جدول جو
جدول جو

معنی عنابه - جستجوی لغت در جدول جو

عنابه
(عُنْ نا بَ)
یک دانه عناب. یکی عناب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عناب شود، بار پیلو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عنابه
(عُ)
جایگاهی است در سه میلی حسینیه از راه مکه. در اینجا برکه ای است ازآن ام جعفر که در سه میل پس از قباب، در مقابل سمیراء و پس از توز واقع شده. آب آن شور و غلیظ است. و گویند که عنابه، کوه کوچک یا صخرۀ بزرگی (قاره) است در پایین ’رویثه’ بین مکه و مدینه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عصابه
تصویر عصابه
پارچه ای که به پیشانی یا دور سر می بستند، عمامه، مندیل، دستار، گروه مردم، جماعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذنابه
تصویر ذنابه
پیرو، دنباله، دنبالۀ چیزی، پایان چیزی، جایی از وادی که مسیل به آن منتهی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انابه
تصویر انابه
انابت، رجوع از غفلت به ذکر. گفته اند که توبه در افعال ظاهری است و انابه در امور باطنی، فرار از خلق به سوی حق، بازگشتن به سوی خدا، توبه کردن، دست برداشتن از گناه، توبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنابه
تصویر جنابه
دوقلو، دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند، توأم، دوبلغانه، توأمان، هم شکم، همزاد برای مثال دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا / مادر بخت یگانه زای صفاهان (خاقانی - ۳۵۳ حاشیه)
به صورت توامان برای مثال قصه چه کنم که در ره عشق / با محنت و غم جنابه زادیم (سنائی۲ - ۴۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنابی
تصویر عنابی
به رنگ عناب، قرمز تیره، مایل به قهوه ای مثلاً لباس عنابی پوشیده بود
فرهنگ فارسی عمید
(خِ / خُنْ نا بَ)
سوی بینی نزدیک منخرین. منه: خنابتان،دوسوی بینی نزدیک منخرین، سوی کلان بینی و سوی بینی از جانب بالای آن، کبر. نخوت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ / بِ)
نوبت و قسمت آب. (انجمن آرای ناصری). نوبت و قسمت آب باشد، چنانکه گویند بنابۀ ماست یعنی نوبت ماست. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قائم مقام گردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قائم مقام کسی گردانیدن. (آنندراج). گویند انبته عنه انابهً، یعنی قائم مقام او گردانیدم او را. (از منتهی الارب). و رجوع به انابت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ / بِ)
توبه و پشیمانی و بازگشت بسوی خدای تعالی که پتت و پتفت نیز گویند. (از ناظم الاطباء). بازگردیدن با خدای عزوجل. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به انابت شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
اثر بد. بدی. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنابه
تصویر سنابه
مونث سناب دراز شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنابه
تصویر قنابه
گلبرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنابه
تصویر بنابه
نوبت: (امروز بنابه ماست)
فرهنگ لغت هوشیار
پایان هر چیز، دنبایه چیزی، جای منتهای سیل وادی، خلاصه. پیرو دنباله رو خویشی، جویبار آبراهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنابه
تصویر دنابه
کوتاه بالا مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنابه
تصویر زنابه
نیش کژدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنابه
تصویر جنابه
بچه ای که با بچه دیگر در یک موقع از یک شکم زائیده شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انابه
تصویر انابه
توبه و پشیمانی و بازگشت به سوی خدای تعالی، توبه و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرابه
تصویر عرابه
وسیله نقلیه ساده که با چرخ حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبه
تصویر عنکبه
مونث عنکبوت تنند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنانه
تصویر عنانه
خشک کونی سست کمری، یک پاره ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنایه
تصویر عنایه
آختن هنجیدن، پاسداشت نگهداری، نواخت نوازش، بخشش دهش، نگرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنابی
تصویر عنابی
چیلانی از رنگ ها منسوب به عناب برنگ عناب سرخ رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناقه
تصویر عناقه
نومیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنابه
تصویر خنابه
بدی، هنایش بد (هنایش تاثیر) بادساری (نخوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصابه
تصویر عصابه
نوعی از جامه که بدان سر بندند، جماعتی از اسبان یا مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشابه
تصویر عشابه
پرگیاهی گیاهناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدابه
تصویر عدابه
زهدان، زهار، بن زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنابه
تصویر جنابه
((جُ بِ یا بَ))
توأم، دوقلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذنابه
تصویر ذنابه
((ذُ بَ یا بِ))
پایان هر چیزی، دنبال چیزی، خلاصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصابه
تصویر عصابه
((عَ بِ))
عمامه، دستار، گروه مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنابی
تصویر عنابی
سرخ رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انابه
تصویر انابه
((اِ بِ))
برگشتن از گناه، توبه کردن، توبه، پشیمانی، انابت
فرهنگ فارسی معین