جدول جو
جدول جو

معنی عنوباب - جستجوی لغت در جدول جو

عنوباب
(عِنْ وَ)
جایگاهی است در شعر أعشی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشاب
تصویر نوشاب
(پسرانه)
آب گوارا، شربت مطبوع، آب زندگی، آب حیات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشاب
تصویر نوشاب
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، آب خضر، جان افزا، جان فزا، چشمۀ الیاس، آب حیات، عین الحیات، چشمۀ حیوان، شربت حیوان، چشمۀ زندگی، چشمۀ نوش، شربت خضر، آب بقا، ماالحیاة، چشمۀ حیات، آب حیوان، چشمۀ خضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناباب
تصویر ناباب
نامناسب، ناجور، ناپسند، آنچه معمول و مرسوم نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنوان
تصویر عنوان
دیباجۀ کتاب، سرآغاز کتاب یا نامه، سر نامه، آنچه در ابتدای نامه یا پشت پاکت می نویسند، لقب، نامی که از اهمیت یا مقام شخصی حکایت می کند، هر آنچه موجب معرفی و شناختن چیزی می شود مثلاً عنوان مراسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از من باب
تصویر من باب
ازبابت، از جهت مثلاً من باب مثال
فرهنگ فارسی عمید
(عَ کَ)
مؤنث عنکبوت. (منتهی الارب). عنکبوت و تننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
جمع واژۀ ذنوب. جج ذنب
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
دو پشت یا دوگوشت پاره که ما بین سرین و هر دو پهلوی پشت است
لغت نامه دهخدا
(عَ)
آسمان هفتم. (منتهی الارب). نام آسمان هفتم است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عقوبه. (اقرب الموارد). رجوع به عقوبه و عقوبت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام دو جایگاه است در شعر ابوزیاد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
که تازه معمول شده است. (یادداشت مؤلف). بدیع. تازه. مد روز. نوظهور
لغت نامه دهخدا
(عُظُ)
بمعنی عنظاب است. رجوع به عنظاب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
عنکبوت و تننده. (ناظم الاطباء). رجوع به عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا
(اِسْ)
ریخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). ریخته شدن آب. (مصادر زوزنی). ریخته شدن آب و هرچه رقیق باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). ریختن (لازم). (یادداشت مؤلف) ، ستور لاغر دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). ستور لاغر دادن به کسی. (ناظم الاطباء). حیوان لاغر دادن به کسی. (از اقرب الموارد). لاغر کردن اشتر و دادن آن. (تاج المصادر بیهقی) ، کهنه گردانیدن جامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کهنه کردن جامه. (تاج المصادر بیهقی) ، برکشیدن شمشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برکشیدن چنانکه شمشیر را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
عنکبوت ماده. (از اقرب الموارد). عنکبوت و تننده. (ناظم الاطباء). رجوع به عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا
(عُظُ)
بمعنی عنظاب است. رجوع به عنظاب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیش آمدن و لازم گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بر چیزی اقبال کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بالیدن و جوان شدن فرزند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انصباب
تصویر انصباب
ریخته شدن آبگونه (مایع) فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشاب
تصویر نوشاب
آب زندگی: (از آنجا خبر داد کار آزمای که نوشاب را در سیاهی است جای) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناباب
تصویر ناباب
ناجور، ناسازگار، ناملایم، نامطبوع
فرهنگ لغت هوشیار
سرنامه، دیباچه نامه، نشان، هر چیزی که در سر نامه و اول آن مینویسند و بدان نامه را آغاز میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنوبات
تصویر ذنوبات
جمع ذنوب، گناهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوباب
تصویر بوباب
بائوباب بااباب
فرهنگ لغت هوشیار
از در به راستا (تعبیر قیدی) ازباب از جهت (باضافه آید) : من باب مثال میگویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروباء
تصویر عروباء
از عبری آسمان هفتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیوبات
تصویر عیوبات
جمع عیوب، جمع الجمع عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبات
تصویر عنکبات
مونث عنکبوت تنند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشباب
تصویر انشباب
بالندگی (بلوغ) برنایش پزامیدن گوالیدن (رشد کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنوان
تصویر عنوان
((عُ یا عِ))
دیباچه، سرآغاز کتاب یا نامه، نشانی، آدرس، واژه یا واژه هایی که مقام و منصب یا میزان تحصیلات کسی را نشان می دهد، دلیل، بهانه، وضع، حالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناباب
تصویر ناباب
نامناسب، ناجور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنوان
تصویر عنوان
پاژنام، سرنویس، فرنام
فرهنگ واژه فارسی سره
شناگر
فرهنگ گویش مازندرانی