جدول جو
جدول جو

معنی عنجوره - جستجوی لغت در جدول جو

عنجوره(عُ رَ)
غلاف شیشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غلاف بطری. (از اقرب الموارد) ، لقب مردی که چون به وی می گفتند ’عنجر یا عنجوره!’ خشمناک می گشت. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
هر چیز شبیه زنجیر، کنایه از حاشیه ای که در اطراف چیزی خصوصاً سکه های فلزی به شکل زنجیر درست می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیره
تصویر انجیره
سوراخ، سوراخ معقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
بیماری، دردمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجاره
تصویر غنجاره
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو - ۲۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنبوره
تصویر زنبوره
زنبورک، در امور نظامی نوعی پیکان یا سلاح نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
(عَ جَرَ)
زن دلیر بی باک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). زن باجرأت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَجَ)
دراز کردن هر دو لب و درپیچیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراز کردن هر دو لب و برگرداندن آنها و صدا برآوردن. (از اقرب الموارد). و این مخصوص لب است کما اینکه زنجره اختصاص به زدن انگشت دارد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ)
شتر مادۀ ضخم. (منتهی الارب) (از تاج العروس). منه: ناقه خنجوره، شتر مادۀ بسیارشیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عصفوره
تصویر عصفوره
گنجشک ماده
فرهنگ لغت هوشیار
منثوره در فارسی مونث منثور بنگرید به منثور مونث منثور، جمع منثورات
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غنتوره پوشش ویژه نوندان (شاطران) لباس کوتاهی با بندهای زیاد که مخصوص شاطران بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجوقه
تصویر قنجوقه
ترکی آویزند ترگون فتراک سموت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنجاره
تصویر غنجاره
سرخیی که زنان در روی مالند گلگونه غازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنشوره
تصویر قنشوره
زن جوان زنی که دشتان می گردد
فرهنگ لغت هوشیار
طنبور. یا طنبوره بربری (بربریه) قسمی لورای بدوی در فلسطین و مصر معزف چغانه. یا طنبوره از غلاف (جوال) بیرون آوردن (کردن) فاش کردن راز
فرهنگ لغت هوشیار
حاشیه ای که در اطراف چیزی مخصوصاً سکه های فلزی بشکب زنجیر درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنجره
تصویر عنجره
بی شرم زن بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از آلتهای موسیقی ذوی الاوتار که دسته ای دراز و کاسه ای کوچک مانند سه تار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجاره
تصویر بنجاره
فروشنده غله برای اردو
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک زنبورک، کمانی آهنین و نوک تیز زنبورک، سازیست که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سرآن کدو نصب میکردند و دو تار بر آن بسته مینواختند (بیشتر در هند) کنگری، گروه بسیار مردم انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گزنه ها جزو دسته توتها که بلندیش تا 12 متر میرسد و بر خلاف توت یک پایه است و گلهای نر و ماده اش بر روی یک درخت است تین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجوخه
تصویر انجوخه
چین و چروک پوست چین خوردگی پوست (بسبب پیری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
((زَ رِ))
رشته، هر چیز شبیه به زنجیر، چرخه، مجموع فرایندهای مرتبط با هم، شیارهای لبه سکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجموره
تصویر زنجموره
((زَ جِ یا جَ رِ))
آه و ناله، گریه و زاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنبوره
تصویر زنبوره
((زَ رَ یا رِ))
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک، زنبورک کمانی آهنین و نوک تیز، زنبورک، سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سر آن دو کدو نصب می کردند و دو تار بر آن بسته می نواختند (بیشتر در هند)، کنگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنبوره
تصویر طنبوره
((طَ رِ))
طنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
سریال، سلسله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Languishment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
изнеможение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Erschöpfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
знемога
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
osłabienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
衰弱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
languidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی