جمع واژۀ عقبول و عقبوله. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب)، شدائد و سختی ها. (از اقرب الموارد)، باقی مانده از بقیه و پسین چیزها. (منتهی الارب). بقایای بیماری و دشمنی و عشق. (از اقرب الموارد) : مرض بها (امام فخرالدین محمد بن عمرالرازی بهرات) و توفی فی عقابیله ببلده هرات. (عیون الانباء ج 2 ص 26)، آنچه از پس تب بر لب برآید. (از اقرب الموارد). تبخال، هو ذو عقابیل، او بسیار شریر است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقبول و عقبوله شود
جَمعِ واژۀ عُقبول و عُقبولَه. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب)، شدائد و سختی ها. (از اقرب الموارد)، باقی مانده از بقیه و پسین چیزها. (منتهی الارب). بقایای بیماری و دشمنی و عشق. (از اقرب الموارد) : مرض بها (امام فخرالدین محمد بن عمرالرازی بهرات) و توفی فی عقابیله ببلده هرات. (عیون الانباء ج 2 ص 26)، آنچه از پس تب بر لب برآید. (از اقرب الموارد). تبخال، هو ذو عقابیل، او بسیار شریر است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقبول و عقبوله شود
دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران دارای 395 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، صیفی و چغندرقند. شغل اهالی زراعت و گاوداری. راهش مالرو است. از طریق اسفندیاری میتوان ماشین به آنجا برد. از آثار قدیم آنجا تپه ای است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران دارای 395 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، صیفی و چغندرقند. شغل اهالی زراعت و گاوداری. راهش مالرو است. از طریق اسفندیاری میتوان ماشین به آنجا برد. از آثار قدیم آنجا تپه ای است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
به معنی کسی که او خداوند را مراقبت میکند، شهریار حاصور در شمال کنعان، (صحیفۀ یوشع 11)، که تمام پادشاهان شمالی فلسطین و مشرق اردن را از برای مقاومت یوشع فراهم آورد، لکن لشکر ایشان منهزم گشته حاصور مفتوح و یابین مقتول گردید، (قاموس کتاب مقدس)
به معنی کسی که او خداوند را مراقبت میکند، شهریار حاصور در شمال کنعان، (صحیفۀ یوشع 11)، که تمام پادشاهان شمالی فلسطین و مشرق اردن را از برای مقاومت یوشع فراهم آورد، لکن لشکر ایشان منهزم گشته حاصور مفتوح و یابین مقتول گردید، (قاموس کتاب مقدس)
جمع واژۀ عسقول. (ناظم الاطباء). نوعی از سماروغ و قارچ سپید بزرگ که آن را شحمهالارض نیز گویند، و واحد آن عسقل و عسقول است، سراب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عساقل. رجوع به عساقل شود، پاره های جداگانه ابر. (منتهی الارب). قطعات پراکندۀ ابر. (از اقرب الموارد). عساقل. و رجوع به عساقل شود
جَمعِ واژۀ عُسقول. (ناظم الاطباء). نوعی از سماروغ و قارچ سپید بزرگ که آن را شحمهالارض نیز گویند، و واحد آن عَسقَل و عُسقول است، سراب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عَساقل. رجوع به عساقل شود، پاره های جداگانه ابر. (منتهی الارب). قطعات پراکندۀ ابر. (از اقرب الموارد). عَساقل. و رجوع به عساقل شود
رمن است و تک ندارد برخی عسقل را تک آن دانسته اند سراب (این واژه پارسی است بنگرید به سراب)، پاره های پراکنده ابر پاره ابر، سماروغ سپید از گیاهان، ساگ زیرزمینی (ساگ ساق)
رمن است و تک ندارد برخی عسقل را تک آن دانسته اند سراب (این واژه پارسی است بنگرید به سراب)، پاره های پراکنده ابر پاره ابر، سماروغ سپید از گیاهان، ساگ زیرزمینی (ساگ ساق)
طبق روایات، یکی از سه فرشته (هاروت، ماروت، عزازیل) که خدا آنان را به کره زمین فرستاد تا مانند آدمیان زندگی کنند و از محرمات بپرهیزند والا تنبیه شوند. عزازیل پس از چندی چون دانست که از عهده این امتحان برآمدن مشکل است اظهار عجز
طبق روایات، یکی از سه فرشته (هاروت، ماروت، عزازیل) که خدا آنان را به کره زمین فرستاد تا مانند آدمیان زندگی کنند و از محرمات بپرهیزند والا تنبیه شوند. عزازیل پس از چندی چون دانست که از عهده این امتحان برآمدن مشکل است اظهار عجز