در ترکیبش جزو مواد سمی است و حتی ظروفی که به وسیله مردارسنگ لعاب داده می شوند باز هم به کار بردن آنها جهت مواد غذائی و خوراکی خالی از خطر نیستند: زحل دلالت دارد بر مرداسنگ و ریماهن و زاگ. (التفهیم). و نیز رجوع به ترجمه صیدنه و تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ ضریر انطاکی ص 302 و المعرب جوالیقی ص 317 س 13 و الجماهر ص 33، 96، 259 و نزهه القلوب ص 206 و نشوءاللغه ص 91 و قانون ابن سینا چ تهران ص 114 شود
لغت نامه دهخدا
(غَرْ سَ)
غرماسنگ. نان تنک در روغن بریان کرده. (برهان قاطع) (آنندراج). نان تنک به روغن در جوشانیده بود. (فرهنگ اسدی) :
گر من به مثل سنگم با تو غریاسنگم
ور زآنکه تو چون آبی با خسته دلم ناری.
بوشکور (از فرهنگ اسدی).
رجوع به غرماسنگ شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
تثنیۀ غرب، مقدم و مؤخر چشم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به غرب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرماسنگ
تصویر غرماسنگ
نان تنک بروغن بریان کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پربانگ
تصویر پربانگ
پر غوغا پر آواز پر سر و صدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسنگ
تصویر باسنگ
گرانبار، سنگین، محکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربان
تصویر غربان
جمع غراب، زاغان جمع غراب زاغان کلاغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربان
تصویر غربان
((غَ))
جمع غراب
فرهنگ فارسی معین