جدول جو
جدول جو

معنی عنقل - جستجوی لغت در جدول جو

عنقل
(عَ قَ)
رودۀ سوسمار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عنقل
(خَوْءْ)
خود را در زحمت افکندن، مزاحمت فراهم کردن. (از دزی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنقا
تصویر عنقا
(دخترانه)
مرغی افسانه ای، سیمرغ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عنصل
تصویر عنصل
پیاز دشتی، گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ و گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، پیاز موش، اشقیل، اسقیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقل
تصویر منقل
ظرفی که در آن آتش درست می کنند، آتشدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
مفرد واژۀ عقلا، دانا، هوشیار، زیرک، خردمند، در فقه دهندۀ دیۀ مقتول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنقل
تصویر تنقل
مزه خوردن، آجیل خوردن، هر گونه آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه و امثال آن، از جایی به جایی رفتن، جا به جا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنقا
تصویر عنقا
سیمرغ، در افسانه ها مرغی بسیار بزرگ که در کوه قاف آشیان داشته و مظهر عزلت یا نایابی است، سیرنگ، عنقای مغرب برای مثال برو این دام بر مرغ دگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ - ۸۵۲)
در موسیقی سازی زهی با گردن دراز که امروزه از میان رفته است، در موسیقی سازی بادی که امروزه از میان رفته است
سختی، بلا
عنقای مغرب: سیمرغ، برای مثال کس نیاید به عشق بر پیروز / عشق عنقای مغرب است امروز (سنائی۱ - ۳۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
مونث اعنق زن دراز گردن، سیمرغ، عقل وهم عقل فعال، آهنگی است از موسیقی قدیم، نام سازی است که گردنی دراز دارد. سیمرغ، مرغ افسانه ای
فرهنگ لغت هوشیار
راه کوهستانی، موزه، انگشتدان آتشدان کلک زنبر زنبه آلتی است که در آن آتش افروزند آتشدان. توضیح این معنی خصوص فارسی است و در عربی بمعنی راه در کوه راه کوتاه و کفش کهنه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنقل
تصویر قنقل
پیمانه بزرگ، نام افسرخسرو (تاج کسری) ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنتل
تصویر عنتل
سخت و درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنسل
تصویر عنسل
ماچه تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنظل
تصویر عنظل
خانه تننده (عنکبوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنصل
تصویر عنصل
پیاز موش، پیاز دشتی، جمع عناصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقد
تصویر عنقد
خار باله از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقی
تصویر عنقی
گردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
خردمند، دانا، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقل
تصویر تنقل
جابجا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقر
تصویر عنقر
بیخ نای، دل خرما بن، فرزندان کشاورزان، تر و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقا
تصویر عنقا
((عَ نْ))
سیمرغ، نام مرغی افسانه ای که زال پدر رستم را پرورد. جایگاه این مرغ در کوه البرز است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منقل
تصویر منقل
((مَ قَ))
آتشدان، مجمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنصل
تصویر عنصل
((عُ نْ صُ))
پیاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
((ق))
خردمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنقل
تصویر تنقل
((تَ نَ قُّ))
از جایی رفتن، نقل و آجیل خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
خردمند، زیرک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منقل
تصویر منقل
آتشدان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
Sane
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
sain
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
вменяемый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
vernünftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
здоровий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
zdrowy na umyśle
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
sensato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
cuerdo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی