بخشی از کرۀ زمین که در سمت غرب نصف النهار گرینویج است، جایی که آفتاب غروب می کند، یکی از چهار جهت اصلی، سمت چپ شخصی که رو به شمال ایستاده است، کنایه از کشورهای اروپایی و امریکایی
بخشی از کرۀ زمین که در سمت غرب نصف النهار گرینویج است، جایی که آفتاب غروب می کند، یکی از چهار جهت اصلی، سمت چپ شخصی که رو به شمال ایستاده است، کنایه از کشورهای اروپایی و امریکایی
یکی از ایالات مغرب اقصی است که شامل فاس و مراکش است. از تنگۀ سبته شروع و در امتداد کناره های اقیانوس اطلس به وادی بوینجه (سبو) منتهی می شود. اراضی آن مرتفع است و از جبال درن به وسیلۀ رودخانه های بسیاری جدا می گردد. این ایالت به دو ناحیه تقسیم می شود. اهالی قسمت شمالی غالباً بربرند و بسیاری از ایشان چشمان آبی و موی زرد دارند و اهالی قسمت جنوبی غالباً عربند و چهرۀ گندم گون دارند و بیشتر چادرنشینند. خاک آن حاصلخیز است و دارای ذخایر زمینی است و چارپایان مخصوصاً گوسفند بسیار دارد. از صادرات مهم آن پشم است و درآنجا درخت منطار بسیار میروید. (از قاموس الاعلام) (بنوال...) امرائی از عرب تنوخ اند که پس از بازگشت صلیبی ها از بیروت به این شهر استیلا یافتند (1294 میلادی) 90 تن سوار داشتند در هر شهری سی نفر از ایشان برای حراست سرحد مقیم شده بودند نخستین آن امرا، بحتر پس از وی فرزندش کرامه سپس حجی بن کرامه و پس از وی محمد بن حجی بود. (از اعلام المنجد) نامی است که آن را به مغرب اقصی اطلاق کنند. (اعلام المنجد) الغرب، در زمان قدیم به قسمت جنوب غربی اسپانیا و مخصوصاً به پرتقال جنوبی اطلاق می شد و پس از انقراض امویین ملوک الطوائفی شد. (از اعلام المنجد). رجوع به مغرب اقصی شود
یکی از ایالات مغرب اقصی است که شامل فاس و مراکش است. از تنگۀ سبته شروع و در امتداد کناره های اقیانوس اطلس به وادی بوینجه (سبو) منتهی می شود. اراضی آن مرتفع است و از جبال درن به وسیلۀ رودخانه های بسیاری جدا می گردد. این ایالت به دو ناحیه تقسیم می شود. اهالی قسمت شمالی غالباً بربرند و بسیاری از ایشان چشمان آبی و موی زرد دارند و اهالی قسمت جنوبی غالباً عربند و چهرۀ گندم گون دارند و بیشتر چادرنشینند. خاک آن حاصلخیز است و دارای ذخایر زمینی است و چارپایان مخصوصاً گوسفند بسیار دارد. از صادرات مهم آن پشم است و درآنجا درخت منطار بسیار میروید. (از قاموس الاعلام) (بنوالَ...) امرائی از عرب تنوخ اند که پس از بازگشت صلیبی ها از بیروت به این شهر استیلا یافتند (1294 میلادی) 90 تن سوار داشتند در هر شهری سی نفر از ایشان برای حراست سرحد مقیم شده بودند نخستین آن امرا، بُحتُر پس از وی فرزندش کرامه سپس حجی بن کرامه و پس از وی محمد بن حجی بود. (از اعلام المنجد) نامی است که آن را به مغرب اقصی اطلاق کنند. (اعلام المنجد) الَغرب، در زمان قدیم به قسمت جنوب غربی اسپانیا و مخصوصاً به پرتقال جنوبی اطلاق می شد و پس از انقراض امویین ملوک الطوائفی شد. (از اعلام المنجد). رجوع به مغرب اقصی شود
نام کوهی به شام. (منتهی الارب). کوهی است در شام در دیار کلب، و در نزد آن چشمۀ آبی است موسوم به غربه. متنبی گوید: عشیه شرقی الحدالی و غرب. (از معجم البلدان). ، ابوزید گوید غرب آبی است در نجد سپس در شریف از آبهای بنی نمیر. جران العود نمیری راست: ایا کبداً کادت عشیه غرب من الشوق اثر الظاعنین تصدع عشیه ما فی امام بغرب مقام، و لا فی من مضی متسرع. لبید گوید: فأی اوان ما تجئنی منیّتی بقصد من المعروف لااتعجب فلست برکن من ابان وصاحه ولا الخالدات من سواج و غرب قضیت لبانات و سلیت حاجهً و نفس الفتی رهن بغمزه مؤرب. (از معجم البلدان)
نام کوهی به شام. (منتهی الارب). کوهی است در شام در دیار کلب، و در نزد آن چشمۀ آبی است موسوم به غربه. متنبی گوید: عشیه شرقی الحدالی و غرب. (از معجم البلدان). ، ابوزید گوید غرب آبی است در نجد سپس در شریف از آبهای بنی نمیر. جران العود نمیری راست: ایا کبداً کادت عشیه غرب من الشوق اثر الظاعنین تصدع عشیه ما فی امام بغرب مقام، و لا فی من مضی متسرع. لبید گوید: فأی اوان ما تجئنی منیَّتی بقصد من المعروف لااتعجب فلست برکن من ابان وصاحه ولا الخالدات من سواج و غرب قضیت لبانات و سلیت حاجهً و نفس الفتی رهن بغمزه مؤرب. (از معجم البلدان)
دور شدن، دور شدن از شهر خود، دوری از وطن، جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد، برای مثال درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی - ۱۲۵)
دور شدن، دور شدن از شهر خود، دوری از وطن، جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد، برای مِثال درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی - ۱۲۵)
غریب ها، دورافتادگان از وطن، ویژگی مکانهایی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا آشناست، کنایه از موجب شگفتی ها، عجیب ها، جدیدها، کنایه از خوب ها، جمع واژۀ غریب
غریب ها، دورافتادگان از وطن، ویژگی مکانهایی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا آشناست، کنایه از موجب شگفتی ها، عجیب ها، جدیدها، کنایه از خوب ها، جمعِ واژۀ غریب
از سوی خاور از سوی خور بران اسم) غریب دوران از یار و دیار، مسافران، بیگانگان. از سوی غرب (مغرب) حد غربی مقابل شرقا: فرصت غنیمت شمرده شرقا و غربا طمع در ممالک عجم کردند
از سوی خاور از سوی خور بران اسم) غریب دوران از یار و دیار، مسافران، بیگانگان. از سوی غرب (مغرب) حد غربی مقابل شرقا: فرصت غنیمت شمرده شرقا و غربا طمع در ممالک عجم کردند