جدول جو
جدول جو

معنی غدرات - جستجوی لغت در جدول جو

غدرات
(غِ)
جمع واژۀ غدره. (از اقرب الموارد). رجوع به غدرات شود. صاحب تاج العروس گوید غدرات جمع غدره، و غدره نیزواحد غدر به معنی بقایای صدقه است: یقال علی فلان غدر من الصدقه، ای بقایا منها. رجوع به غدرات شود
لغت نامه دهخدا
غدرات
(غُ)
جمع واژۀ غدره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع دیگر غدره، غدرات آمده. (اقرب الموارد). رجوع به غدرات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غدوات
تصویر غدوات
غدات ها، بامدادها، اول روزها، صبح زودها، سپیده دم ها، پگاه ها، صبح ها، غادیه ها، بامدادان ها، بامگاه ها، صباح ها، غدوها، صدیع ها، علی الصباح ها، باکرها، صبح بام ها، صبحدم ها، صبحگاه ها، بام ها، جمع واژۀ غدات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدرا
تصویر غدرا
تاریکی، شب تاریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدات
تصویر غدات
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
فرهنگ فارسی عمید
(دُرْ را)
جمع واژۀ دره. (منتهی الارب). مرواریدهای بزرگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ دِرْ را)
جمع واژۀ مدرّ یا مدر. رجوع به مدر شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سرخاره. (یادداشت مؤلف). رجوع مدراه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ)
جمع واژۀ غمره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی). رجوع به غمره شود. (غیاث اللغات) (آنندراج) : و شکر بعد معالجه کل مغلق من الغمرات و مدافعه کل مولم من الملمات. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). و غمرات و عبرات اسقام و آلام را به مجاهدات و معالجت اطبا انجلا افتد. (تاریخ بیهق ص 4). در حیاطت حفظ و صیانت حرز باری تعالی از این غمرات بسلامت برون افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 408) ، غمرات موت، سختیهای مرگ. رجوع به غمره شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ غادره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غاره، (اقرب الموارد) : و ولایت از تاراج و غارات محافظت نمودی، (ترجمه محاسن اصفهان ص 96)
لغت نامه دهخدا
(دَ حَ)
بی وفائی کردن: غدره و به غدراً و غدراناً. (منتهی الارب) (آنندراج). غدر. نقض عهد و خیانت. (از اقرب الموارد). رجوع به غدر شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جمع واژۀ غدیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نیز جمع واژۀ غدیره، به معنی پاره ای از گیاه، و در صورتی که غدیره به معانی دیگر غیر از معنی مذکور باشد جمع آن غدائر و جز آن آورده شود. (از اقرب الموارد). رجوع به غدیره شود
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ)
جمع واژۀ غداه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ دی یا)
غدایا. جمع واژۀ غدیّه. (اقرب الموارد) :
الا لیت حظی من زیاره امیه
غدیات قیظ او عشیات اشتیه.
گفته اند گویندۀ این شعر مشتاق زیارت مادر خود بوده و خواسته است که خداوند این زیارت را در یکی از روزهای تابستان یا شبهای زمستان که دراز هستند نصیب وی کند تا دیدار وی کاملتر شود. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(غُبْ بَ)
جمع واژۀ غبّره. رجوع به غبره شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
رجوع به غداه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غمرات
تصویر غمرات
جمع غمره، سختی ها جمع غمره. یا غمرات موت. سختی های مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدراء
تصویر غدراء
تاریکی شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درات
تصویر درات
جمع دره، مروارید ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدران
تصویر غدران
پیمان شکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدات
تصویر غدات
میان طلوع فجر و طلوع آفتاب، بامداد، جمع غداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غادرات
تصویر غادرات
جمع غادره، بیوند گران مونث غادر، جمع غادرات غوادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارات
تصویر غارات
جمع غاره، تاراج ها چپاول کردن چپو کردن به تاراج بردن، جمع غارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدات
تصویر غدات
((غَ))
بامداد، بین صبح کاذب و صبح صادق
فرهنگ فارسی معین