جدول جو
جدول جو

معنی غادرین - جستجوی لغت در جدول جو

غادرین
(دِ)
جمع واژۀ غادر در حالت نصبی
لغت نامه دهخدا
غادرین
جمع غادر، بیوند گران (سم) غدر کننده بیوفا، جمع غادرین
تصویری از غادرین
تصویر غادرین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادفرین
تصویر دادفرین
(پسرانه)
نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ادرینا
تصویر ادرینا
(دخترانه)
تکیه گاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بافرین
تصویر بافرین
(دخترانه)
فرین لایق تحسین، درخور آفرین ب
فرهنگ نامهای ایرانی
نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافرین
تصویر بافرین
درخور آفرین، لایق تحسین، برای مثال تو تا زادی از مادر بافرین / پر از آفرین شد سراسر زمین (فردوسی۱ - ۳۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادران
تصویر بادران
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
الکلوئید بلوری یا مصنوعی گیاه افدرا که در شوک های جراحی و معالجۀ تب یونجه، آسم و کهیر به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
جمع واژۀ غافر در حالت نصب و جر
لغت نامه دهخدا
(دِ ری ی)
در انساب سمعانی آرد: هذه النسبه لطائفه من الخوارج یقال لهم الغادریه لانهم غدروه بالجهالات فی احکام الفروع و هم اصحاب نجده بن عامر الحنفی و یقال النجدات. و رجوع به غادریه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ غابر در حالت نصب و جر، گذشتگان:
خواه بین نور از چراغ آخرین
خواه بین نورش ز شمع غابرین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ غادر، در حالت رفعی
لغت نامه دهخدا
(دِ ری یَ)
رجوع به غادری شود. الغادریهطائفه من الخوارج قاله الحافظ. (تاج العروس). ولی در ملل و نحل شهرستانی ذیل نجدات آرد: العاذریه اصحاب نجده بن عامر الحنفی و قیل عاصم. (ص 56). و باز آرد: و انما قیل للنجدات العاذریه لانهم عذرو الناس بالجهالات احکام الفروع - انتهی. و در اقرب الموارد نیز ذیل عاذریه آمده است: فرقه من النجدات عذروا الناس بالجهالات فی الفروع. بنابراین میتوان گفت که یکی از دو کلمه: غادریه و عاذریه تصحیف دیگری است و ظاهراً عاذریه صحیحتر بنظر میرسد چه ممکن است عاذریه را عادریه خوانده باشند. در ابتدا ’لانهم عذروا بالجهالات’ را ’غدروا’ خوانده و آنگاه فرقه را غادریه نامیده اند بعلاوه در ملل و نحل عبارات دیگری نیز هست که میرساند عاذریه درست تر است: فلما رجعوا الی نجده فاخبروه بذلک قال لن یسعکم ما فعلتم. قالوا لم نعلم ان ذلک لایسعنا فعذرهم بجهالتهم و اختلف اصحابه بعد ذلک فمنهم من وافقه و عذر بالجهالات فی الحکم الاجتهادی و قالوا الدین امر ان احدهما معرفه الله تعالی و معرفه رسله و تحریم دماء المسلمین یغنون موافقیهم و الاقرار بماجاء من عندالله جمله، فهذا واجب علی الجمیع والجهل به لایعذر فیه و الثانی ماسوی ذلک فالناس معذورون فیه الا ان تقوم علیهم الحجه فی الحلال و الحرام... (ملل و نحل ص 56)
لغت نامه دهخدا
صابرون، جمع صابر، : شکیبایان جمع صابر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غادرات
تصویر غادرات
جمع غادره، بیوند گران مونث غادر، جمع غادرات غوادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غازبین
تصویر غازبین
آنکه یک غاز را در نظر گیرد و حساب کند، بسیار لئیم سخت خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابرین
تصویر عابرین
جمع عابر، رهگذ ران عابر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ائمه طاهرین باجداد طاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غائب، غایبین در فارسی نبودگان اوناکان جمع غایب. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) مقابل حاضرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادمین
تصویر خادمین
جمع خادم، زاوران جمع خام خدمتگزان: خادمین درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سایر اشخاص دیگر دیگران: خانمها با کالسکه روان گشتند و سایرین هم داخل خانه شدند
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده دیگران جمع سایر اشخاص دیگر دیگران: خانمها با کالسکه روان گشتند و سایرین هم داخل خانه شدند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ماهی دریائی است از نوع (آلوز) شبیه به شاه ماهی ولی کوچکتر از آن بطول نزدیک به 52 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبرین
تصویر بادبرین
باد از شمال وزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادران
تصویر بادران
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافرین
تصویر بافرین
لایق تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالرین
تصویر بالرین
رقاصه، رقصنده باله
فرهنگ لغت هوشیار
باقی پاینده، باقی مانده، گذشته درگذشته، کوکبی که از تربیع تجاوز کرده و به تثلیث نرسیده باشد یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده است، جمع غابرین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ساحر، جادوگران افسونگران جمع ساحر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جادوگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادریش
تصویر بادریش
مغرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالرین
تصویر بالرین
((لِ یَ))
رقاصه حرفه ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساردین
تصویر ساردین
انواع ماهی کوچک که به صورت کنسرو مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غازبین
تصویر غازبین
کنایه از بسیار لئیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایرین
تصویر سایرین
دیگران
فرهنگ واژه فارسی سره