جدول جو
جدول جو

معنی غرایر - جستجوی لغت در جدول جو

غرایر(غَ یِ)
غرائر. رجوع به غرائر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریر
تصویر غریر
جوان بی تجربه، مغرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرایر
تصویر سرایر
سریرت ها، نیت ها، باطن ها، جمع واژۀ سریرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرایب
تصویر غرایب
غریبه ها، ناآشناها، بیگانه ها، غریب ها، جمع واژۀ غریبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرایر
تصویر جرایر
جریره ها، گناه ها، بزه ها، جنایت ها، جمع واژۀ جریره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرایر
تصویر مرایر
مریره ها، ریسمان های محکم، جمع واژۀ مریره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرایز
تصویر غرایز
غریزه ها، ویژگی ها، توانایی ها، قابلیتهای وراثتی، طبیعت ها، سرشت ها، احساسی که به طور مبهم به شخص آگاهی می دهد، امیال جنسی، جمع واژۀ غریزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرایر
تصویر ضرایر
ضرّه ها، سختی ها، جمع واژۀ ضرّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدایر
تصویر غدایر
موهای بافته شده، جمع غدیر، آبگیرها
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ یِ)
جمع واژۀ ضرّه. (منتهی الارب). هم شویان
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
مرائر. رجوع به مرائر شود، طناب های تافته و ریسمان های محکم. رجوع به مرائر و مریره و مریر شود: روی رزمه و طراز حله و عمده حمله بود در اثناء آن حال فروشد و از آن سبب مرایر عزیمت ایشان منقض شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 177). در ابطال معالم شرع و نقض مرایر دین می کوشند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398). و هر چند میان هر دو سلطان مرایر ایمان برقرار مفتول بود. (جهانگشای جوینی). چون بدان وصلت مرایر موافقت از جانبین مبرم گشت و بنای مطابقت و مصادقت محکم. (جهانگشای جوینی). و میان هر دو برادر مرایر اخوت و وفاق مفتول بود. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(سَ یِ)
سرائر. جمع واژۀ سریره: در مکنونات و مغیبات سخن گوید و از سرایر و ضمایر نشان دهد. (سندبادنامه ص 242).
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی.
سعدی.
همینکه به سری از سرایر بیچون وقوف یابند. (سعدی). رجوع به سریره شود
لغت نامه دهخدا
(غَ یِ)
جمع واژۀ غریبه. غرائب. رجوع به غرائب و غریبه شود: دیدن عجایب و شنیدن غرایب. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(غَیِ)
جمع واژۀ غریزه. غرائز. رجوع به غرائز شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ءِ)
جمع واژۀ غریره. (اقرب الموارد). رجوع به غریره شود، جمع واژۀ غراره. (منتهی الارب). جوالها. (آنندراج) (اقرب الموارد). جوهری گوید: گمان می کنم معرب باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به غراره شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
غربال:
ز آسیاب فلک آرد برف بیخته شود
سحاب گشته چو غربیر آسیابانی.
؟ (از فرهنگ شعوری).
و آن مبدل غربیل است
لغت نامه دهخدا
(غَ غِ)
قراقر. صدای شکم. غراغر امعاء. غراغر شکم. رجوع به قراقر شود
لغت نامه دهخدا
داروئی است. داود ضریر انطاکی گوید: از داروهای کم تأثیری است که جدیداً درست شده و در امراض حلق و دماغ تا شبکه استعمال می شود و آن را با پختن چیزهائی که دارای جذب و تحلیل است تهیه می کنند. رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی جزء اول ص 252 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ یِ)
غدائر. رجوع به غدائر شود، غدیرها. آبگیرها: غدایر آب که آن را گول خوانند در پیش آن بنات السماء بسیار در آنجا جمع شدی. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(ذَ یِ)
رجوع به ذرائر شود
لغت نامه دهخدا
(صَ یِ)
رجوع به صرائر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
رجوع به حرائر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذرایر
تصویر ذرایر
جمع ذریه احفاد اولاد اولاد اولاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرایر
تصویر مرایر
جمع مره چیزهای تلخ، کارهای بزرگ، شرها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غدیره گیسوان بافته، جمع غدیر آبگیرها آبدانها: غدایر آب که آن را گول خوانند در پیش آن بنات السما بسیار در آنجا جمع شدی، جمع غدیره، گیسوان بافته
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غریبه دوران (دورها) مقابل قرایب، چیزهای عجیب و شگفت آور و نادر
فرهنگ لغت هوشیار
سرشت طبیعت (اعم از خیر و شر) طبع، ملکه ایست که از آن صفات ذاتی صادر شود و خوی (خلق) بدان نزدیک است جز این که در خوی اعتیاد مداخله دارد ولی در غریزه چنین نیست، استعدادی است که حیوان را خود به خود یعنی پیش از تجربه باجرای اعمال مفید و با معنی و پیچیده بر می انگیزد و قوای او را بدون احتیاج باکتساب تعدیل می کند چنانکه جوجه را فوری بدانه چیدن و مرغ را باشیانه ساختن و طیور را به ییلاق و قشلاق یا تمیز خطر از دور وامی دارد. یا غریزه جنسی. غریزه اطفای شهوت که سبب تولید نسل و بقای نوع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرایر
تصویر ضرایر
جمع ضره همشویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرایر
تصویر حرایر
جمع حره زنان آزاده آزاد زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرایر
تصویر جرایر
جمع جریره گناهان گناهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرایب
تصویر غرایب
((غَ یِ))
جمع غریبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غدایر
تصویر غدایر
((غَ یِ))
جمع غدیره، گیسوان بافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرایر
تصویر جرایر
((یِ))
جمع جریره، گناهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرایز
تصویر غرایز
((غَ یِ))
جمع غریزه
فرهنگ فارسی معین
اسرار، رازها، رموز، پوشیده ها، نهان ها، باطن
فرهنگ واژه مترادف متضاد