جدول جو
جدول جو

معنی غثی - جستجوی لغت در جدول جو

غثی(دَ قَ لَ)
غثو. غثوّ. غثاء آوردن سیل: غثی الوادی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، درشورانیدن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن: غثی السیل المرتع. (منتهی الارب) (آنندراج) ، درشورانیدن و خلط کردن: غثی المال و کذا غثی الناس. (منتهی الارب) ، شوریدن دل: غثت النفس غثیاً و غثیاناً. (منتهی الارب) (آنندراج). غثیان. (اقرب الموارد). منش بزدن از چیزی که طبع از آن نافر باشد. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به غثیان شود، آشوب و آن غیر قی ٔ است. تمایل به قی ٔ. (دزی) : و شراب التفاح صالح للغثی و القی ٔ الکائنین من المره الصفراء. (مفردات ابن البیطار ذیل تفاح) ، غثت السماء بالسحاب، ابر به هم رسانیدن آسمان. (منتهی الارب) (آنندراج). غثی الکلام، درآمیختن سخن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
غثی
شوریدن شکم، ابرناک شدن
تصویری از غثی
تصویر غثی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غنی
تصویر غنی
توانگر، مالدار، بی نیاز، سرشار، پر از عناصر مفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوی
تصویر غوی
کسی که در بند هواوهوس خود باشد، گمراه، بیراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غثیان
تصویر غثیان
شوریدن دل، به هم خوردن دل، قی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غشی
تصویر غشی
بیهوش شدن، بی خود شدن، از حال رفتن، بیهوشی، بی خودی، غش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیث
تصویر غیث
باران، ابری که باران ببارد، گیاهی که با آب باران بروید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمی
تصویر غمی
غمگین، اندوهگین، غم زده
غمی شدن: غمگین شدن، اندوهناک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غذی
تصویر غذی
غذا، آنچه خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک، خوردنی، خورش، برای مثال تا غذی گردی بیامیزی به جان / بهر خواری نیست این امتحان (مولوی - ۴۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلی
تصویر غلی
جوشیدن، جوشیدن مایع در دیگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبی
تصویر غبی
نادان و کندذهن، کم هوش، کودن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ثا)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
غثیان آورنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به غثیان شود
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ طَ)
شوریدن دل. (منتهی الارب). شوریدن دل یعنی تقاضای طبیعت بر قی بی حرکت. (آنندراج) (غیاث اللغات). قی. شکوفه. (برهان قاطع ذیل منش گردا). جوشیدن دل. ورگشتن دل. (مقدمهالادب زمخشری). منش گردا. (مهذب الاسماء) (برهان قاطع). منش بگردیدن از چیزی که طبع از آن نافر باشد. (مصادر زوزنی). منش بزدن از چیزی که طبع از آن نافر باشد. (تاج المصادر بیهقی). بد شدن و مضطرب گشتن نفس که به قی نزدیک شود به جهت خلطی که به فم المعده میریزد. (اقرب الموارد). دل بهم خوردگی. دل آشوبی. تهوع. غثی. حرکت معده برای دفع آنچه در آن است. رجوع به غثی شود. غیر قی ٔ است. ضریر انطاکی گوید: غثیان عبارت است ازضعف قسمتهای بالای معده، و احساس قی، بی آنکه چیزی بیرون شود. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 186) : هرگاه که سودا ترش باشد و عفوصت ندارد و اندکی باشد غثیان آرد، و هرگاه که بسیار باشد قی و سودا آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و یقطع الرب المتخذ من الرمانین العطش و القی ٔ و الغثیان. (مفردات ابن البیطار ج 1 ص 144). و اگر چیزی به خورد او داده باشند به غثیان و قی آن را از معده قذف کند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 42)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بسیارگیاه گردیدن زمین: غثیت الارض بالنبات غثی، غثی الکلام، درآمیختن سخن را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غثم
تصویر غثم
ریزه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثری
تصویر غثری
کشت بارانخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبی
تصویر غبی
نادانی، کند ذهن، جاهل، کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشی
تصویر غشی
بیهوش گردیدن، بیهوش شدن، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیث
تصویر غیث
باران باریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوی
تصویر غوی
بیراه، گمراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنی
تصویر غنی
مالدار، بی نیاز گردیدن، زندگی را براحتی گذرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلی
تصویر غلی
جوشیدن دیگ نرخ گران جوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غری
تصویر غری
بنای خوب، زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرثی
تصویر غرثی
جمع غرثان، گرسنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدی
تصویر غدی
جمع غده، گند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذی
تصویر غذی
غذا: نفس حسی بخوردن ارزانیست غذی جان ز خوان بی نانیست. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزی
تصویر غزی
منسوب به (طایفه) غز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفی
تصویر غفی
تلخدانه در گندم، بیکاره بی سود، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثی
تصویر رثی
موییدن، مرده ستایی، مهربانی، فراگیری به یاد سپاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثیان
تصویر غثیان
قی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمی
تصویر غمی
غم دار، اندوهناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثیان
تصویر غثیان
((غَ ثَ))
استفراغ کردن، قی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غنی
تصویر غنی
پر بار، پرمایه، توان گر
فرهنگ واژه فارسی سره
استفراغ، تهوع، عق، قی
فرهنگ واژه مترادف متضاد