جدول جو
جدول جو

معنی غال - جستجوی لغت در جدول جو

غال
شکاف کوه، آغل گوسفند در کوه، سوراخی که جانوری بیابانی مانند روباه و شغال در آن به سر ببرد
تصویری از غال
تصویر غال
فرهنگ فارسی عمید
غال
زمین پست و پر درخت، سوراخ چلپاسه، خانۀ چلپاسه
تصویری از غال
تصویر غال
فرهنگ فارسی عمید
غال
قال
- به غال گذاشتن کسی را، با فریب او را ضامن دین خود کردن
- غال گذاشتن کسی را، کنایه از فریفتن او را و رجوع به ترکیب غال گذاشتن در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
غال
سوراخ گوسفندان در کوه، (لغت فرس اسدی)، مغاره ای که شبانان به جهت شبها خوابیدن گوسفندان در صحرا و دامن کوه سازند، (برهان)، شکاف کوه و مغاکی که حیوانات شب در آن خسبند و متبدل غار است، (انجمن آرا) (آنندراج)، سوراخی باشد که جانوران صحرایی همچو روباه و شغال و کفتار و امثال آنها در آن بسر برند و بچه کنند، (برهان) (جهانگیری)، غار و شکاف کوه، (برهان) :
کسی که غال شد اندر حسودی تو ملک
خدای خانه وی جای رحبه دادش غال،
کسی که در دل او جای کرد خصمی تو
به جای خانه و کاشانه چرخ دادش غال،
عمارۀ مروزی،
بسا کس که ز بیمش بخلافی که درآورد
فتاد ازسر منظر به بن غاری و غالی،
فرخی،
، در بعضی شهرهای جنوب خراسان مطلق سوراخ را غال گویند: کاسه غال دارد، کوزه غال شده است، غال گذاشتن کسی را، کنایه از فریفتن او را، به غال گذاشتن کسی را، با فریب او را ضامن دین خود کردن، آشیانۀ زنبور، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری)، ریشه مضارع از غالیدن، به معنی بر پهلو غلطیدن، (فرهنگ اسدی) (برهان)، رجوع به غالیدن شود،
غلطانیدن و امر به غلطانیدن، (آنندراج) (انجمن آرا)، و از این ریشه است در ترکیب، کلمه کنغال و کنغاله یعنی امردباز و غلام باره که در اصل کنگ غال بود یعنی امرد را می غلطاند، (از حاشیۀبرهان قاطع چ معین از فرهنگ رشیدی)،
بوتۀ زرگری،
نوعی ماهی بزرگ، مأخوذ از اسپانیایی گال، و ویکتور آن را همان ماهی موسوم به درس دانسته است، (دزی ج 2ص 198)
لغت نامه دهخدا
غال
خانه، منزل، (فرهنگ فارسی معین)،
- پشۀ غال، پشه دار و جای پشه،
-، نام درخت نارون است که آن را شجره البق گویند و ترکیبی از همین ریشه است، رجوع به پشه غال شود
لغت نامه دهخدا
غال
(لِ)
رودباری است. (منتهی الارب). غاله
لغت نامه دهخدا
غال
آغل گوسفندان در کوه
تصویری از غال
تصویر غال
فرهنگ لغت هوشیار
غال
غار، شکاف کوه، جای خواب گوسفندان در کوه، سوراخی در زمین که جانورانی مانند روباه و شغال در آن زندگی می کنند، غاو
تصویری از غال
تصویر غال
فرهنگ فارسی معین
غال
خانه، منزل، آشیانه زنبور
تصویری از غال
تصویر غال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غالب
تصویر غالب
(پسرانه)
چیره، نام شاعری در قرن سیزدهم، غالب دهلوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غالط
تصویر غالط
اشتباه کننده، خطاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالی
تصویر غالی
گران قیمت، گران بها
از حد در گذرنده، غلو کننده، غلات
قالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالب
تصویر غالب
غلبه کننده، چیره شونده، چیره، پیروز، افزون، بسیار، فراوان، قسمت بیشتر چیزی
غالب آمدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن، غالب شدن
غالب اوقات: بیشتر اوقات
غالب شدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالب
تصویر غالب
غلبه کننده، پیروز، زبر دست، توانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالی
تصویر غالی
گرانبها، نفیس، قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاله
تصویر غاله
پسوند تصغیر: بزغاله جزغاله داسغاله درغاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالی
تصویر غالی
غلو کننده، گران بها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غالب
تصویر غالب
((لِ))
غلبه کننده، چیره، افزون، بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غالب
تصویر غالب
Dominant, Predominant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominant, prédominant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غالب
تصویر غالب
доминирующий , преобладающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominant, vorherrschend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غالب
تصویر غالب
домінуючий , переважаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominante, predominante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominante, predominante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominante, predominante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غالب
تصویر غالب
प्रमुख
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غالب
تصویر غالب
dominan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غالب
تصویر غالب
지배적인 , 지배적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غالب
تصویر غالب
דומיננטי , שולט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غالب
تصویر غالب
占主导地位的 , 主要的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غالب
تصویر غالب
支配的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غالب
تصویر غالب
egemen, baskın
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی