دختر اطرش. از زنان فصیح و بلیغ عرب در عهد معاویه بود. و او را با معاویه در دفاع از علی بن ابی طالب (ع) داستانی است. رجوع به اعلام النساء ج 3 و بلاغات النساء و تاریخ ابن عساکر و صبح الاعشی و العقد الفرید شود دختر عدوان. وی مادر مالک و مخلد است که پسران نضر بن کنانه اند. (از منتهی الارب)
دختر اطرش. از زنان فصیح و بلیغ عرب در عهد معاویه بود. و او را با معاویه در دفاع از علی بن ابی طالب (ع) داستانی است. رجوع به اعلام النساء ج 3 و بلاغات النساء و تاریخ ابن عساکر و صبح الاعشی و العقد الفرید شود دختر عدوان. وی مادر مالک و مخلد است که پسران نضر بن کنانه اند. (از منتهی الارب)
گیاهی ترش که در بیخ نخل می روید و از آفات نخل است، گیاهی مرتعی با ساقه های نازک، برگ های باریک و گل های سبز رنگ که بیشتر در مناطق کوهستانی و جنگل ها می روید و خوراک حیوانات علف خوار است
گیاهی ترش که در بیخ نخل می روید و از آفات نخل است، گیاهی مرتعی با ساقه های نازک، برگ های باریک و گل های سبز رنگ که بیشتر در مناطق کوهستانی و جنگل ها می روید و خوراک حیوانات علف خوار است
سطحی که مرتفعتر از اطراف خود باشد. (فرهنگ فارسی معین). - عرشۀ کشتی، سطح بالای کشتی. (از فرهنگ فارسی معین). مرتفعترین جزء از کشتی که مردم در آنجا بنشینند. (از ناظم الاطباء)
سطحی که مرتفعتر از اطراف خود باشد. (فرهنگ فارسی معین). - عرشۀ کشتی، سطح بالای کشتی. (از فرهنگ فارسی معین). مرتفعترین جزء از کشتی که مردم در آنجا بنشینند. (از ناظم الاطباء)
گیاهی است ترش، و آن آفتی است نخل را زیرا در ریشه آن میروید و آن را خشک میکند. یا آن ’ثیل’ است، یا نوعی از گیاه گنگر، یا آن عشبۀ مقدسه، یا هلسکی (بلسکی) ، یا گیاهی است گسترده بر زمین که شکوفۀ باریک و تخم مانند ارزن و طعم مانند تره دارد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عرب او را شجره الکلب گویند و برخی عکرش، و ثیل، و نجمه را یک نوع دانند از نبات. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). اسم صنف اخیرثیل است و بعضی گویند راسن است. (تحفۀ حکیم مؤمن). عکرش یا نکرش گیاهی است که بر زمین گسترده باشد و به عدس ماند و گل آن خرد باشد و چون گل بریزد شاخی پدید آرد چون شاخ نخود که درآن تخم آن باشد چون گاورسی و به مزۀ نخود باشد. (از کتاب الرحله). و بعضی گفته اند آن ثیل است، و بعضی گفته اند قالاماغرسطس است و بعضی گفته اند نوعی کنگر (خرشف) است و در حاوی آمده است که عکرش ’ایارابوطانی’ باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره گندمیان که پایااست و شبیه مرغ و یکی از گیاهان مرتعی است. گلهایش سبزرنگ و به شکل سنبله های کوچک در انتهای ساقۀ نازک برهنه قرار دارند. برگهایش باریک و ضعیفند. در حدود یکصد نوع از این گیاه وجود دارد که اکثر در سراسر مناطق معتدل زمین فراوانند و بیشتر در مناطق کوهستانی و شیبهای تند جنگلهای خشک فراوانند و در مراتع پست و کنار جویها کمتر میروید. رویهمرفته انواع مختلف این گیاه از علفهای مرتعی ذی قیمتی جهت بزهای کوهی و آهوان می باشند. (از فرهنگ فارسی معین)
گیاهی است ترش، و آن آفتی است نخل را زیرا در ریشه آن میروید و آن را خشک میکند. یا آن ’ثیل’ است، یا نوعی از گیاه گنگر، یا آن عشبۀ مقدسه، یا هلسکی (بلسکی) ، یا گیاهی است گسترده بر زمین که شکوفۀ باریک و تخم مانند ارزن و طعم مانند تره دارد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عرب او را شجره الکلب گویند و برخی عکرش، و ثیل، و نجمه را یک نوع دانند از نبات. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). اسم صنف اخیرثیل است و بعضی گویند راسن است. (تحفۀ حکیم مؤمن). عکرش یا نِکرِش گیاهی است که بر زمین گسترده باشد و به عدس ماند و گل آن خرد باشد و چون گل بریزد شاخی پدید آرد چون شاخ نخود که درآن تخم آن باشد چون گاورسی و به مزۀ نخود باشد. (از کتاب الرحله). و بعضی گفته اند آن ثیل است، و بعضی گفته اند قالاماغرسطس است و بعضی گفته اند نوعی کنگر (خرشف) است و در حاوی آمده است که عکرش ’ایارابوطانی’ باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره گندمیان که پایااست و شبیه مَرغ و یکی از گیاهان مرتعی است. گلهایش سبزرنگ و به شکل سنبله های کوچک در انتهای ساقۀ نازک برهنه قرار دارند. برگهایش باریک و ضعیفند. در حدود یکصد نوع از این گیاه وجود دارد که اکثر در سراسر مناطق معتدل زمین فراوانند و بیشتر در مناطق کوهستانی و شیبهای تند جنگلهای خشک فراوانند و در مراتع پست و کنار جویها کمتر میروید. رویهمرفته انواع مختلف این گیاه از علفهای مرتعی ذی قیمتی جهت بزهای کوهی و آهوان می باشند. (از فرهنگ فارسی معین)
پاره ای از گلۀ شتران، یا شتر گله از پنجاه تا صد، و یا از پنجاه تا شصت و هفتاد. (ازمنتهی الارب). گروهی از شتران، و گویند گلۀ بزرگ از آنها. (از اقرب الموارد) ، بن زبان. ج، عکر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، وقعوا فی عکره، در اختلاط امر. (از اقرب الموارد)
پاره ای از گلۀ شتران، یا شتر گله از پنجاه تا صد، و یا از پنجاه تا شصت و هفتاد. (ازمنتهی الارب). گروهی از شتران، و گویند گلۀ بزرگ از آنها. (از اقرب الموارد) ، بن زبان. ج، عَکَر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، وقعوا فی عکره، در اختلاط امر. (از اقرب الموارد)
کرش. کرس. کریس. (حاشیۀ برهان چ معین). بمعنی کرش است که فریب و خدعه باشد. (از برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). آدم بازی دادن. (برهان). حیله. (ناظم الاطباء) ، چاپلوسی، فروتنی و افتادگی. (برهان) (ناظم الاطباء). فروتنی از روی تزویر، آواز و صدایی باشد که از بینی مرد خفته برآید (و آن را به کسر نیز گفته اند) و آن تبدیل و تخفیف غرش است. (انجمن آرای ناصری). رجوع به کرش، کرشیدن و دیگر مترادفات کلمه شود
کرش. کرس. کریس. (حاشیۀ برهان چ معین). بمعنی کرش است که فریب و خدعه باشد. (از برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). آدم بازی دادن. (برهان). حیله. (ناظم الاطباء) ، چاپلوسی، فروتنی و افتادگی. (برهان) (ناظم الاطباء). فروتنی از روی تزویر، آواز و صدایی باشد که از بینی مرد خفته برآید (و آن را به کسر نیز گفته اند) و آن تبدیل و تخفیف غرش است. (انجمن آرای ناصری). رجوع به کرش، کرشیدن و دیگر مترادفات کلمه شود
شعبه ای از طایفۀ بایادی هفت لنگ از ایل بختیاری ایران، و دارای شعب ذیل است: مراد، عالونی، شهروئی، کلاموئی، کلاستن، سله چین. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
شعبه ای از طایفۀ بایادی هفت لنگ از ایل بختیاری ایران، و دارای شعب ذیل است: مراد، عالونی، شهروئی، کلاموئی، کلاستن، سله چین. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
ابن عبدالله بریری مدنی، مکنی به ابوعبدالله. از موالی عبدالله بن عباس. وی تابعی بود و از داناترین مردم در تفسیر و غزوات بشمار می آمد. عکرمه به سال 25هجری قمری متولد شد و بعدها به سیاحت بلاد پرداخت و بیش از سیصدتن از وی روایت دارند که در حدود هفتادتن آنان از تابعیانند. وی مدتی در مغرب بسر برد سپس به مدینه بازگشت و به سال 105 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از تهذیب التهذیب و حلیهالاولیاء و ابن خلکان). و رجوع به تاریخ سیستان ص 18 شود ابن عماربن عقبۀ حنفی عجلی یمامی، مکنی به ابوعمار. وی در عصر خویش شیخ یمامه بشمار میرفت و از محدثان بود و اصل او از بصره بوده است. عکرمه در اواخر عمر به بغداد رفت و به سال 159 هجری قمری در آنجا درگذشت. (از الاعلام زرکلی از تاریخ بغداد و تهذیب التهذیب). و رجوع به ابوعمار شود معروف به ابومحمد الصادق. از داعیان بنی العباس در خراسان بوده است. رجوع به تاریخ حبیب السیر، چ طهران ج 1 ص 258 شود
ابن عبدالله بریری مدنی، مکنی به ابوعبدالله. از موالی عبدالله بن عباس. وی تابعی بود و از داناترین مردم در تفسیر و غزوات بشمار می آمد. عکرمه به سال 25هجری قمری متولد شد و بعدها به سیاحت بلاد پرداخت و بیش از سیصدتن از وی روایت دارند که در حدود هفتادتن آنان از تابعیانند. وی مدتی در مغرب بسر برد سپس به مدینه بازگشت و به سال 105 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از تهذیب التهذیب و حلیهالاولیاء و ابن خلکان). و رجوع به تاریخ سیستان ص 18 شود ابن عماربن عقبۀ حنفی عجلی یمامی، مکنی به ابوعمار. وی در عصر خویش شیخ یمامه بشمار میرفت و از محدثان بود و اصل او از بصره بوده است. عکرمه در اواخر عمر به بغداد رفت و به سال 159 هجری قمری در آنجا درگذشت. (از الاعلام زرکلی از تاریخ بغداد و تهذیب التهذیب). و رجوع به ابوعمار شود معروف به ابومحمد الصادق. از داعیان بنی العباس در خراسان بوده است. رجوع به تاریخ حبیب السیر، چ طهران ج 1 ص 258 شود
فربه شدن و توانا گردیدن. (از منتهی الارب). فربه شدن و قوی گشتن و سطبر شدن و سخت و شدید شدن بچه وشتر. (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن ناقه کسی را بسوی مألوف خود با آن پسند نداشتن آن را. (از منتهی الارب) : عکردت ناقنی، خواستم ناقۀ خود رابه قصد راهی سوار شوم ولی او بسوی مألوفان خود بازگشت در حالی که من مایل نبودم. (از اقرب الموارد)
فربه شدن و توانا گردیدن. (از منتهی الارب). فربه شدن و قوی گشتن و سطبر شدن و سخت و شدید شدن بچه وشتر. (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن ناقه کسی را بسوی مألوف خود با آن پسند نداشتن آن را. (از منتهی الارب) : عکردت ناقنی، خواستم ناقۀ خود رابه قصد راهی سوار شوم ولی او بسوی مألوفان خود بازگشت در حالی که من مایل نبودم. (از اقرب الموارد)
ابن عبدالصمد عمّی. شاعری است فحل از بنی عم، از شعرای دورۀ عباسیان، و از اهالی بصره. وی هرگز خلفا را مدح نکرد و به خدمت آنان درنیامد. از اشعار او اندکی مانده است. عکاشه در حدود سال 175 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از الاغانی و فوات الوفیات و سمط اللاّلی)
ابن عبدالصمد عَمِّی. شاعری است فحل از بنی عم، از شعرای دورۀ عباسیان، و از اهالی بصره. وی هرگز خلفا را مدح نکرد و به خدمت آنان درنیامد. از اشعار او اندکی مانده است. عکاشه در حدود سال 175 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی به نقل از الاغانی و فوات الوفیات و سمط اللاَّلی)