جدول جو
جدول جو

معنی عین - جستجوی لغت در جدول جو

عین
ذات و نفس، ذات هر چیز
چشم، مفرد واژۀ عیون
چشمه، مفرد واژۀ اعین و عیوان
هر چیز آماده و حاضر
بزرگ و مهتر قوم، مفرد واژۀ اعیان
مرد بزرگ و شریف، مفرد واژۀ اعیان
نام حرف «ع»
تصویری از عین
تصویر عین
فرهنگ فارسی عمید
عین
چشم زدن، چشم، ذات و نفس، بزرگ و مهتر قوم
تصویری از عین
تصویر عین
فرهنگ لغت هوشیار
عین
((ع))
بیست و یکمین حرف از الفبای فارسی
تصویری از عین
تصویر عین
فرهنگ فارسی معین
عین
((عَ یا ع))
چشم، چشمه، زر، ذات و نفس هر چیز، خیال کسی نبودن هیچ اهمیت ندادن
تصویری از عین
تصویر عین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عینه
تصویر عینه
کاهیده بعینه مانند همانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینا
تصویر عینا
چشم درشت: زن زن چشم درشت، فراخ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعین
تصویر اعین
جمع عین، فراخ، چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعین
تصویر تعین
بزرگی و دارائی پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعین
تصویر تعین
به چشم دیدن چیزی و به یقین پیوستن، لازم و محقق شدن امری یا چیزی، بزرگی و دارایی پیدا کردن، جاه، مقام و بزرگی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طعین
تصویر طعین
مجروح و در خسته به نیزه، طاعون زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظعین
تصویر ظعین
فرا رونده (کوچ کننده) رونده فرا پرواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعین
تصویر اعین
((اَ یَ))
آن که سیاهی چشمش درشت باشد، فراخ چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعین
تصویر تعین
((تَ عَ یُّ))
بزرگی و دارایی یافتن، به چشم دیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عینک
تصویر عینک
چشم افزار، چشمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عینعلی
تصویر عینعلی
(پسرانه)
چشم علی، نام یکی از امامزادگآنکه مزار شریفش در تهران است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عین الله
تصویر عین الله
(پسرانه)
چشم خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عین الزمان
تصویر عین الزمان
(پسرانه)
چشم زمان، چشم خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عین الدین
تصویر عین الدین
(پسرانه)
چشم دین، عزیز در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عینکی
تصویر عینکی
کسی که عینک به چشم می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عین الدیک
تصویر عین الدیک
گیاهی با گل های خوشه ای و برگ هایی شبیه برگ اقاقیا و دانه های سرخ و ماده ای سمّی که دانه های آن در گذشته مصرف طبی داشته، چشم خروس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عین الکمال
تصویر عین الکمال
نگاه به چیزی زیبا که به آن ضرر می رساند، چشم زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عین الهر
تصویر عین الهر
نوعی عقیق به رنگ زرد یا قهوه ای، عقیق چشم گربه ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عینک
تصویر عینک
وسیله ای دارای دو شیشه و دو دسته که برای بهتر دیدن یا محافظت چشم از آفتاب روی بینی می گذارند، آیینک، چشمک، چشم فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عین القطر
تصویر عین القطر
روغنی سیاه و بدبو، قطران، مادۀ روغنی بدبو از مشتقات نفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عین البقر
تصویر عین البقر
گل مینا، نوعی گل که قسمت وسط آن زرد رنگ و به شکل قرص است و اطرافش گلبرگ های سفید یا آبی کم رنگ دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عینی
تصویر عینی
مقابل ذهنی، آنچه با یکی از حواس پنجگانه قابل حس باشد، آشکار، هویدا، واقعی، حقیقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عین الحیات
تصویر عین الحیات
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، شربت حیوان، چشمۀ خضر، چشمۀ حیات، ماالحیاة، چشمۀ نوش، شربت خضر، چشمۀ حیوان، چشمۀ الیاس، چشمۀ زندگی، آب حیات، آب حیوان، آب خضر، جان فزا، جان افزا، نوشاب، آب بقا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عینین
تصویر عینین
دو چشم
فرهنگ لغت هوشیار
نژاده، ناب، بی آلایش، راستین منسوب به عین آنچه به چشم دیده شود محسوس مقابل غیبی، خارجی مقابل ذهنی وجود عینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینون
تصویر عینون
غوک نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینکی
تصویر عینکی
آنکه عینک بچشم می زند کسی که عادت به عینک زدن دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینک یک چشمی
تصویر عینک یک چشمی
تک دید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینک سازی
تصویر عینک سازی
آینک سازی عمل و شغل عینک ساز، دکان و مغازه عینک ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینک ساز
تصویر عینک ساز
آینک ساز آنکه عینک سازد و فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینک زدن
تصویر عینک زدن
آینک زدن نصب کردن عینک برابر چشم خود
فرهنگ لغت هوشیار