لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
جمع واژۀ عکنه، بمعنی نورد شکم از فربهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند: جمع واژۀ عکنه، بمعنی ورزیدگی و ستبری شکم از چاقی باشد. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ عکنه، نورد شکم که از غایت فربهی باشد. (از آنندراج)
جَمعِ واژۀ عُکنَه، بمعنی نورد شکم از فربهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند: جَمعِ واژۀ عُکنَه، بمعنی ورزیدگی و ستبری شکم از چاقی باشد. (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ عُکنَه، نورد شکم که از غایت فربهی باشد. (از آنندراج)