جدول جو
جدول جو

معنی عوالق - جستجوی لغت در جدول جو

عوالق
(عَ لِ)
جمع واژۀ عالق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به عالق شود، جمع واژۀ عولق. رجوع به عولق شود
لغت نامه دهخدا
عوالق
(عَ لِ)
گروهی است در یمن به وادی حنک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عوالم
تصویر عوالم
جمع واژۀ عالم، دنیا و آنچه در آن است، جهان، گیتی، خلق، روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوالق
تصویر جوالق
خرجین، جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوالی
تصویر عوالی
عالی ها، بسیار خوب ها، دارای کیفیت خوب، دارای درجه ها یا مرحله های بالاتر، بزرگ ها، مهم ها، رفیع ها، بلندها، جمع واژۀ عالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوایق
تصویر عوایق
عایق ها، چیزهایی که سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق ها، حرارت ها، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا ها مثلاً عایق صوتی، جمع واژۀ عایق
فرهنگ فارسی عمید
(عَ لِ)
جمع واژۀ عولک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به عولک شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
دههاست بر سواد مدینه. (منتهی الارب). ضیعه ای است در چهارمیلی مدینه، و گویند در سه میلی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عوال. ج عالیه. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به عالیه و عوال شود. چیزهای بلند. (آنندراج) (غیاث اللغات) : طبیعت او در اختیار حدود... و ایثار سیوف و عوالی بر شنوف و غوالی و اعراض...برخلاف طباع بشر بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 273).
- عوالی پناه، نامدار و نامور و مشهور و بزرگوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ)
جمع واژۀ عالم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به عالم شود. جهانها و عالمها. (ناظم الاطباء) ، زمانها، حالات و کیفیات مخصوص. (از ناظم الاطباء). و در فارسی بصورت غیرفصیح بر ’عوالمات’ جمع بسته شود. (از فرهنگ فارسی معین).
- عوالم اربعه، عبارتند ازعالم لاهوت، عالم ملکوت، عالم جبروت، عالم ملک و ناسوت، که برخی آن را عوالم خمسه دانند. (از فرهنگ مصطلحات عرفا). و رجوع به عوالم خمسه شود. اما در فلسفۀاشراقیان عوالم اربعه عبارت از چهار عالم زیر باشد:1- عالم انوار قاهره، که عالم انوار مجردۀ عقلیه اند. 2- عالم انوار مدبره، که عبارت از عالم انوار مدبرۀ اسفهبدیۀ فلکیه و انسانیه است. 3- عالم برزخیات، که عبارت از عالم حس میباشد. 4- عالم صور معلقۀ ظلمانیه، که عالم مثال و عالم خیال است که بنام عالم اشباح هم نامیده شده است و قدما آن را عالم مقدارنامیده اند. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی از شرح حکمهالاشراق ص 515).
- عوالم خمسه، عبارت است از عالم علم، عالم عین، عالم جبروت (اعلی و اسفل) که آن را مثال مطلق و غیب مضاف هم گویند، عالم ملکوت، که آن را عالم ارواح نیز گویند، عالم خلق، که آن را عالم ملک و ناسوت هم نامند. (از فرهنگ مصطلحات عرفا). و رجوع به عوالم اربعه شود.
- عوالم عالیه (عالی) ، عبارتند از عالم مجردات طولیه و عرضیه و صور مجرده و مثل معلقه. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی).
- عوالم کلیه (کلی) ، مراد از آن عقل کل است که عقل اول باشد، و نفس کلیه. وانسان کامل است. که هر یک جامع مراتب اموری اند. (ازفرهنگ مصطلحات عرفا).
- عوالم لبس، (اصطلاح تصوف) تمام مراتب نازله از حضرت احدیت است، زیرا که ذات قدسیه تنزل فرموده به تعینات در مراتب و متصف شده به صفات روحانیه و مثالیه و حسیه. (از فرهنگ مصطلحات عرفا از اصطلاحات شاه نعمهاﷲ ولی ص 55)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کوههائیست از آن بنی ثعلبه از طی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
صورتی از عوائق است که جمع واژۀ عائق باشد. رجوع به عوائق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ)
جمع واژۀ عالج. (ناظم الاطباء). رجوع به عالج شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
جمع واژۀ عاقل. (ناظم الاطباء). رجوع به عاقل شود، جمع واژۀ عاقله. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به عاقله شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
جمع واژۀ عارقه. (اقرب الموارد). رجوع به عارقه شود، دندانها و اضراس. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، طواحن. (ناظم الاطباء) ، سنون و سالها، زیرا انسان را فنا میسازد (از مادۀ عرق، یعنی گوشت روی استخوان را خوردن). (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(عَ تِ)
جمع واژۀ عاتق. (منتهی الارب). رجوع به عاتق شود
لغت نامه دهخدا
(عُ لِ)
طویل و سبک، و گویند زشت اخلاق. (از اقرب الموارد). عسلق (ع ل / ع س ل ل ) . رجوع به عسلق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ)
جمع واژۀ عسلق (ع ل / ع ل ) . (منتهی الارب). رجوع به عسلق شود، جمع واژۀ عسلقه. (آنندراج). رجوع به عسلقه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ)
جمع واژۀ عوهق. (ناظم الاطباء). رجوع به عوهق شود
لغت نامه دهخدا
(خَ لِ)
جمع واژۀ خالق. (منتهی الارب) ، کوههای املس. (ناظم الاطباء) :
و الارض تحتهم مهاداً راسیاً
ثبتت خوالقها بضم الجندل.
لبید (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عائق. (از اقرب الموارد). رجوع به عائق شود، جمع واژۀ عائقه. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). رجوع به عائقه شود، موانع و حوادث. (آنندراج) (غیاث اللغات). عوارض و موانع، آسیبها و آفتها. (فرهنگ فارسی معین) ، بدبختیها و سختیها و مصیبتها. (ناظم الاطباء). عوایق. رجوع به عوایق شود: بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوائق ایام و علائق روزگار، تیر تمنای ایشان بهدف مراد نمیرسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 214).
- عوائق الدهر، سختیها و بلاهای زمانه. (منتهی الارب). شواغل روزگار از احداث. پیش آمدهای روزگار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ لِ)
جمع واژۀ طالقه. زن های وارسته از قید نکاح. رجوع به طالقه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لِ)
جمع واژۀ حالق. پرها. مملوها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، پستانهای پرشیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جمع عایقه (عائقه) عوارض موانع، آسیب ها آفت ها، بد بختی ها. توضیح در تداول جمع عایق (عائق) گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوائق
تصویر عوائق
جمع عائق و عائقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوالم
تصویر عوالم
جهانها و عالمها، جمع عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوالی
تصویر عوالی
جمع عالیه، بلند ها جمع عالیه بلند از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طالقه، هلیدگان (طلاق گرفتگان) خنک نه گرم و نه سرد جمع طالقه زنهای رسته از قید نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوالق
تصویر حوالق
پرها، مملوها، پستانهای پر شیر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گواله گاله یک لنگه بار، جمع جوالق جوالیق، جمع جوالق و جوالیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوالم
تصویر عوالم
((عَ لِ))
جمع عالم، جهان ها، حالات مخصوص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوالی
تصویر عوالی
((عَ))
جمع عالیه. بلندی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوایق
تصویر عوایق
((عَ یِ))
جمع عائق و عائقه، موانع، مشکلات، سختی ها
فرهنگ فارسی معین
موانع، آفات، آفت ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عالم ها، حالات، کیفیات
فرهنگ واژه مترادف متضاد