عمل عیبجو. ایراد عیب ها و خطاهای دیگران. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : نه کم زآیینه ای در عیب جویی به آیینه رها کن سخت رویی. نظامی. ، تفحص معایب دیگران. (فرهنگ فارسی معین) ، نکته گیری و نکته سنجی و خرده گیری. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)
عمل عیبجو. ایراد عیب ها و خطاهای دیگران. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : نه کم زآیینه ای در عیب جویی به آیینه رها کن سخت رویی. نظامی. ، تفحص معایب دیگران. (فرهنگ فارسی معین) ، نکته گیری و نکته سنجی و خرده گیری. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)
عیب گوینده. عیب گو. بدگوی. (ناظم الاطباء). شمارندۀ عیب و بدی: تو عیب کسان هیچ گونه مجوی که عیب آورد بر تو بر عیبگوی. فردوسی. عیب گویانم حکایت پیش جانان گفته اند من خود این پیدا همی گویم که پنهان گفته اند. سعدی. چند گویی که بداندیش و حسود عیبگویان من مسکینند. سعدی. گه بیخبران و عیبگویان از پس منسوب کنندم به هوی و به هوس. سعدی (کلیات چ فروغی ص 675)
عیب گوینده. عیب گو. بدگوی. (ناظم الاطباء). شمارندۀ عیب و بدی: تو عیب کسان هیچ گونه مجوی که عیب آورد بر تو بر عیبگوی. فردوسی. عیب گویانم حکایت پیش جانان گفته اند من خود این پیدا همی گویم که پنهان گفته اند. سعدی. چند گویی که بداندیش و حسود عیبگویان من مسکینند. سعدی. گه بیخبران و عیبگویان از پس منسوب کنندم به هوی و به هوس. سعدی (کلیات چ فروغی ص 675)