جدول جو
جدول جو

معنی عنیقید - جستجوی لغت در جدول جو

عنیقید
(عُ نَ)
مصغر عنقود. خوشۀ خرد و کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنید
تصویر عنید
ستیزه کننده، ناسازگار، مخالف حق، آنکه آگاهانه از حق برمی گردد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنقید
تصویر تنقید
انتقاد، تمیز دادن عیوب و محاسن کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنقود
تصویر عنقود
خوشۀ انگور، خوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناقید
تصویر عناقید
عنقودها، خوشه های انگور، خوشه ها، جمع واژۀ عنقود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنیقی
تصویر فنیقی
از مردم فنیقیه
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
جمع واژۀ عنقود. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عنقادو عنقود. (آنندراج). رجوع به عنقاد و عنقود شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب به عقیق. عقیقین. (فرهنگ فارسی معین) :
خود هنوزت پستۀ خندان عقیقی نقطه ای است
باش تا گردش قضا پرگار مینائی کشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب به فنیقیه. رجوع به فنیقیه شود، از مردم فنیقیه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عُ نَ نی)
منسوب به عنین بن سلامان بن ثعل بن عمرو بن غوث بن طی، که بطنی از طی را تشکیل میدادند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
خوشۀ انگور و خوشۀ پیلو و خوشۀ بطم و مانند آن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عنقود. رجوع به عنقود شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
خوشۀ انگور و پیلو و بطم و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه از دانۀ انگور و یا اراک و یا بطم و از قبیل آنها، بر یک شاخه گرد آمده و متراکم باشند. (از اقرب الموارد). عنقاد. رجوع به عنقاد شود. ج، عناقید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، علم است مر گاو نر را. (منتهی الارب). نام گاو نر. (ناظم الاطباء) ، نباتی است پرشاخ و بقدر سه شبر. و برگش مثل سداب و زیره، و بی شکوفه. و خوشۀ او سرخ مملواز تخم. و در رایحه شبیه به سداب. سرد و خشک و مقوی اعضا و مانع ریختن مواد به اعضاء. و ضماد او رافع اورام حاره و التهاب آن، و مسکن حدت خون و صفرا است. و قدر شربت آن تا سه درهم. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(عُلْ لَ قا)
گیاهی است که بر درخت می پیچد و آن را ’علیق’ گویند. رجوع به علّیق شود. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِنْ نی نی یَ)
نامردی و عنین بودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مأخوذ از تازی، بمعنی تنقاد و انتقاد که بواسطۀ عمل اماله تنقید می گویند، مانند اعتماد و اعتمید و کتاب و کتیب. (ناظم الاطباء). تنقید غلط است وصحیح آن نقد و انتقاد است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرحوم ناظم الاطباء در ذیل کلمه تفریس شرحی آورده و بر آنست که تنقید ممال تنقاد است که فارسی زبانان آنرا متداول ساخته اند. رجوع به تنقاد و تفریس شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ مَ)
از آبهای بنی عجلان است و آن را نخل بسیار باشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب به عقیق. عقیقی. (فرهنگ فارسی معین). از عقیق. به رنگ عقیق یعنی سرخ. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
زان عقیقین میی که هر که بدید
از عقیق گداخته نشناخت.
رودکی.
گرفته سوی کبک شاهین شتاب
ز خون کرده چنگل عقیقین عقاب.
فردوسی.
بشکفت لاله ها چو عقیقین پیاله ها
وانگه پیاله ها همه آکنده مشک و بان.
منوچهری.
لاله تو گویی چو طفلک است دهن باز
لبش عقیقین و قعر کامش اسود.
منوچهری.
بر سپهر لاجوردی صورت سعدالسعود
چون یکی چاه عقیقین در یکی نیلی ذقن.
منوچهری.
گل سرخ بر سرنهاد و ببست
عقیقین کلاه و پرندین ازار.
ناصرخسرو.
در فصل ربیع کلالۀ لاله از قلال جبال و یفاع تلال او چون قندیل عقیقین از صوامع رهابین نمایان. (سندبادنامه ص 120).
