جدول جو
جدول جو

معنی غبیثه - جستجوی لغت در جدول جو

غبیثه
(غَ ثَ)
مسکه و پنیر به هم آمیخته. (آنندراج). اسم است از غبث (مسکه و پنیربه هم آمیختن). و هی کالعبیثه فی معانیها. (منتهی الارب). پنیری که به روغن آلوده شود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبیثه
تصویر خبیثه
خبیث، ناپاک، نجس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبینه
تصویر غبینه
فریب، فریب خوردگی در معامله، زیان، نقصان
فرهنگ فارسی عمید
(خَ ثَ)
مؤنث خبیث است به معنی ناپاک. ج، خبیثات، خبائث.
- ارواح خبیثه، ارواح پلید. ارواح ناپاک. مقابل ارواح طیبه.
- شجره خبیثه، درخت تلخ گوهر. منه: من اکل من هذه الشجره الخبیثه فلایقربن مجلسنا. (از اقرب الموارد) : و مثل کلمه خبیثه کشجره خبیثه. (قرآن 26/14).
- ، درخت حنظل. (آنندراج).
- ، گیاه کشوث. (منتهی الارب).
- قروح خبیثه، زخمهای منکر دیرعلاج. زخمهای علاج ناپذیر.
، گیاه کریه الطعم و بدبو. (از اقرب الموارد).
- کلمه خبیثه، کلمه زشت. مقابل کلمه طیبه: و مثل کلمه خبیثه کشجره خبیثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار. (قرآن 26/14).
، ردیه. مقابل سلیمه و جیده. (یادداشت بخط مؤلف) ، زانیه. زن بدکاره. زن فاجره. زن زشتکار. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خبیثات: الخبیثات للخبیثین. (قرآن 26/24)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
نقصانی. بیخردی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فریب، فریب خوری در خرید. (منتهی الارب). فریب خوری در خرید و فروخت. (آنندراج) ، به معنی غبن:
چشمی که جز به روی تو برمیکنم خطاست
وآن دم که بی تو میگذرانم غبینه ای.
سعدی (غزلیات چ فروغی)
لغت نامه دهخدا
(غَ بی بَ)
شیر صبح که بر آن شیر شب دوشند و دوغ سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، شیر گوسفند. (دهار) ، شیر تیره. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عَ ثَ)
پینو و طعامی است که در آن بجای گوشت نمک اندازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، طعامی است که از آرد و روغن و خرما سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). جو و گندم آمیخته. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، آمیزش نسبت، یقال: فلان عبیثه، یعنی در نسبت او آمیزش و خلط است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عبیثه الناس، مردم از هر جنس در آمیخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ ثَ)
کار بازدارنده. ج، ربائث. فی الحدیث: اذا کان یوم الجمعه بعث ابلیس جنوده الی الناس فاخذوا علیهم بالربائث، ای ذکروهم الحوائج التی تربثهم عن الصلوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بازدارنده. ج، ربائث. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ ثَ)
گروه مردم ازقبائل پراکنده و از هر جنس آمیخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ ثَ)
خاک جوی و چاه. (از تاج العروس). خاکی که با حفر چاه یا نهر برآورند، یا خاکی که در پیرامون چاه یا جوی باشد. (از اقرب الموارد). خاک و گل و لجنی که از تک چاه یا از تک جوی برآورند. (ناظم الاطباء). خاک که از چاه برآورند. (از مهذب الاسماء). ج، نبائث، سر. راز. (از اقرب الموارد) ، کینه که در سینه نهان بود. (از معجم متن اللغه) ج، نبائث. یقال: ظهرت نبائثهم و لم تخف خبائثهم. (اقرب الموارد) ، نبیثه السبع، گوشتی که جانوران در خاک پنهان کنند، ذخیره وقت حاجت و ضرورت را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(غَبْ یَ)
باران اندک یا دفعه ای از باران. (منتهی الارب) (آنندراج). باران غیر کثیر یا دفعه ای شدید از باران. (اقرب الموارد) ، ریزش بسیار از آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، پی در پی کوفتن تازیانه ها. (منتهی الارب) (آنندراج). الصب الکثیر من الماء و ایضاً من السّیاط... علی التشبیه بغبیات المطر. (تاج العروس). الصب الکثیر من الماء و السیاط. (اقرب الموارد). در شرح قاموس فارسی غبیه را به معنی تازیانه آورده و ظاهراً این اشتباه از ترجمه عبارت ’الصب الکثیرمن الماء و السیاط’ ناشی شده است که شارح ’السیاط’ را بر ’الصب’ معطوف دانسته و آن را معنی مستقلی پنداشته است و حال آنکه معطوف بر الماء است، یعنی والصب الکثیر من السیاط، و صاحب تاج العروس ’ایضاً من’ را برای رساندن همین معنی و برای رفع اشتباه افزوده است. و این اشتباه در فرهنگهای دیگری از قبیل ناظم الاطباء نیز وارد شده، گرد بلندرفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). ج، غبیات. قال الرّاجز: و غبیات بینهن ّ وبل. و ربّما شبه بها الجری الذی یجی ٔ بعد الجری الاول. (اقرب الموارد) ، غایب شدن آفتاب: جأه علی غبیه الشمس، ای غیبتها. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، جستن در هنگام راه رفتن. قال ابوعبیده: الغبیه، الوثبه فی السّیر. (منتهی الارب). و قال ابوزید: الغبیه کالزّبیه (کالزﱡبیه) فی السیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ بی یَ)
مؤنث غبی. رجوع به غبی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربیثه
تصویر ربیثه
باز دارنده، فریب
فرهنگ لغت هوشیار
پنهان شده پنهان مخفی، جمع خبایا. مونث حبیث، جمع خبائث (خبایث) خبیثات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبیثه
تصویر عبیثه
آمیخته خوراک مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبینه
تصویر غبینه
فریب، بی خردی در خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار