نام جایگاهی است که در شعر نابغۀ ذبیانی آمده، و زمخشری آن را بضم اول ضبط کرده است. (ازمعجم البلدان). شهری است در شام. (از تاج العروس). در منتهی الارب به تشدید لام (عملّه) ضبط شده است
نام جایگاهی است که در شعر نابغۀ ذبیانی آمده، و زمخشری آن را بضم اول ضبط کرده است. (ازمعجم البلدان). شهری است در شام. (از تاج العروس). در منتهی الارب به تشدید لام (عَمَلّه) ضبط شده است
کرده شده، هرچه باشد. (منتهی الارب). آنچه کرده شده است. (از اقرب الموارد) ، هیئت کار کردن. (منتهی الارب). هیئت عمل. (از اقرب الموارد) ، بدی و فساد دلی. (منتهی الارب). باطن شخص در بدی و شر. (از اقرب الموارد) ، مزد کاری. (منتهی الارب). مزد کار و عمل. (از اقرب الموارد). عمله. رجوع به عمله شود
کرده شده، هرچه باشد. (منتهی الارب). آنچه کرده شده است. (از اقرب الموارد) ، هیئت کار کردن. (منتهی الارب). هیئت عمل. (از اقرب الموارد) ، بدی و فساد دلی. (منتهی الارب). باطن شخص در بدی و شر. (از اقرب الموارد) ، مزد کاری. (منتهی الارب). مزد کار و عمل. (از اقرب الموارد). عُمله. رجوع به عُمله شود
نام مردی است که مادر خود را بر پشت بار کرده به حج برد و به وی بس نیکی نمود، و آن مثل شددر برّ والدین، چنانکه گویند: أبرّ من عملس، نیکوکارتر از عملس. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نام مردی است که مادر خود را بر پشت بار کرده به حج برد و به وی بس نیکی نمود، و آن مثل شددر برّ والدین، چنانکه گویند: أبرّ من عملس، نیکوکارتر از عملس. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
کمیز و سرگین انداختن. (منتهی الارب). ادرار کردن و تغوط کردن کودک، و یا انداختن ادرار و غائط. (از اقرب الموارد) ، به مغ سخن رسیدن. (منتهی الارب). تعمق کردن در سخن. (از اقرب الموارد)
کمیز و سرگین انداختن. (منتهی الارب). ادرار کردن و تغوط کردن کودک، و یا انداختن ادرار و غائط. (از اقرب الموارد) ، به مغ سخن رسیدن. (منتهی الارب). تعمق کردن در سخن. (از اقرب الموارد)
یمین ناحق. (منتهی الارب) (آنندراج). سوگند به ناحق. (ناظم الاطباء). گویند: حلف علی العمیسه و العمیسیه، یعنی بر ناحق سوگند خورد. (از اقرب الموارد). عمیسیه. رجوع به عمیسیه شود
یمین ناحق. (منتهی الارب) (آنندراج). سوگند به ناحق. (ناظم الاطباء). گویند: حلف علی العمیسه و العمیسیه، یعنی بر ناحق سوگند خورد. (از اقرب الموارد). عمیسیه. رجوع به عمیسیه شود
عمله. جمع واژۀ عامل. کارگران. رجوع به عامل شود: و او را (دیه قردین) قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این. (تاریخ قم ص 81). - عملۀ خلوت، کنیزان و زنان حرم. - عملۀ طبع، کارگران چاپخانه. (فرهنگ فارسی معین). - عملۀ طرب، گروه مطربان و موسیقی دانان. (فرهنگ فارسی معین). - عملۀ کشتی،جاشوان. ملاحان. (فرهنگ فارسی معین). - عمله واکره، کارگران و کشاورزان. و در تداول فارسی بر کسانی اطلاق میشود که کارهای سخت و خشن و پست میکنند. ، در فارسی امروز، کلمه عمله بصورت مفرد بمعنی یک تن کارگر زیردست بنا، استعمال میشود. و خشت و آجر به بنا دادن و زمین حفر کردن و دیوار فرودآوردن و گل ساختن و خاک بردن و ازین قبیل کارها در بنائی از وظایف اوست. و عمله غیر شاگرد بنا است چه شاگرد بنا بیش و کم از بنائی آگاهی دارد. این کلمه را گاهی به ’ها’ (عمله ها) و زمانی به ’ات’ (عملجات) جمع بندند و نظایر این کلمه که جمع عربی را مفردبکار برند در فارسی کمابیش هست همچون طلبه، تبعه و جز اینها. - سرعمله، بزرگ کارگران و عمله ها
عمله. جَمعِ واژۀ عامل. کارگران. رجوع به عامل شود: و او را (دیه قردین) قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این. (تاریخ قم ص 81). - عملۀ خلوت، کنیزان و زنان حرم. - عملۀ طبع، کارگران چاپخانه. (فرهنگ فارسی معین). - عملۀ طرب، گروه مطربان و موسیقی دانان. (فرهنگ فارسی معین). - عملۀ کشتی،جاشوان. ملاحان. (فرهنگ فارسی معین). - عمله واکره، کارگران و کشاورزان. و در تداول فارسی بر کسانی اطلاق میشود که کارهای سخت و خشن و پست میکنند. ، در فارسی امروز، کلمه عمله بصورت مفرد بمعنی یک تن کارگر زیردست بنا، استعمال میشود. و خشت و آجر به بنا دادن و زمین حفر کردن و دیوار فرودآوردن و گِل ساختن و خاک بردن و ازین قبیل کارها در بنائی از وظایف اوست. و عمله غیر شاگرد بنا است چه شاگرد بنا بیش و کم از بنائی آگاهی دارد. این کلمه را گاهی به ’ها’ (عمله ها) و زمانی به ’ات’ (عملجات) جمع بندند و نظایر این کلمه که جمع عربی را مفردبکار برند در فارسی کمابیش هست همچون طلبه، تبعه و جز اینها. - سرعمله، بزرگ کارگران و عمله ها
مونث عمل کار، کاریدار، پیشه ور، کاریکر کارگر کارگر ساختمانی کارمزد، چگونگی کار، کار انجام شده کار جمع عامل کارکنان کارگران: ... عمله کارخانه دو نفر. یا عمله طبع. کارگران چاپخانه. یا عمله طرب. گروه مطربان و موسیقی دانان: عمله طرب ناصر الدین شاه. یا عمله کشتی. جاشوان ملاحان، (به معنی مفرد) یک کارگر (مخصوصا کارگر بنایی) : یک عمله حاضر حاضر کن خ
مونث عمل کار، کاریدار، پیشه ور، کاریکر کارگر کارگر ساختمانی کارمزد، چگونگی کار، کار انجام شده کار جمع عامل کارکنان کارگران: ... عمله کارخانه دو نفر. یا عمله طبع. کارگران چاپخانه. یا عمله طرب. گروه مطربان و موسیقی دانان: عمله طرب ناصر الدین شاه. یا عمله کشتی. جاشوان ملاحان، (به معنی مفرد) یک کارگر (مخصوصا کارگر بنایی) : یک عمله حاضر حاضر کن خ