جدول جو
جدول جو

معنی عیدا - جستجوی لغت در جدول جو

عیدا
(عَ / عِ)
گیاهی است، کوهستانی او در قلل و شواهق روید به ارتفاع ذراعی، با شاخه های اغبر، و آن را برگ و تخم نباشد و سخت معقد و پرگره است و پوستی ستبر دارد. این پوست بگیرند و نرم بسایند و بر جراحتهای تازه ضماد کنند، گوشت برویاند. (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاهی علفی، بدون برگ و بدون گل که دارای ساقه های خاکستری رنگ است و در مناطق مرتفع کوهستانی میروید. (فرهنگ فارسی معین، از مفردات ابن بیطار).
لغت نامه دهخدا
عیدا
گیاهی علفی بدون گل که دارای ساقه های خاکستری رنگ است و در مناطق مرتفع کوهستانی می روید. توضیح با مراجعه بماخذی که در دسترس بود این گیاه را نشناختیم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیدا
تصویر شیدا
(دخترانه)
آشفته و عاشق، عاشق، شیفته، دلداده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویدا
تصویر ویدا
(دخترانه)
آموزنده و تعلیم دهنده، پیدا و هویدا و ظاهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیدا
تصویر لیدا
(دخترانه)
محبوب همه (اسم یونانی)، برگرفته از نام کشور قدیمی لیدیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیدا
تصویر آیدا
(دخترانه)
در وجود ماه، ماه صفت، شاد، شاد، خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عیسا
تصویر عیسا
(پسرانه)
عیسی، معرب از عبری، نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عیاد
تصویر عیاد
به احوال پرسی مریض رفتن، به سوی کسی یا چیزی بازگشتن، دوباره شروع کردن، بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیدان
تصویر عیدان
عودها، بازگشتن علائم بیماری ها، بازگشتن ها، جمع واژۀ عود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیدی
تصویر عیدی
پول یا چیز دیگری که در روز عید، به خصوص عید نوروز، به کس دیگر می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیدا
تصویر شیدا
عاشق، آشفته از عشق، آشفته، پریشان، دیوانه، مجنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیدا
تصویر بیدا
بیابان، دشت، صحرا، زمین پهناور و بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیدا
تصویر پیدا
آشکار، نمایان، هویدا، ظاهر
پیدا آمدن: پدید آمدن، به وجود آمدن، آشکار شدن، نمایان شدن، برای مثال اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲ - ۴۳۰)
پیدا شدن: آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن
پیدا کردن: یافتن، جستن، آشکار کردن، نمایان ساختن، برای مثال تو پیدا مکن راز دل بر کسی / که او خود نگوید بر هر خسی (سعدی۱ - ۱۵۴)
پیدا گردیدن: آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن، پیدا شدن
پیدا گشتن: آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن، پیدا شدن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
بدخوی از شتر و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بدخلق از مردم و از شتر. (ناظم الاطباء) ، آنکه اطاعت از حق نکند و تکبر کند. (از اقرب الموارد). عیده. رجوع به عیده شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عود، رجوع به عود شود: سلیخۀ منقا و عیدان السلیخه از هر یک نیم درمسنگ، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
تثنیۀ عید در حال رفع، رجوع به عید و عیدین شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مرد آگاهی است و در فن نقشبندی مهارتی داشته و در اصفهان ساکن بود. این اشعار از اوست:
کس نیست که خارم ز دل ریش برآرد
این خار مگر آتشی از خویش برآرد.
ایضاً:
هزار مرتبه رفتم ز مصر تا کنعان
بغیر چشم زلیخا کسی به راه ندیدم.
(آتشکدۀ آذر ص 267)
لغت نامه دهخدا
در این سروده خاقانی: به پاکی مریم از تزویج یوسف به دوری عیسی از پیوند عیشا زهگاه قرار گاه طفل در رحم مادر: بپاکی کریم از تزویج یوسف بدوری عیسی از پیوند عیشا. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
نیوک دستلاف خلعت و هدیه و پولی که در روز عید به کسی دهند، عطا هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیدم
تصویر عیدم
لادن کرتی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینا
تصویر عینا
چشم درشت: زن زن چشم درشت، فراخ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
دویم در مهتری، بیمار پرسی شروع کردن کاری را و بار دیگر مباشر آن شدن، بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویدا
تصویر ویدا
آشکار پیدا. کم ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیدف
تصویر عیدف
پاره ای از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیدا
تصویر شیدا
آشفته، سخت شیفته، حیران، عاشق واله
فرهنگ لغت هوشیار
بقصد و بعمد و بطور اراده و اختیار، دستی دستی، دانسته و فهمیده، از روی عمد، کامکیها خود کرده باختیار با قصد و نیت مقابل سهوا تصادفا: عمدا خود را به مهلکه انداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدا
تصویر پیدا
واضح، روشن، ظاهر، هویدا، آشکار، صادق، نمودار، معلوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدا
تصویر بیدا
بیابان، جمع بیداوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعیدا
تصویر بعیدا
پس از آن ومن بعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیدان
تصویر عیدان
خرما بنان دراز، جمع عود، چوب ها داربویها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدا
تصویر پیدا
((پَ یا پِ))
روشن، آشکار، ظاهر، ضد باطن، مشخص، متمایز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیدا
تصویر شیدا
((شَ))
شیفته، دیوانه، آشفته از عشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیشا
تصویر عیشا
قرارگاه طفل در رحم مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیدی
تصویر عیدی
هدیه ای که به مناسبت عید به کسی داده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیدا
تصویر شیدا
مجنون، مجذوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیدا
تصویر پیدا
حاضر
فرهنگ واژه فارسی سره