معنی عمله
- عمله (عِ لَ)
- کرده شده، هرچه باشد. (منتهی الارب). آنچه کرده شده است. (از اقرب الموارد) ، هیئت کار کردن. (منتهی الارب). هیئت عمل. (از اقرب الموارد) ، بدی و فساد دلی. (منتهی الارب). باطن شخص در بدی و شر. (از اقرب الموارد) ، مزد کاری. (منتهی الارب). مزد کار و عمل. (از اقرب الموارد). عمله. رجوع به عمله شود
