جدول جو
جدول جو

معنی عیرات - جستجوی لغت در جدول جو

عیرات(عی / یَ)
جمع واژۀ عیر. رجوع به عیر شود
لغت نامه دهخدا
عیرات(عِ یَ)
نام جایگاهی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرات
تصویر شیرات
(دخترانه)
آواز، ترانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عشرات
تصویر عشرات
عشره، مرتبۀ بعد از آحاد، از ده تا نود، دهگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عثرات
تصویر عثرات
عثرت ها، لغزش ها، خطاها، جنگ ها، جمع واژۀ عثرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع واژۀ عبره، حساب کردن مالیات محصول، مالیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیرات
تصویر خیرات
چیزهایی که نفع و فایدۀ آن به مردم می رسد، کارهای نیکو، اجرهای اخروی
خیرات کردن: انفاق کردن چیزی در راه خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عورات
تصویر عورات
عورت ها، اموری که انسان از آن شرم داشته باشد، عضوی که انسان از روی شرم و حیا می پوشاند، شرمگاه ها، کنایه از جنس زن ها، جمع واژۀ عورت
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
تثنیۀ عیر. دو برآمدگی از پی و گوشت، که ستون فقرات را از دو طرف بردارند. (از اقرب الموارد). رجوع به عیر شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عَ وَ)
جمع واژۀ عوره. رجوع به عوره و عورت شود، در زبان فارسی بمعنی زنان بکار رود: بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمی بخشاید. (سندبادنامه ص 59). تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و خاص و عام و اطفال و عورات هر کس بحسب حال طبقات و درجات به الوان اسباب... (ترجمه محاسن اصفهان ص 17). و رجوع به عورت شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عیار، (اقرب الموارد)، رجوع به عیار شود، جج عیر، (منتهی الارب)، رجوع به عیر شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ أعور، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به اعور شود
لغت نامه دهخدا
گروه ملخ از هر گونه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، گروههای متفرق از ملخ، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشره. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به عشره شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ عیبه. (اقرب الموارد). رجوع به عیبه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عیقه. رجوع به عیقه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عائط، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، رجوع به عائط شود، جمع واژۀ عیط، (ناظم الاطباء)، رجوع به عیط شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خیره. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (ترجمان علامۀ جرجانی). اعمال حسنه. کارهای نیکو. و نواخته. (ناظم الاطباء). نیکوئی ها. (یادداشت بخط مؤلف) :
زانکه خیرات تو از فرد قدیر است همه
بر تو اقرار فریضه است بدان فرد قدیر.
ناصرخسرو.
مایه و تخم همه خیرات یکسر راستی است
راستی قیمت پدید آرد خشب را بر خشب.
ناصرخسرو.
عمارت راههای مسلمانان و پولها و مانند این خیرات بسیار کرد. (از فارسنامۀ ابن بلخی). و یک دینار از آن اثارات بخزانۀ خویش نگذاشت و بهیچ سپاهی نداد الاکی همه در خیرات صرف کرد. (فارسنامۀ ابن بلخی). خاصه در این روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی بتراجع نهاده است. (کلیله و دمنه). و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی. (کلیله و دمنه). که امداد خیرات و اقسام سعادات بدان نزدیکتر که در کارها ثابت قدم باشد. (کلیله و دمنه). اگر در معالجت برای ایشان حسبت سعی پیوسته آید، اندازۀ خیرات و مثوبات آن که تواند شناخت. (کلیله و دمنه).
دعاهات گفتم بخیرات بپذیر
اگر چه دعای مقسم ندارم.
خاقانی.
- خیرات و مبرات، نیکوئیها. اعمال حسنه کارهای خیر و عام المنفعه.
- ، بناهای مقدس و بناهایی که فوائد آن عام بهمه مردم باشد مانند مسجد و آب انبار و پل و کاروانسرا و موقوفات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
جمع واژۀ عشره. رجوع به عشره شود.
- دعای عشرات، یکی از ادعیۀ مشهور است که آغاز میشود به ’سبحان اﷲ و الحمد ﷲ و لااله الااﷲ و اﷲاکبر...’. رجوع به کتب ادعیه شود.
، (اصطلاح حساب) آن را دهائی گویند و دهائی همه نه اند چنانکه ده و بیست و سی و چهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نود. (غیاث اللغات) (آنندراج). مرتبۀ بعد از آحاد از اعداد را گویند که از ده تا نود باشد، و دهاک نیز گویند. (ناظم الاطباء). دهگان. (التفهیم). مرتبۀبعد از آحاد که از ده تا نودونه را شامل است. دهگان در اصطلاح فرهنگستان. (از فرهنگ فارسی معین) :
آن نبینی که یکی ده گردد
چون ز آحاد رسد در عشرات.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عَ ثَ)
جمع واژۀ عثره. لغزش. (از غیاث اللغات) ، خطا و سهو. (ناظم الاطباء) : تا در حضرت پادشاه عثرات ایشان را شفیع شد. (جهانگشای جوینی). سلطان عفو و اغضا کرد و از عثرات او تجاوز و اغماض واجب داشت. (جهانگشای جوینی). رجوع به عثرت و عثره شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام محلی است کنار راه زاهدان به قاین میان کلاتۀ عصمت آباد چونیک در پانصد و بیست و نه هزار و هفتصد و شصت گزی زاهدان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ ذِ)
جمع واژۀ عذره. (ناظم الاطباء). رجوع به عذره شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شعیره. (یادداشت مؤلف). رجوع به شعیره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عورات
تصویر عورات
جمع عوره، زنان تنها در فارسی بانگ سگ فریاد سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیارات
تصویر عیارات
جمع عیار، خران گور خران
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اعمال حج و آن اعمالی است که حاجیان در مکه انجام دهند حج اصغر، جمع عمرات عمر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عشره، دهگان دهایی ها جمع عشره مرتبه بعد از آحاد (در اعداد) که از 10 تا 99 را شامل است دهگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع عبره، اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
لغزش ها، به سرافتادگی ها شکوخه ها جمع عثرت لغزشها بسر در افتادگی ها، خطاها سهوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیرات
تصویر خیرات
کارهای نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عورات
تصویر عورات
((عَ وَ))
جمع عورت. پوشیده رویان، اهل حرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
((عَ بَ))
جمع عبره، اشک ها، سرشک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیرات
تصویر خیرات
((خِ))
جمع خیره، کارهای نیکو، اعمال پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عثرات
تصویر عثرات
((عَ ثَ))
جمع عثرت
فرهنگ فارسی معین
خیریّه
دیکشنری اردو به فارسی