جدول جو
جدول جو

معنی غالوسیس - جستجوی لغت در جدول جو

غالوسیس
رجوع به غالیس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قالوسی
تصویر قالوسی
قالوس، برای مثال برزند نارو بر سرو سهی، سرو سهی / برزند بلبل بر تارک گل قالوسی (منوچهری - ۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالوسی
تصویر سالوسی
ریاکاری، عوام فریبی، حیله گری، صفت نسبی منسوب به سالوس، اهل ریا و سالوس
فرهنگ فارسی عمید
دغلی، مکر، فریب، (استینگاس)، مکر و حیله و تزویر و فریب و حیله گری و زرق، عوام فریبی، فند، (ناظم الاطباء) :
خانه های ما بگیرد او بمکر
برکند ما را بسالوسی ز وکر،
(مثنوی)،
نگویم نسبتی دارم بنزدیکان درگاهت
که خود را بر تو می بندم بسالوسی و زراقی،
سعدی،
رجوع به سالوس شود، تملق، (ناظم الاطباء)،
و چنین مرد فریبنده راسالوسی گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) :
آنکه داعی و آنکه سالوسی است
آنکه خمار و آنکه ناموسی است،
سنایی،
سالوسیان دل را در کوی او مصلی
هاروتیان دین را در زلف او سفرگه،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
حملج، منتنه، بلهیم، پلیهیم، غالوسیس، عالوسیس، غالسیفس، غالس، غالسیس، غالونیس، قس الکلاب، غالیوبسیس، حکیم مؤمن آرد: در لغت یونانی بمعنی منتن الرایحه است و در قانون در حرف عین ذکر یافته و غالوسیس به واو نیز آمده و در طبرستان بلهیم نامند، و در بستانها و خرابه ها بسیار میروید و بقدر نبات انجره و برگش با ملاست و بدبوئی و گلش سفید و چتری مانند گل شبت و ثمرش بقدر عنب الثعلب و بعد از رسیدن سیاه و پرآب میشود و در دارالمرز سرکه را به آن رنگین سازند، و بیخ او سفید و با تجویف در سیم گرم و خشک و محلل خنازیر و اورام صلبه و سرطان و قروح خبیثه و ورم مزمن انثیان خصوصاً چون برگ و شاخ او را با سرکه روزی دو بار ضماد کنند، و خوردن ساق او بجای سبزی جهت سرفۀ کهنه و بهق و ضیق النفس و ربوو درد سینه بیعدیل و چیز دیگر را قائم مقام او ندانسته اند و مفتح سدد و مفتت حصاه و مدر بول و حیض و محلل ریاح و جهت جرب و حکه و بالخاصیه جهت علل صفراوی مفید و شربتش تا پنج درهم و آب او با روغن زیتون جهت پاک کردن چرک معادن مؤثر است و نقیع بیخ او بقدر ده درهم مسهل قوی بلغم و سودای رقیق و سریعالعمل است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، و در مفردات ابن البیطار ذیل غالسیفس آرد: عامۀ مردم اندلس آن را حملج و مصریان آن را منتنه نامند، گیاهی خودرو شبیه بقریص لیکن برگ آن املس باشد و گزنده نیست و چون آن را در دست بمالند بوئی ناخوش آرد، و آن را گلهای باریک باشد که به فرفیری زند و ضماد آن محلل جساء و اورام سرطانی و خنازیر و اورام بن گوش - انتهی، و در مخزن الادویه ذیل غاغالس آمده است، و رجوع به غاغالس و غالیوبسیس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مؤید. شاعر عرب متوفی بسال 557 هجری قمری رجوع به مؤید و معجم البلدان ذیل الوس شود، مترسی که در مزارع نصب کنند. (از فرهنگ نظام).
- الولوی سر خرمن.
