مخاضات، سفر اعداد 27:12 و 33:47 سفر تثنیه 32:49 کتاب ارمیا 22:2 اسم سلسله کوههایی است که از شمال به جنوب شرقی اردن که سلسله قله های موآب شمالی است واقع است از جمله قله های این سلسله در سفر اعداد 21:1 عییی عباریم یعنی کومۀ عباریم خوانده شده است. (قاموس کتاب مقدس)
مخاضات، سفر اعداد 27:12 و 33:47 سفر تثنیه 32:49 کتاب ارمیا 22:2 اسم سلسله کوههایی است که از شمال به جنوب شرقی اردن که سلسله قله های موآب شمالی است واقع است از جمله قله های این سلسله در سفر اعداد 21:1 عییی عباریم یعنی کومۀ عباریم خوانده شده است. (قاموس کتاب مقدس)
جمع واژۀ خیشوم و آن پرده های بینی و بن بینی است. (ناظم الاطباء) ، غضروفها که میان بینی و دماغ و رگهای درون بینی می باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). غضاریفی در اقصای بینی: و از بساتین انس صدور و حظایر قدس قلوب نسیم عرف آن بخیاشیم میرسد. (تاریخ بیهق ص 9). - خیاشیم الجبال، دماغه های کوه. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب)
جَمعِ واژۀ خَیشوم و آن پرده های بینی و بن بینی است. (ناظم الاطباء) ، غضروفها که میان بینی و دماغ و رگهای درون بینی می باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). غضاریفی در اقصای بینی: و از بساتین انس صدور و حظایر قدس قلوب نسیم عرف آن بخیاشیم میرسد. (تاریخ بیهق ص 9). - خیاشیم الجبال، دماغه های کوه. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب)
ابراهیم خلیل الله : بزرگی که با آسمان همبر است ز نسل براهیم پیغمبر است. فردوسی. نبیرۀ سماعیل پیغمبر است که پور براهیم نیک اختر است. فردوسی. یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر. ناصرخسرو. اندیشه کن از حال براهیم وز قربان وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر. ناصرخسرو. تمثال تو چون دست براهیم پیمبر مر بتکده ها را در و دیوار شکسته. سوزنی. بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی که ترا آتش سوزنده گلستان گردد. خاقانی. بمعماری کعبه چون دست برد زمانه براهیم پنداشتش. خاقانی. مهد براهیم چه رای اوفتاد نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد. نظامی. زلف براهیم و رخ آتشگرش چشم سماعیل و مژه خنجرش. نظامی. بصحف براهیم ایزد شناس کزان دین کنم پیش یزدان سپاس. نظامی. رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.
ابراهیم خلیل الله : بزرگی که با آسمان همبر است ز نسل براهیم پیغمبر است. فردوسی. نبیرۀ سماعیل پیغمبر است که پور براهیم نیک اختر است. فردوسی. یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر. ناصرخسرو. اندیشه کن از حال براهیم وز قربان وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر. ناصرخسرو. تمثال تو چون دست براهیم پیمبر مر بتکده ها را در و دیوار شکسته. سوزنی. بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی که ترا آتش سوزنده گلستان گردد. خاقانی. بمعماری کعبه چون دست برد زمانه براهیم پنداشتش. خاقانی. مهد براهیم چه رای اوفتاد نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد. نظامی. زلف براهیم و رخ آتشگرش چشم سماعیل و مژه خنجرش. نظامی. بصحف براهیم ایزد شناس کزان دین کنم پیش یزدان سپاس. نظامی. رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.