جدول جو
جدول جو

معنی عویر - جستجوی لغت در جدول جو

عویر
(عُ وَ)
نام جایگاهی است در شعر خالد بن زهیر هذلی. و آن را با غین معجمه نیز خوانده اند. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
عویر
کلاغ از پرندگان
تصویری از عویر
تصویر عویر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آویر
تصویر آویر
(پسرانه)
آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزیر
تصویر عزیر
(دخترانه)
نامی که اعراب مسلمان به عزرا می دهند، عزرا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عویل
تصویر عویل
فریاد، بلندآوازی در گریه و ناله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویر
تصویر دویر
دبیر، آنکه در دبیرستان شاگردان را درس بدهد، نویسنده، منشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقیر
تصویر عقیر
مرد عقیم، خسته، مجروح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصیر
تصویر عصیر
شیره و چکیدۀ چیزی، شراب
عصیر معده: در علم زیست شناسی مایعی بی رنگ و لزج که از پردۀ مخاطی داخل معده ترشح می شود، شیرۀ معدی، شیرۀ معده، رطوبت معده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویر
تصویر کویر
زمین شوره زار، سراب، شیر ژیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لویر
تصویر لویر
پیش آمدگی زمین در کنارۀ گودال، پشته، تپه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوار
تصویر عوار
عیب، عیب وعار، دریدگی و پارگی در جامه یا پارچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبیر
تصویر عبیر
نوعی مادۀ خوش بو که از مشک، کافور و مانند آن تهیه می شد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / بَ کَ)
یک چشم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک چشم گردانیدن فلان را. (از اقرب الموارد). کور کردن چشم کسی. (زوزنی) ، اندازه کردن پیمانه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیش آوردن گوسپند را جهت آزمندی آن نر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : عوّرالراعی الغنم، عرضها للضیاع و التلف. (اقرب الموارد) ، دروغ گفتن و بازگشتن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن و برگردانیدن، یقال: عوره عن فلان، ای کذب عنه . و عورته عن الامر، ای صرفته . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آب نخورانیدن کسی که آب از تو خواهد. (از اقرب الموارد) ، بینباشتن چشمه. (زوزنی). آگندن چشمه و مانند آن، یقال: عورت الرکیه، یعنی آگندم چشمه های آن را چندان که خشک شد آب او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). با خاک پر کردن چشمه تا آنجا که آب خشک گردد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عوار
تصویر عوار
خاشاک، فرستوک، بد دل دندان ها سال ها به گونه رمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمیر
تصویر عمیر
آبادان، نیک بافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عویم
تصویر عویم
کاهیده عام سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عویل
تصویر عویل
بلند کردن آواز به گریه و ناله، بلند و آوازی در گریه و ناله
فرهنگ لغت هوشیار
ده یک یکدهم، همخانه خانه یکی، شوی زن، خویشاوند، همسایه، آواز کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عویص
تصویر عویص
کار دشوار، سختی، نیرو، جنبش، روان، جای ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار
زمین بی آب و شوره زار باشد و آنرا بعربی قراح گویند، زمین شوره زار و بی آب و گیاه، کویر نمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعیر
تصویر وعیر
سفت و سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیر
تصویر عقیر
مرد که او را فرزند نشود، نازاینده و نا امید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذیر
تصویر عذیر
بهانه جوی، یاریگر، سور خروهه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفیر
تصویر عفیر
بریانی: بر ریگ تفسان، نان بی خورش، نا دهنده نادهشگر، خاک آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریر
تصویر عریر
راهی (مسافر)، پرت پرت از سخن
فرهنگ لغت هوشیار
افشره گوشان دوشاب افشره انگور شپلیده، می انگوری هر شیره ای که از فشاردن چیزی به دست آید، شیره انگور فشرده انگور، شراب انگوری. یا عصیر روده. مخلوطی است از تراوش های غده های روده. این غده ها عبارتند از: غده های برونر و غده های لیبر کون و سلول های مخاطی اپی تلیوم روده. غده های خوشه یی برونر فقط در اثنا عشر موجودند ولی غده های لوله یی لبیرکون تمام سطح مخاط روده باریک را می پوشاند و سلول های مخاطی هم در سطح مخاط و هم در عمق غده ها پراکنده اند. شیره روده مایعی است زرد رنگ که به واسطه حرارت منعقد می شود و واکنش آن قلیایی است. این شیره دارای 2 درصد مواد جامد است. یا عصیر معدی. مایعی است بی رنگ و لزج و دارای واکنش اسیدی که شامل 99 درصد آب و یک در صد مواد معدنی و دیاستازها است. شیره معده از پرده مخاطی سطح داخلی معده که دارای غدد مترشحه ای در عمق پرزهای معده ترشح می شود. مهمترین ماده معدنی عصیر معدی اسید کلریدریک و املاح قلیایی آن است و به علاوه عصیر معدی دارای سه دیاستاز پپسین و پرزور و لیپاز می باشد، مقدار اسید کلریدریک عصیر معدی در حدود 2، درصد و مقدار دیاستاز هایش در حدود 4، درصد است شیره معدی رطوبت معده. یا عصیر معوی. عصیر روده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسیر
تصویر عسیر
دشوار، سخت، مشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجیر
تصویر عجیر
نامرد
فرهنگ لغت هوشیار
آمیژه بویه فربوی مشک چندل گلاب، چندل کرکم (زعفران) نوعی خوشبوی مرکب از مشک گلاب صندل زعفران و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتیر
تصویر عتیر
آماده، تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حویر
تصویر حویر
پاسخ، دشمنی، گزند رسانی، پاسخگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زویر
تصویر زویر
توفندگر، سرور مهتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویر
تصویر تعویر
آگندن چشمه آگندن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسیر
تصویر عسیر
((عَ))
سخت، دشوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبیر
تصویر عبیر
((عَ))
ماده ای خوشبو مرکب از مشک و کافور
فرهنگ فارسی معین