- عهن
- پشم گوسفند و شتر و مانند آن، پشم رنگ شده
معنی عهن - جستجوی لغت در جدول جو
- عهن
- پشم گوسفند و شتر و جز آن
- عهن ((عِ))
- پشم گوسفند و شتر و جز آن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیمان
هوش، اندیشه، یاده
عریض
شادان و فرحناک شدن
گوهری که بندرت خالص وغالباً مخلوط با سایر اجسام یافته میشود وآن بیش از همه فلزات محتاج الیه آدمی ودر تمام صنایع بکار میرود
جمع دهان، مخف دهان، دهان و فم و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل، تنگ حوصله، غنچه، لعل، نون تنوین، صبح از تشبیهات اوست نفاق کردن
قوه باطنی که مطالب را بیادگار نگاه میدارد
گرو کردن چیزی را نزد کسی، ثابت و بر قرار ماندن چیزی
سرگین اسب وخر واستر عریض، فراخ، وسیع
خواری، توهین، ضعف، سستی
پخش، عریض، پر پهنا، گسترده
پهن کردن: گستردن فرش بر روی زمین
پهن کردن: گستردن فرش بر روی زمین
کهنه، دیرین، دیرینه، قدیم، بزرگ
گرو گذاشتن، چیزی را نزد کسی گرو گذاشتن، آنچه نزد کسی بگذارند و به قدر ارزش آن پول قرض کنند، گرو، گروی
مساعدت، یاری، مساعد، مددکار، پشتیبان خادم
خوابگاه شتران و جایگاه یا آغل گوسفندان نزدیک آب
ذات و نفس، ذات هر چیز
چشم، مفرد واژۀ عیون
چشمه، مفرد واژۀ اعین و عیوان
هر چیز آماده و حاضر
بزرگ و مهتر قوم، مفرد واژۀ اعیان
مرد بزرگ و شریف، مفرد واژۀ اعیان
نام حرف «ع»
چشم، مفرد واژۀ عیون
چشمه، مفرد واژۀ اعین و عیوان
هر چیز آماده و حاضر
بزرگ و مهتر قوم، مفرد واژۀ اعیان
مرد بزرگ و شریف، مفرد واژۀ اعیان
نام حرف «ع»
دهان، عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
سرگین برخی چهارپایان گیاهخوار مانند گاو، اسب، الاغ و استر
اقامت کردن، همیشه بودن بجائی
سخت تاز تازنده جنگی
نیازمند و درویش
تکه ابر، ریسمان دراز
خازکردن (خازه خمیر)، سرشتن، کره زدن، لنگخیز برخاستن به سختی یا با یاری دستواره بازوره از بیماری ها (بواسیر)
انگاردن (تخمین زدن)
پیه، بلند اندامی زیبایی، درازی زلف پیه پیه دیرینه
هزار چشم سپید از گیاهان آب فراوان، دود، بوی پختنی، گوشت پخته، آماس خرده گاه دراسپ بیماری که در پایین پای ستور بر آید و موی برافکند یا کفتگی دست و پای ستور یا درشتی که در خرد گاه دست و پای اسب پیدا گردد
شتر گاه آغل: نزدیک آب آرامگاه ستوران در کنار آب جمع اعطان
گندیده و بدبو
جمع عکنه، سورنجان ها
آشکارا، آشکار شدن