- مثل الولوی سر خرمن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به الوس. رجوع به الوس و اللباب فی تهذیب الانساب شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
محمد بن حصن بن خالد بن سعید بن قیس بغدادی الوسی طرطوسی مکنی به ابوعبدالله. از نصر بن علی جهضمی و دیگران روایت کند و ابوالقاسم بن ابی عقب دمشقی و دیگران از وی روایت دارند. رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 و معجم البلدان ذیل الوس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به لاتینی صبر سقوطری است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به صبر شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به موضعی قالوس نام، (نوای ...) نوائی است از موسیقی:
بزند نازو بر سرو سهی سرو سهی
بزند بلبل بر تارک گل قالوسی،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
شهری است به یونان که 18000 تن سکنه دارد، پایتخت قدیم جزیره ابوئا بود که امروز آن را اگریپو مینامند، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شالوس و رجوع به شالوس و چالوس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
شاعر یونان قدیم. در توریوم بدنیا آمد و در سال 360 قبل از میلاد در آتن بتدریس اشتغال ورزید. از 245 فکاهی که بنظم آورد تنها چند فقره بدست رسیده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 332)
پیشوای مذهبی رومی است. در 350 میلادی بدنیا آمد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 332)
کشیش نصاری درقرن پنجم میلادی. (از قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 332)
الکسیس چهارم، امپراطور بیزانس (1203- 1204 میلادی). پسر اسحاق دوم. وی بکمک صلیبیان بسلطنت رسید (1203 میلادی) و پدرش را از زندان رهانید و سرانجام پس از شش ماه حکومت بوسیلۀ الکسیس دوکاس مورزوفل گرفتار و کشته شد (1204 میلادی). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 332 شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به غالیس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لُ)
یکی از بلاد قدیم یونان که در کنار خلیج اژینا و در شمال غربی آتن بوده است. این شهر در زمان جنگهای پلوپونز چندین بار ویران شد و سرانجام در اواخر قرن چهارم میلادی نیز آلاریک رئیس ویزیگتها آنرا با خاک یکسان کرد. (تاریخ تمدن قدیم تألیف فوستل). سامی بک گوید: الوزیس نام شهری باستانی در شمال غربی آتن (یونان) بود. این شهر پرستشگاهی بزرگ از ’دمتر’ داشته است که امروزه بشکل قریه ای بنام لفسینه درآمده است. (از قاموس الاعلام ترکی، ذیل الوسیس). ورجوع به ایران باستان ج 1 ص 857 و کلمه الزیس شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به غالیس و غاغالس شود
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از کلمه گالئوپسیس، نوعی شاهدانه (قنب)، (دزی ج 2 ص 199)، و رجوع به غالیس شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ده کوچکی است از دهستان ای تیوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 82هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 4هزارگزی باختر شوسۀ مسجد سلیمان به هفتگل واقع است. و50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سی یَ)
صاحب مرآت البلدان نویسد: ’نام محلی است در عراق عرب که در چهار فرسخی خان نجّار در سمت راست آثار مخروبه ای از قلعه و باره و عمارت این محل بنظر میرسد. این ابنیه از بناهای خلیفه هرون الرشید است ودر نزدیکی خرابه های این قلعه بر روی شط آثار پل قدیمی پیداست و این قبیل آثار که غالباً از عهد بنی عباس مانده بفاصله های مختلف چالوسیه (یا چالسیه) را به سامره متصل مینماید’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 84)
لغت نامه دهخدا
رجوع به غالیس شود
لغت نامه دهخدا
(غالْ لو)
ابن ابی اصیبعه نام وی را در زمرۀ اطبائی آورده که در فترت میان افلاطون و اسقلیبیوس دوم میزیسته اند، و مدت این فترت هزار و چهارصد و بیست سال بوده است. رجوع به عیون الانباء ج 1 صص 23 و 33 شود. ابن الندیم بنقل از یحیی النحوی آرد: نام طبیبی از یونان قدیم
لغت نامه دهخدا
غالوسی چالوسی نوایی در خنیای باستانی ایران منسوب به قالوس، نوایی است از موسیقی قدم: بزند نار و بر سر و سهی سرو سهی بزندبلبل بر تارک گل قاموسی
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شاهدانه دروغی گونه ای شاهدانه است که آن را شاهدانه کاذب نیز گویند و در طب عوام در تسکین سرفه و درد سینه به کار می رفته است و به علاوه آنرا دارای خاصیت مدر می دانستند راس الهر غالیوبسیس غاغالس منتن الرایحه. توضیح به نظر می آید که غالیس محرف کلمه غالیوبسیس باشد و کلمه اخیر معرب لاتینی آن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالوسی
تصویر سالوسی
تملق، فریب، نیرنگ
فرهنگ فارسی معین
ریاکاری، حیله گری، دورویی، ریاکار، حیله گر، دورو، سالوس گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد