جدول جو
جدول جو

معنی عین

عین
(دُ)
چشم کردن و چشم زخم رسانیدن و بر چشم زدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چشم زدن. (از اقرب الموارد). عینان. رجوع به عینان شود، روان گردیدن آب و اشک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جاری شدن آب و اشک. (از اقرب الموارد). عینان. رجوع به عینان شود، به چشمه رسیدن به کندن چاه و جز آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : حفرت حتی عنت، حفر کردم تا به چشمه ها رسیدم، بسیار شدن آب چاه. (از اقرب الموارد) ، مایل شدن ترازو، دیده بان شدن قوم را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ’عین’ شدن برای قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا