جدول جو
جدول جو

معنی غار - جستجوی لغت در جدول جو

غار
شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، مغاره، مغار، دهار، گاباره
درختی بزرگ و تناور با گل های ریز و سفید و برگ های درشت و دراز شبیه برگ بید و طعم تلخ و خوش بو که در شام و برخی کشورهای دیگر می روید و می گویند تا هزار سال عمر می کند، میوۀ این گیاه به اندازۀ فندق با پوست نازک و سیاه رنگ و مغز چرب و خوش بو و زرد رنگ است و پس از کهنه شدن سرخ تیره می شود، برگ و پوست و میوۀ آن در طب به کار می رود، دهم، برگ بو، دهمست، دهمشت
تصویری از غار
تصویر غار
فرهنگ فارسی عمید
غار
نام بلوکی به نزدیکی طهران، ناحیتی به جنوب غربی طهران، در نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی آمده: و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غار است، این ولایت به چهار قسم است ناحیت اول بهنام و در او شصت پاره دیه است، ورامین و خاوه از معظم قرای آن ناحیه است، دوم ناحیت سبورقرچ و در او نود پاره دیه است، قوهه و شندر و ایوان کیف از معظم قرای آنجاست، سیوم ناحیت فشابویه است و در او سی پاره دیه است، کوشک و علیابار و کیلین و جرم و قوج اغاز معظم قرای آنجاست، چهارم ناحیت غار است و سبب تسمیۀ غار آن است که امام زاده ای از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام را در ری قصد کشتن او کردند و او از آن ظالمان فرار کرد و در نواحی جال کولی غاری پدید آمد امام زاده پناه بدان غار برده غایب شد و الحال آن ناحیت را جهت غایب شدن آن بزرگوار به ناحیت غار نامیده شد، و دارای چهل پاره دیه است طهران و مشهد امامزاده حسن بن الحسن علیه السلام که به جیان مشهور است و فیروز بهرام و دولت آباد از معظم قرای آن ناحیت است و غله و پنبۀ آنجا سخت نیکو آید و بسیار بود و اکثر اوقات آنجا فراخی و ارزانی باشد و قحط و غلا از روی ندرت اتفاق افتد و از آن ولایت غله و دیگر ارزاق به بسیار ولایات برند و از میوه هاش انار و امرود و عباسی و شفتالو و انگور نیکو است اما خورندۀ میوه های آنجا بر مسافران از تب ایمن نبود و اهل شهر و اکثر ولایات شیعۀ اثناعشری اند، الا دیه قوهه وچند موضع دیگر که حنفی باشند و اهل آن ولایت آن موضعبدین سبب قوهه خران میخوانند و در ری اهل بیت بسیار مدفون اند و از اکابر و اولیا آسوده اند چون ابراهیم خواص و کسائی سابع قراءالسبعه و محمد بن الحسن الفقیه و هشام شیخ جمال الدین ابوالفتوح و جوانمرد قصاب، و حقوق دیوانی آن ولایت با آنچه داخل آن تومان است پانزده تومان و یکهزار و پانصد دینار است، (نزهه القلوب مقالۀ ثالثه ص 53 و 54 و 55)، در جغرافیای سیاسی کیهان ذیل تقسیمات حکومتی تهران آمده است: 1- تهران و حومه، 2- فیروزکوه، 3- دماوند، 4- لواسان و رودبار و لورا و شهرستانک، 5- طالقان، 6- خوار، 7- ورامین، 8- غار و پشاپویه ... (ص 312)، و در ص 349 ذیل جاده های تهران آرد: جاده های طبیعی غار و شهریار و ساوه در طرف جنوب و کن در طرف مغرب، و در جدول ص 326 ذیل عده قری، نواحی و جمعیت تقریبی ولایت طهران آرد: ناحیۀ غار، شهر آن حضرت عبدالعظیم عده قری و نواحی 174، جمعیت تقریبی 29156، و ذیل غار و پشاپویه در ص 358 آرد: از شمال محدود است به کوه سه پایه و حومه طهران و کن و از مغرب به شهریار و از جنوب به دریاچۀ قم و کویر واز مشرق به ورامین، قسمت شمالی آن موسوم به غار و قسمت جنوبی پشاپویه است، کوههای حسن آباد و کناره گرد از شمال غربی به جنوب شرقی در آن امتداد یافته، رود کن و رود کرج و رود شور از شمال غربی وارد این بلوک گردیده از جنوب شرقی خارج شده و در هنگام پرآبی به مسیله میرود ولی قسمت عمده اراضی آن به واسطۀ قنوات متعدد که سرچشمۀ آنها در جنوب تهران است مشروب میشود و طول این قنوات گاهی بسیار و آب آنها فراوان است مانند قنات فیروزآباد و امین آباد و غیره، محصولات آن غلات و صیفی و پنبه و تریاک و میوه است، گله داری آن مهم و قسمت عمده لبنیات آن به تهران حمل میشود، جادۀ شوسۀ تهران به قم از غار میگذرد و شعبی از آن جداشده به قرای مختلف متصل میگردد و جادۀ ورامین نیز از آن منشعب میشود و همچنین راه آهن حضرت عبدالعظیم به طول 8365 گز آن را به حضرت عبدالعظیم وصل میکند و شعبه ای از آن به شمال کوه بی بی شهربانو رفته سنگ حمل میکند، مرکز آن قصبۀ حضرت عبدالعظیم است، > امروز شهرری نامند 358 ببعد)
