جدول جو
جدول جو

معنی غارج - جستجوی لغت در جدول جو

غارج
صبوحی
تصویری از غارج
تصویر غارج
فرهنگ فارسی عمید
غارج
(رِ / رَ)
صبوحی باشد و آن شرابی است که بوقت صبح خورند، شراب را نیز گفته اند مطلقاً خواه صباح خورند و خواه شام. (برهان)
لغت نامه دهخدا
غارج
شرابی که به وقت صبح نوشند صبوح
تصویری از غارج
تصویر غارج
فرهنگ لغت هوشیار
غارج
((رِ))
شرابی که به وقت صبح نوشند
تصویری از غارج
تصویر غارج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زارج
تصویر زارج
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، سرشک، اترار، زراک، دارشک، زراج، برباریس، زرک، انبرباریس، امبرباریس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارج
تصویر بارج
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، پارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یارج
تصویر یارج
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، سوار، دستیاره، دست برنجن، دستینه، آورنجن، ورنجن، یاره، اورنجن، برنجن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارت
تصویر غارت
ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور، تاراج کردن، چپاول کردن، دزدیدن، آنچه پس از شکست خوردن کسی برجای ماند، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سارج
تصویر سارج
سار، پرنده ای کوچک و سیاه رنگ و حلال گوشت و بزرگ تر از گنجشک، شارک، شارو، شار، ساروک، سارک، ساری، ساسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارج
تصویر خارج
مقابل داخل، بیرون، کشور بیگانه، ویژگی دورۀ عالی در تحصیلات مذهبی شیعه که بر اساس تقریرات استاد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارج
تصویر پارج
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارجی
تصویر غارجی
صبحگاهی، صبوحی، برای مثال خوشا نبیذ غارجی با دوستان یک دله / گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۹)، ساقی، کسی که صبوحی بخورد
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
منسوب به غارج. شراب صبوحی را گویند یعنی شرابی که به هنگام صبح نوشند، ساقی را نیز گفته اند، کسی را هم میگویند که صبوحی خورد. (برهان). در این کلمه غاوجی هم آمده است. (از برهان). این کلمه از غارج به افزودن یاء نسبت گرفته شده است و در لغت فرس آرد: ’غارج صبوح باشد و غارجی صبوحی’. شاکر بخاری گوید:
خوشا نبیذ غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله.
(از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت
تصویر غارت
چپاول، تاراج، چپو کردن، تاخت و تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارز
تصویر غارز
ماده شتر کم شیر، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارض
تصویر غارض
دراز بینی، آغاز روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارق
تصویر غارق
غرق شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارم
تصویر غارم
تاوان پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارج
تصویر کارج
کفک زده نان کفک زده
فرهنگ لغت هوشیار
آپورش اپر دهیک تاراج دانی که دل من که فکندست به تاراج آن دو خط مشکین که پدید آمدش از عاج (دقیقی) نوای بلبل و آوای دراج شکیب عاشقان را داده تاراج (نظامی) تارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارس
تصویر غارس
درخت نشاننده درختکار غرس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارج
تصویر عارج
برآینده بالا رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارج
تصویر دارج
برانگیخته و بدرجات بالا رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارج
تصویر خارج
بیرون رونده، بیرون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حارج
تصویر حارج
مرد گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
روشن تابان پرنده ایست کوچک از تیره سبکبالان از گروه دندانی منقاران قدش کمی از گنجشک بزرگتر ولی از قمری کوچکتر است. رنگ پرهای بدنش برنزی مایل به زرد میباشد. پرنده ایست حشره خوار و اجتماعی و چون آفت ملخ است برای زراعت مفید میباشد. در حدود 6 گونه از آن شناخته شده و در ایران فراوانست. یا سار سیاه گونه ای سار که در نواحی گردن و سرو کناره بالها و در انتهای دم دارای پرهای تیره و بقیه پرهایش قرمز رنگ است و جثه اش هم از سار معمولی کمی بزررگتر است و در دفع ملخ بسیار مفید است. در نواحی آسیای صغیر و آسیای مرکزی و ایران میزید
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارجی
تصویر غارجی
منسوب به غارج صبوحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارج
تصویر خارج
((رِ))
خروج کننده، بیرون، ظاهر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زارج
تصویر زارج
((رِ))
زرشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارس
تصویر غارس
((رِ))
غرس کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارت
تصویر غارت
((رَ))
چپاول کردن، به تاراج بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارچ
تصویر غارچ
اکارس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خارج
تصویر خارج
بیرون
فرهنگ واژه فارسی سره