جدول جو
جدول جو

معنی عیاهیم - جستجوی لغت در جدول جو

عیاهیم
(عَ)
جمع واژۀ عیهوم. رجوع به عیهوم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراهیم
تصویر فراهیم
(پسرانه)
نام جد زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براهیم
تصویر براهیم
(پسرانه)
ابراهیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیاشیم
تصویر خیاشیم
خیشوم ها، مجراها یا قسمتهای درونی بینی، جمع واژۀ خیشوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیازیم
تصویر حیازیم
حیزوم ها، جایی از سینه و کمر ستور که تنگ را در آنجا می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفاهیم
تصویر مفاهیم
مفهوم ها، چیزهایی که به فهم و ادراک درآید، فهمیده شده ها، دانسته شده ها، جمع واژۀ مفهوم
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
جمع واژۀ عزهول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عزهول شود، به معنی عراهیل است. (از منتهی الارب). رجوع به عراهیل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عماهج. رجوع به عماهج شود، جمع واژۀ عمهوج. رجوع به عمهوج شود
لغت نامه دهخدا
(عُ هَِ مَ)
استوار از هر چیزی، شتر مادۀپیشرو. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ناقۀ سریع. (از اقرب الموارد). عیهامه. رجوع به عیهامه شود
لغت نامه دهخدا
(عَیْ یا)
دهی از دهستان باوی (بلوک زرگان) بخش مرکزی شهرستان اهواز با 100 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ هی یَ)
به تمام معانی عیدهه است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عیدهه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
گروه بر سر خودگذاشته و بیکار. (منتهی الارب) (آنندراج). الجماعه المهمله. (اقرب الموارد). جمع واژۀ عرهول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ علجوم. (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ یَ)
سطبر دفزک. (منتهی الارب). ضخم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جمع واژۀ طیهوج. (مهذب الاسماء) (دهار). تیهو. رجوع به تیهو شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عصموم. (دهار). رجوع به عصموم شود
لغت نامه دهخدا
(عِ هی یَ)
تأنیث عضاهی، منسوب به عضاهه. (از منتهی الارب). و رجوع به عضاهی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دیمومه. از مادۀ دمم. (اقرب الموارد). رجوع به دیمومه شود
لغت نامه دهخدا
مخاضات، سفر اعداد 27:12 و 33:47 سفر تثنیه 32:49 کتاب ارمیا 22:2 اسم سلسله کوههایی است که از شمال به جنوب شرقی اردن که سلسله قله های موآب شمالی است واقع است از جمله قله های این سلسله در سفر اعداد 21:1 عییی عباریم یعنی کومۀ عباریم خوانده شده است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حیزوم، به معنی سینه و تنگ گاه اسب. (منتهی الارب). رجوع به حیزوم شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ درهم. (اقرب الموارد). دراهم. رجوع به درهم و دراهم شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خیشوم و آن پرده های بینی و بن بینی است. (ناظم الاطباء) ، غضروفها که میان بینی و دماغ و رگهای درون بینی می باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). غضاریفی در اقصای بینی: و از بساتین انس صدور و حظایر قدس قلوب نسیم عرف آن بخیاشیم میرسد. (تاریخ بیهق ص 9).
- خیاشیم الجبال، دماغه های کوه. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جج یوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ابهام
لغت نامه دهخدا
(بَ /بِ)
ابراهیم بحذف همزه. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ابراهیم خلیل الله :
بزرگی که با آسمان همبر است
ز نسل براهیم پیغمبر است.
فردوسی.
نبیرۀ سماعیل پیغمبر است
که پور براهیم نیک اختر است.
فردوسی.
یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت
به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر.
ناصرخسرو.
اندیشه کن از حال براهیم وز قربان
وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر.
ناصرخسرو.
تمثال تو چون دست براهیم پیمبر
مر بتکده ها را در و دیوار شکسته.
سوزنی.
بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی
که ترا آتش سوزنده گلستان گردد.
خاقانی.
بمعماری کعبه چون دست برد
زمانه براهیم پنداشتش.
خاقانی.
مهد براهیم چه رای اوفتاد
نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد.
نظامی.
زلف براهیم و رخ آتشگرش
چشم سماعیل و مژه خنجرش.
نظامی.
بصحف براهیم ایزد شناس
کزان دین کنم پیش یزدان سپاس.
نظامی.
رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عیلام. رجوع به عیلام شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عیهران. رجوع به عیهران شود
لغت نامه دهخدا
(هََ یْ یا هََ یْ یا)
کلمه ای است که بدان زجر کنند. (منتهی الارب). از اسماء افعال است به معنی بشتاب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عراهیم
تصویر عراهیم
نرم و نازک، شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاهیم
تصویر مفاهیم
جمع مفهوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراهیل
تصویر عراهیل
گروه بیکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاهیه
تصویر عتاهیه
کم خردی، گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباهیم
تصویر اباهیم
جمع ابهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاهیم
تصویر مفاهیم
((مَ))
جمع مفهوم
فرهنگ فارسی معین