ولایتی است در عربستان:
ملک جهان بگیری از قاف تا به قاف
گنج شهان ببخشی از غور تا به غار،
منوچهری،
کازیمیرسکی گوید غار در این شعر منوچهری ولایتی است در عربستان
لغت نامه دهخدا
غار
ابن جبله، محدّث است، یا آن به زأست، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
غار
(غارر)
نعت فاعلی از غرر (پیشانی سفید داشتن اسب) و غراره (ناآزموده کاری) و غرور (فریفتن) ، ناچیز و باطل. ج، غرور، غافل، چاه کن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
غار
سوراخ کوه، سوراخ زمین و یا گود بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد، شکاف گنده و شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
غار
شکاف، شکاف در کوه یا زمین
تصویری از غار
تصویر غار
فرهنگ فارسی معین
غار
درختچه ای است از تیره گل سرخیان و از دسته بادامی ها که منشأ آن را نواحی غربی آسیا (قفقازیه و ایران) ذکر کرده اند ولی امروزه این گیاه را یا به جهت استفاده های دارویی آن یا به جهت زینت در غالب نقاط دنیا می کارند. برگ هایش متناوب، ساده، بی
فرهنگ فارسی معین
غار
اشکفت
تصویری از غار
تصویر غار
فرهنگ واژه فارسی سره
غار
حفره، زاغه، سوراخ، شکفت، کهف، مغار، مغاره، مغاک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غار
اگر بیند درغار رفت و در آنجا مقیم شد، دلیل که از دنیا برود. اگر بیند در غار رفت و بیرون آمد، دلیل که به کاری سخت گرفتار شود. اگر بیند در غار رفت و آن غار روشن شد، دلیل که او را در زندان کنند. اگر غار را تنگ و تاریک بدید، دلیل که محبوس و هلاک شود - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
غار
شکم، درست، سالم، مرحله ای در گردوبازی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غارب
تصویر غارب
مقابل طالع، غروب کننده، دور شونده، در علم زیست شناسی شانه، دوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارت
تصویر غارت
ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور، تاراج کردن، چپاول کردن، دزدیدن، آنچه پس از شکست خوردن کسی برجای ماند، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارج
تصویر غارج
صبوحی
فرهنگ فارسی عمید
(رِ / رَ)
صبوحی باشد و آن شرابی است که بوقت صبح خورند، شراب را نیز گفته اند مطلقاً خواه صباح خورند و خواه شام. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نعت فاعلی از غرس. رجوع به غرس شود
لغت نامه دهخدا
(رَ /رِ)
غارج است که شراب صبوحی باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غارس
تصویر غارس
درخت نشاننده درختکار غرس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت
تصویر غارت
چپاول، تاراج، چپو کردن، تاخت و تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارج
تصویر غارج
شرابی که به وقت صبح نوشند صبوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارز
تصویر غارز
ماده شتر کم شیر، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
آپورش اپر دهیک تاراج دانی که دل من که فکندست به تاراج آن دو خط مشکین که پدید آمدش از عاج (دقیقی) نوای بلبل و آوای دراج شکیب عاشقان را داده تاراج (نظامی) تارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارض
تصویر غارض
دراز بینی، آغاز روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارق
تصویر غارق
غرق شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارم
تصویر غارم
تاوان پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارس
تصویر غارس
((رِ))
غرس کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارج
تصویر غارج
((رِ))
شرابی که به وقت صبح نوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارت
تصویر غارت
((رَ))
چپاول کردن، به تاراج بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارب
تصویر غارب
((رِ))
غروب کننده، کوهان شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غارچ
تصویر غارچ
اکارس
فرهنگ واژه فارسی سره
بدهکار، مدیون، وامدار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ایلغار، تاراج، تالان، چپاول، دزدی، لاش، نهب، یغما
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غرش
فرهنگ گویش مازندرانی
غار کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی