جدول جو
جدول جو

معنی زکان

زکان
کسی که از روی خشم و دلتنگی زیر لب سخن می گوید، لند لند کننده، غر غر کننده، ژکنده، ژکان
تصویری از زکان
تصویر زکان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زکان

زکان

زکان
شخصی را گویند که از خود رمیده باشد و خود بخود سخن گوید. (برهان) (از ناظم الاطباء). خود به خود حرف زننده. (انجمن آرا) (آنندراج). آنکه از خود رمیده بود. و قیل به ازای فارسی. (شرفنامۀ منیری). ژکان. ژگان. در حال زکیدن. زکنده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زکیدن و ژکان شود
لغت نامه دهخدا

زمان

زمان
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
زمان
فرهنگ نامهای ایرانی