گنجیست درج در عقیقین آن پسر
بالای گنج حلقه زده مار بنگرید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(فِ قی یَ)
فنیقی ها ملتی بودند سامی نژاد که تقریباً در دوهزاروپانصد سال پیش از میلاد از عربستان سر برآورده و بعدها بین دریای مغرب و جبل لبنان سکنی گزیدند. خود فنیقیها می گفته اند که موطن اصلی آنها سواحل خلیج فارس بوده. فنیقیه معرب اسمی است که یونانیها به این مملکت داده اند و به معنی الهۀ آفتاب سرخ است که از مشرق ظاهر شده. اما فنیقی ها خودشان را کنعانیان مینامیدند. مذهب اینها بر شرک و بت پرستی بود و چیزهای زیاد از بابل اخذ کرده بودند. در میان خدایان آنها در درجۀ اول بعل یا خدای آسمان بود که او را ملکارت یعنی پادشاه خدایان میخواندند. از آلهۀ زن بیش از سایرین آستارت را می پرستیدند که همان ایستار بابلی هاست. این ربهالنوع را ملکۀ آسمان و نیز خدای توالد و تناسل میدانستند از سایرخدایان ’ال’ رب النوع سامیها معروف به ود که در صیغۀمؤنث الات میگفتند. از حیث تمدن فنیقی ها چون بین دوملت متمدن قدیم یعنی مصریها و بابلیها واقع بودند چیزهای زیاد از آنها اقتباس کردند ولی بیشتر به بابلیها شباهت داشتند. از شهرهای زیادی که در ساحل دریای مغرب بنا کرده بودند چند شهر معروف به ود از جمله: صیدا، صور، ارواد و جبل. شهر جبل را یونانیها بیب لس مینامیدند. فنیقی ها بواسطۀ نفاق داخلی موفق نشدند دولت واحدی تشکیل دهند و هر شهر آنها امیر یا پادشاهی داشت. اما این قوم در دریانوردی شهرتی بسزا یافتند. شهر صیدا از قرن 16 تا 13 قبل از میلاد واسطۀ تجارت شرق و غرب بود و صور پس از آن دارای همین مقام گردید. مستعمرات و تجارتخانه های فنیقی در تمام عالم قدیم پراکنده بود. این مردم از طرف غرب تا جزایر بریتانیای کبیر و از طرف مشرق تا بوغاز (تنگۀ) مالاکا در نزدیکی هندوچین تجارت میکردند، و موافق آثاری که کشف شده در آفریقای جنوبی نیز مستعمراتی داشته اند. این مملکت مکرر تابع مصری ها گردید، بعد در قرن 8 قبل از میلاد در تحت تسلط آشوریها و در اوایل قرن 6 قبل از میلاد به تصرف بابلیها درآمد، پس از آن در زمان کورش تابع ایران گردید ولی فنیقیها به تابعیت ملل دیگراهمیت نمی دادند زیرا دریاها و مستعمرات در تحت اقتدار آنها باقی میماند. رقیب بزرگ این قوم یونانیها بودند که در دریانوردی مهارت تام یافتند. کشف رنگ ارغوانی و اختراع شیشه از ابتکارات این قوم است. اختراع الفباء را هم به آنها نسبت داده اند ولی اکنون عقیدۀاکثر مورخان این است که آنها الفبا را از عبری ها اقتباس کرده اند. تابعیت فنیقی ها از دولت ایران برای ایران دو فایده داشت، یکی اینکه سفاین آنها در اختیار ایران درآمد و ایران اولین دولت صاحب بحریه شد، و ازطرف دیگر فنیقیها تا پایان حکومت هخامنشی به ایران وفادار ماندند. این ناحیه از ایالات آباد آسیای غربی بوده و در عهد عتیق (توراه) در کتاب حزقیال (باب 27) آمده است: ’و کلام خدا بر من نازل شده گفت: اما تو ای پسر انسان برای صور مرثیه بخوان و به صور بگو ای که نزد مدخل دریا ساکنی خداوند یهود چنین میگوید: ای صور گفته ای که من کمال زیبائی هستم، حدود تو در وسط دریاست و بنایانت زیبائی تو را کامل کرده اند. همه تختهایت را از صنوبر ساخته اند، سرو آزاد لبنان را گرفته اند تا دکلها برای تو سازند...’. در خاتمه باید گفت که کورش نسبت به فنیقیه هم سیاست ملایمی اتخاذ کرد. شهر صیدا که در زمان بخت النصر دوم آسیب زیادی یافته و پست شده بود و دیگر امیر یا پادشاهی نداشت در این زمان از نو بلند شده دارای پادشاهی از خود شد که دربار ایران برایش معین میکرد. صور که در زمان بخت النصر آسیبی نیافته بود به حال خود باقی ماند و کورش با این مقصود که شهرهای فنیقیه با یکدیگر متحد نشوند برای هر کدام امیری از خود فنیقی ها معین کرد. (از ایران باستان پیرنیا صص 442- 446). رجوع به فنیقی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنقد
تصویر عنقد
خار باله از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقی
تصویر عنقی
گردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنید
تصویر عنید
جنگ کننده، مخالف، حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنیق
تصویر عنیق
دست به گردن
فرهنگ لغت هوشیار
هم پیمان، انگبین دفزک (دفزک غلیظ)، جبه دفزک (جبه رب)، سنگ چهار گوش زیر ستون سر ستون، سرهنگ دویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنیقی
تصویر فنیقی
منسوب به فنیقیه فینیقی از مردم فینیقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقاد
تصویر عنقاد
خوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیقید
تصویر بیقید
لاابالی بی ضبط لاقید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقید
تصویر تنقید
تمیز دادن عیوب و محاسن کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیقین
تصویر عقیقین
منسوب به عقیق عقیقی: جام عقیقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیقی
تصویر عقیقی
منسوب به عقیق عقیقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناقید
تصویر عناقید
جمع عنقاد عنقود، خوشه ها خوشه های انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقود
تصویر عنقود
خوشه، گل آذین خوشه ای خوشه دیس خوشه (انگور و جز آن)، جمع عناقید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناقیه
تصویر عناقیه
گل گوشی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنید
تصویر عنید
((عَ))
ستیزکننده، ناسازگار، رو کننده حق
فرهنگ فارسی معین
ایرادگیری، انتقاد، عیب جویی، نقادی
متضاد: تحسین، ستایش، تایید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انتقاد
دیکشنری اردو به فارسی