- غایبانه
غیرحضوری، به طور غیرحضوری
معنی غایبانه - جستجوی لغت در جدول جو
- غایبانه(یِ نَ / نِ)
غائبانه. در حال غیاب. در زمان غیاب.
- ارادت غایبانه، ارادت به کسی قبل از آشنایی: خدمت شما نرسیده ام اما غایبانه ارادت دارم.
، مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال بازآید عوض مال به او دهند. (قسم چهارم از طیارات ازرسالۀ خراج خواجه نصیر چ دانشگاه تهران ضمن مجموعۀ رسائل ص 32)
- ارادت غایبانه، ارادت به کسی قبل از آشنایی: خدمت شما نرسیده ام اما غایبانه ارادت دارم.
، مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال بازآید عوض مال به او دهند. (قسم چهارم از طیارات ازرسالۀ خراج خواجه نصیر چ دانشگاه تهران ضمن مجموعۀ رسائل ص 32)
- غایبانه
اونیک در نبودگی ونانه در غیاب کسی کاری را انجام دادن، مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال آید عوض مال به او دهند، غایب باز
- غایبانه
غيابيا
- غایبانه
Absently
- غایبانه
absentément
- غایبانه
ausentemente
- غایبانه
ausentemente
- غایبانه
отсутствующе
- غایبانه
abwesend
- غایبانه
nieobecnie
- غایبانه
відсутньо
- غایبانه
অনুপস্থিতভাবে
- غایبانه
غائب ہو کر
- غایبانه
อย่างขาดการมี
- غایبانه
kwa ukosefu
- غایبانه
dalgın bir şekilde
- غایبانه
心不在焉地
- غایبانه
באופן חסר נוכחות
- غایبانه
부재중으로
- غایبانه
secara absent
- غایبانه
अनुपस्थित रूप से
- غایبانه
afwezig
- غایبانه
assente
- غایبانه
不在に
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درخور غریب، برای مثال نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویه های غریبانه قصه پردازم (حافظ - ۶۶۶) ، به روش غریبان مانند غریبان
(ءِ نَ / نِ)
لغت نامه دهخدا
در حال غیاب. بطور غیاب. بگونۀ غیاب.
- ارادت غائبانه به کسی داشتن، او را نادیده به وی ارادت ورزیدن.
- حکم غائبانه، حکم که قاضی دهد با عدم حضور مدعی علیه.
، بازیی است. مؤلف آنندراج گوید: غایب باز، شطرنج باز کامل که خود از حریف نشسته بواسطۀ دیگری مهره به خانه ها دواند و بر حریف مات کند و آن بازی را غائبانه گویند - انتهی. رجوع به غائب باز شود:
فغان که با همه کس غائبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد.
حافظ.
و رجوع به ’آنه’ شود
- ارادت غائبانه به کسی داشتن، او را نادیده به وی ارادت ورزیدن.
- حکم غائبانه، حکم که قاضی دهد با عدم حضور مدعی علیه.
، بازیی است. مؤلف آنندراج گوید: غایب باز، شطرنج باز کامل که خود از حریف نشسته بواسطۀ دیگری مهره به خانه ها دواند و بر حریف مات کند و آن بازی را غائبانه گویند - انتهی. رجوع به غائب باز شود:
فغان که با همه کس غائبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد.
حافظ.
و رجوع به ’آنه’ شود
(غَ نَ / نِ)
لغت نامه دهخدا
درخور غریب. منسوب به غریب:
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه های غریبانه قصه پردازم.
حافظ.
، هر چیزسزاوار به گدائی و مفلسی. (ناظم الاطباء)
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه های غریبانه قصه پردازم.
حافظ.
، هر چیزسزاوار به گدائی و مفلسی. (ناظم الاطباء)
بی کسانه، بیگانه وار در خور غریب: مویه های غریبانه، هر چیز سزاوار بگدایی و مفلسی، بطرز غریبان: غریبانه رفتار می کند
