جدول جو
جدول جو

معنی عهید - جستجوی لغت در جدول جو

عهید
(عَ)
هم پیمان. (منتهی الارب) (آنندراج). هم عهد و هم پیمان. (ناظم الاطباء). معاهد. معاهد. (اقرب الموارد) ، هم روزگار. (منتهی الارب) (آنندراج). هم روزگار و هم عصر. (ناظم الاطباء) ، گزیدگر. (منتهی الارب) (آنندراج). گزیت گر. جزیه ده. باج گزار و اهل ذمه. (ناظم الاطباء) ، قدیم و دیرینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قدیم و عتیق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عهید
هم پیمان، همروزگار، دیرینه
تصویری از عهید
تصویر عهید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آهید
تصویر آهید
(دخترانه)
در گویش فارس آهوی صحرایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عتید
تصویر عتید
حاضر و آماده، مهیا، جسیم، تناور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمید
تصویر عمید
بزرگ و سرور، سردار، مسئول مالیات، مشوفی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عهود
تصویر عهود
عهدها، پیمان ها، قراردادها، روزگارها، ضمان ها، منشورها، جمع واژۀ عهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبید
تصویر عبید
عبدها، فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند، جمع واژۀ عبد، فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاید
تصویر عاید
بازگشت کننده، بازگردنده، آنچه به کسی بازمی گردد
عاید شدن: به دست آمدن
عاید کردن: حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدید
تصویر عدید
عدد، شمار، شماره، شمرده شده، حصه، بهره، همتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهید
تصویر شهید
کشته شده در راه خدا، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(عُهَْ هََ دا)
ضمانت و پذرفتاری. (ناظم الاطباء). بمعنی عهدان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عهدان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
مؤنث عهید. گویند: قریه عهیده، یعنی قریۀ قدیمی که زمان طولانی بر آن گذشته است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عهید شود
لغت نامه دهخدا
هم پیمان، انگبین دفزک (دفزک غلیظ)، جبه دفزک (جبه رب)، سنگ چهار گوش زیر ستون سر ستون، سرهنگ دویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصید
تصویر عصید
غرچه (مابون) کونخاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنید
تصویر عنید
جنگ کننده، مخالف، حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمید
تصویر عمید
آنکه عشق ویرا شکسته باشد سخت غمگین و بمعنای بزرگ قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عهود
تصویر عهود
زمانها و پیمانها و سوگندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عهاد
تصویر عهاد
جمع عهد، پیمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهید
تصویر لهید
ستور مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرید
تصویر عرید
خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتید
تصویر عتید
آماده مهیا حاضر، تناور تنومند جسیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضید
تصویر عضید
رسته کویک رده خرما بن، هیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبید
تصویر عبید
جمع عبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاید
تصویر عاید
عیادت کننده بیمار، بمعنی سود و در آمد هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدید
تصویر عدید
شمرده شده، شماره، عدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهید
تصویر شهید
کشته در راه خدا، بشهادت رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهید
تصویر جهید
کوشش بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهید
تصویر زهید
بسیار پارسا اهرو اشوک اندک، تنگخو، کمخوار، رودبار تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
امر از دادن، بدهید، بزنید و بکشید (فرمانی که در جنگهای قدیم داده میشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهید
تصویر شهید
((شَ))
کشته شده در راه خدا و دین و وطن، مفرد شهدا
شهید کسی بودن: سخت شیفته کسی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عدید
تصویر عدید
((عَ))
شمار، شماره، شمرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتید
تصویر عتید
((عَ))
آماده، مهیا، حاضر، تناور، تنومند، جسیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبید
تصویر عبید
((عُ بَ یا بِ))
بنده کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبید
تصویر عبید
((عَ))
جمع عبد، بندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهید
تصویر شهید
جانباخته
فرهنگ واژه فارسی سره