جدول جو
جدول جو

معنی عوالمات - جستجوی لغت در جدول جو

عوالمات
(عَ لِ)
جمع واژۀ عوالم است بصورت غیرفصیح. رجوع به عوالم شود
لغت نامه دهخدا
عوالمات
رمن، جهان ها، جاور ها، جمع عوالم، جمع الجمع عالم
تصویری از عوالمات
تصویر عوالمات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موالات
تصویر موالات
با هم دوستی و پیوستگی داشتن، یاری داشتن، پیروی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علامات
تصویر علامات
جمع واژۀ علامت، نشان، نشانی، آنچه برای راهنمایی در جایی نصب می کنند، علم، رایت، درفش، وسیله ای شامل یک قطعه چوب یا فلز افقی با میله ها و پره هایی که به صورت عمودی در بالای آن وصل شده و در مراسم عزاداری عاشورا آن را بر دوش حمل می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالیات
تصویر عالیات
جمع واژۀ عالیه، عالی، بسیار خوب، دارای کیفیت خوب، بزرگ، مهم، رفیع، بلند
فرهنگ فارسی عمید
(شَوْ وا)
جمع واژۀ شوّال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شوّال شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
جمع واژۀ عوکله. (ناظم الاطباء). رجوع به عوکله شود
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ)
از روی علم. از روی دانش. با علم و اطلاع
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عالیه، (اقرب الموارد)، چیزهای بلند و رفیع، (ناظم الاطباء)،
- عتبات عالیات، آستانه های بلند که مراد قبور ائمۀ عراق باشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
النجوم العاتمات، ستارگان که از تیرگی هوا تاریک و پوشیده گردند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام ساکنین سرزمین (دالماسی) ناحیتی از یوگسلاوی، رجوع به دالماسی شود، نام مجمع الجزایری مقابل ناحیۀ دالماسی یوگسلاوی در دریای آدریاتیک
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حواله. رجوع به حواله شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ علامه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ لِ)
در تداول، جمع واژۀ حواله. رجوع به حواله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ / لِ)
مکالمه ها و گفت و شنودها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکالمه: اتصال آزادچهره به خدمت پادشاه و مکالماتی که میان ایشان رفت. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 287)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَ)
نام موضعی بعقیق مدینه
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
جمع واژۀ عوارض است بصورت غیرفصیح. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عوارض شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تالمات
تصویر تالمات
جمع تالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوازمات
تصویر لوازمات
جمع لوازم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عوارض، رمن رمن تاوریدگان خراج ها جمع عوارض، جمع الجمع عارضه. توضیح در اسناد متعلق به قرن دهم و یازدهم به عبارت عوارضات حکمی و غیر حکمی بر می خوریم که ظاهرا به معنی عوارضی که بر طبق فرمان یا جز آن مطالبه می شود می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توالدات
تصویر توالدات
جمع توالد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیالات
تصویر عیالات
رمن، یالان، جمع عیال، جمع الجمع عیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوالجات
تصویر حوالجات
جمع حواله
فرهنگ لغت هوشیار
با کسی دوستی و پیوستگی داشتن، پی در پی کردن کاری را، دوستی، پیوستگی: (... و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات تو صافی تر گشت) (کلیله. مصحح مینوی. 32)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالمات
تصویر متالمات
جمع متالمه، دردمندان جمع متالمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علامات
تصویر علامات
جمع علامت. یا علامات آسمانی. کائنات الجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالیات
تصویر عالیات
جمع عالیه، بنگرید به عالیه جمع عالیه: حضرات عالیات عتبات عالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوالات
تصویر سوالات
جمع سوال، پرسش ها جمع سوال پرسشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکالمات
تصویر مکالمات
گفت و شنودها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالماً
تصویر عالماً
((لِ مَ))
دانسته، آگاهانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علامات
تصویر علامات
((عَ))
جمع علامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موالات
تصویر موالات
((مُ))
دوستی و پیوستگی داشتن با کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عالیات
تصویر عالیات
جمع عالیه، عتبات عالیات
فرهنگ فارسی معین
مکالمه ها، گفت وگوها، گفت وشنودها، محاورات، محاوره ها
متضاد: مکاتبات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
علائم
دیکشنری اردو به فارسی