پاره ای از گلۀ شتران، یا شتر گله از پنجاه تا صد، و یا از پنجاه تا شصت و هفتاد. (ازمنتهی الارب). گروهی از شتران، و گویند گلۀ بزرگ از آنها. (از اقرب الموارد) ، بن زبان. ج، عکر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، وقعوا فی عکره، در اختلاط امر. (از اقرب الموارد)
پاره ای از گلۀ شتران، یا شتر گله از پنجاه تا صد، و یا از پنجاه تا شصت و هفتاد. (ازمنتهی الارب). گروهی از شتران، و گویند گلۀ بزرگ از آنها. (از اقرب الموارد) ، بن زبان. ج، عَکَر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، وقعوا فی عکره، در اختلاط امر. (از اقرب الموارد)
دختر اطرش. از زنان فصیح و بلیغ عرب در عهد معاویه بود. و او را با معاویه در دفاع از علی بن ابی طالب (ع) داستانی است. رجوع به اعلام النساء ج 3 و بلاغات النساء و تاریخ ابن عساکر و صبح الاعشی و العقد الفرید شود دختر عدوان. وی مادر مالک و مخلد است که پسران نضر بن کنانه اند. (از منتهی الارب)
دختر اطرش. از زنان فصیح و بلیغ عرب در عهد معاویه بود. و او را با معاویه در دفاع از علی بن ابی طالب (ع) داستانی است. رجوع به اعلام النساء ج 3 و بلاغات النساء و تاریخ ابن عساکر و صبح الاعشی و العقد الفرید شود دختر عدوان. وی مادر مالک و مخلد است که پسران نضر بن کنانه اند. (از منتهی الارب)
بن زبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار). محلی است در دهان که در قسمت جلو ملازه واقع شده و مخرج حرف کاف است. ج، عکدات. (دهار) ، بن قلب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پری است که بدان نان راداغ داغ سازند. (منتهی الارب). ریش و پری است که بوسیلۀ آن نان را نقطه نقطه کنند. (از اقرب الموارد)
بن زبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار). محلی است در دهان که در قسمت جلو ملازه واقع شده و مخرج حرف کاف است. ج، عَکَدات. (دهار) ، بن قلب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پری است که بدان نان راداغ داغ سازند. (منتهی الارب). ریش و پری است که بوسیلۀ آن نان را نقطه نقطه کنند. (از اقرب الموارد)
شعبه ای از طایفۀ بایادی هفت لنگ از ایل بختیاری ایران، و دارای شعب ذیل است: مراد، عالونی، شهروئی، کلاموئی، کلاستن، سله چین. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
شعبه ای از طایفۀ بایادی هفت لنگ از ایل بختیاری ایران، و دارای شعب ذیل است: مراد، عالونی، شهروئی، کلاموئی، کلاستن، سله چین. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز که در 12 هزارگزی شمال باختری سقز و 7 هزارگزی جنوب راه شوسۀ سقز به میاندوآب واقع است. کوهستانی وسردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز که در 12 هزارگزی شمال باختری سقز و 7 هزارگزی جنوب راه شوسۀ سقز به میاندوآب واقع است. کوهستانی وسردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ریشی باشد که بر شکم و گردن مردم برآید و آن را بعربی نکفه گویند. (برهان) (آنندراج). ریشی که برشکم و گردن مردم برآید. (ناظم الاطباء) (از سروری) ، ظرفی باشد که آن را بصورت حیوانی ساخته باشند و بدان شراب خورند. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). رجوع به بکول شود، ظرف و جام شرابخوری را نیز گفته اند. (برهان)
ریشی باشد که بر شکم و گردن مردم برآید و آن را بعربی نکفه گویند. (برهان) (آنندراج). ریشی که برشکم و گردن مردم برآید. (ناظم الاطباء) (از سروری) ، ظرفی باشد که آن را بصورت حیوانی ساخته باشند و بدان شراب خورند. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). رجوع به بکول شود، ظرف و جام شرابخوری را نیز گفته اند. (برهان)
ابن عبدالصمد عمّی. شاعری است فحل از بنی عم، از شعرای دورۀ عباسیان، و از اهالی بصره. وی هرگز خلفا را مدح نکرد و به خدمت آنان درنیامد. از اشعار او اندکی مانده است. عکاشه در حدود سال 175 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از الاغانی و فوات الوفیات و سمط اللاّلی)
ابن عبدالصمد عَمِّی. شاعری است فحل از بنی عم، از شعرای دورۀ عباسیان، و از اهالی بصره. وی هرگز خلفا را مدح نکرد و به خدمت آنان درنیامد. از اشعار او اندکی مانده است. عکاشه در حدود سال 175 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از الاغانی و فوات الوفیات و سمط اللاَّلی)