جدول جو
جدول جو

معنی عکک - جستجوی لغت در جدول جو

عکک(عَ کَ)
تیزی و سختی گرما بی باد. (منتهی الارب). نوزیدن باد. (از اقرب الموارد). ج، عکاک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عکک(عُ کَ)
جمع واژۀ عکّه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عکه شود
لغت نامه دهخدا
عکک(عَ کَ)
به معنی عکعک است که عکه باشد، و آن پرنده ای است سیاه و سفید ازجنس کلاغ. (برهان قاطع). رجوع به عکعک و عقعق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علک
تصویر علک
صمغ، مصطکی، هر صمغی که در دهان می جوند
علک خاییدن: صمغ خاییدن، سقز جویدن، کنایه از بیهوده گفتن، ژاژ خاییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکک
تصویر شکک
طنبور، تنبور، صدای پا هنگام راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکعک
تصویر عکعک
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکه
تصویر عکه
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکس
تصویر عکس
برگرداندن، باژگونه کردن، وارون کردن، صورت شخص، شیء یا منظره ای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته می شود
عکس و طرد: در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیم مصراع آورده در مصراع یا نیم مصراع دیگر قلب و مکرر کند برای مثال در چهرۀ تو دیدم لطفی که می شنیدم / لطفی که می شنیدم در چهرۀ تو دیدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکک
تصویر سکک
سکه ها، قطعه ای فلزی و بهادار که بر روی آن نام کشور یا پادشاه ضرب کننده نوشته شده است، جمع واژۀ سکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کعک
تصویر کعک
نوعی شیرینی خشک، نازک و لایه لایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکک
تصویر چکک
نوایی از موسیقی، از آهنگ های موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکم
تصویر عکم
جامه دان پر، پشتواره جامه، چرخ چاه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عکه، خنور مسکه مسکه واژه پارسی و همان چربی است که از شیر یا دوغ گیرند و چون گدازند روغن خوراکی پدید آید، خیک های روغن گرمای بی باد
فرهنگ لغت هوشیار
مصطکی، صمغ سکز (سقز) بناست (صمغ البطم) خاییدن، دندان ساییدن، سکز جویدن سقز. یا علک رومی. مصطکی. یا علک یابس. قلفونیا کلفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعک
تصویر کعک
نان روغنی پارسی تازی گشته کاک گونه ای نان مرد رجل مقابل زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هکک
تصویر هکک
جستن گلو فواق. توضیح سکسکه
فرهنگ لغت هوشیار
گرد، شاد مان خوشدل، بد کاری دیو گری لفجی لفچی ستبر لبی، درشت زنخی، چسبیدگی انگستان در پای، دود انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکد
تصویر عکد
میانه میانه چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکر
تصویر عکر
گله شتر درد لرد، زنگ زنگار، خاکه
فرهنگ لغت هوشیار
گردانیدن لفظ و سخن، بازگونه کردن، مقلوب کردن و وارونه کردن سخن آنچه در آینه و آب و امثال آن پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکش
تصویر عکش
حمله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه را در فرهنگ سروری و فرهنگ آنندراج چنین آورده اند که بی گمان نادرست است درست این واژه غژک است که گونه ای ساز زهی است که نام دیگر آن در پارسی پکاوج است و به ناروا آن را (قیچک) نیز می گویند و می نویسند شماره زه های (اوتار) آن ده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکن
تصویر عکن
جمع عکنه، سورنجان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکه
تصویر عکه
کشکرک غلبه کجله شک از پرندگان عقعق کشکرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکیک
تصویر عکیک
گرمای بی باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفک
تصویر عفک
نادان گول نادانی گولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرک
تصویر عرک
تازنده در جنگ، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبک
تصویر عبک
درآمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتک
تصویر عتک
روزگار زمانه، تاختن: در جنگ، ترش شدن می یاشیر روزگار زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکک
تصویر سکک
کری، خرد گوشی، چسبگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکک
تصویر حکک
پاور چین، سنگ گچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکک
تصویر چکک
نوایی است از موسیقی. گنجشک چغک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکک
تصویر چکک
((چُ کُ))
پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانواده خاصی را به نام خانواده گنجشکان به وجود می آورد، عصفور، گنجشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علک
تصویر علک
((عِ))
سقز، هر صمغی که در دهان بجوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عکس
تصویر عکس
فرتور
فرهنگ واژه فارسی سره