جدول جو
جدول جو

معنی عمق - جستجوی لغت در جدول جو

عمق
فاصلۀ سطح تا انتهای چیزی، ژرفا، بخش داخلی چیزی، گودی، شدت، اندازه مثلاً هنوز به عمق عشقش آگاه نشده بود، کنایه از معنای ژرف داشتن، عمیق بودن
تصویری از عمق
تصویر عمق
فرهنگ فارسی عمید
عمق
(خَ مَ)
دورتک و دراز گردیدن. (منتهی الارب). دور و دراز و گسترده و عمیق شدن. (از اقرب الموارد). عماقه. رجوع به عماقه شود
لغت نامه دهخدا
عمق
(عَ)
غورۀ خرما در آفتاب نهاده جهت خشک شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کرانۀ دشت دور از دیدار. (منتهی الارب). نواحی دوردست از مفازه و بیابان. (از اقرب الموارد). ج، اعماق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عمق. رجوع به عمق شود، مغ چاه و وادی و کوه و جز آن. (منتهی الارب). قعر چاه و دره و وادی و امثال آن. (از اقرب الموارد). ج، اعماق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عمق. عمق. رجوع به عمق شود
لغت نامه دهخدا
عمق
(عَ مَ)
حق و استحقاق. (اقرب الموارد). حق. یقال: له فیه عمق، یعنی مر او را حقی است در آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عمق
(عُ)
مغ چاه و وادی و کوه و جز آن. (منتهی الارب). قعر چاه و دره و وادی و امثال آن. (از اقرب الموارد). ج، اعماق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عمق. عمق. مغاکی. (دهار). ژرفا و تک از هر گودی. (ناظم الاطباء). ژرفنا. ژرفی. گودی. ته. بن. فرود. تک: زندگانی خداوند دراز باد، اعمال غزنی دریائی است که غور و عمق آن پیدا نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125) ، یکی از ابعاد سه گانه جسم است در مقابل طول وعرض. ستبرنا. ژرفا. ژرفنا: و عادت مردمان چنان رفته است که درازترین بعدی را طول نام کنند، ای درازا، و آنکه کمتر است او را عرض نام کنند، ای پهنا، و سدیگر را عمق نام کنند، ای ژرفا. (التفهیم).
نه طول است او را نه عرض و نه عمق
نه اندر سطوح و نه در انتهاست.
ناصرخسرو.
در کشاف اصطلاحات الفنون، تعریف عمق چنین آمده است: عمق بر چند معنی اطلاق شود: اول، سومین امتدادی که مقاطع باشد هر یک از دو امتداد پیش از خود را بر زوایا (دو امتداد دیگر درازا و پهنا است) و بدین معنی عمق سومین ابعاد جسمی است. دوم، ’ثخن’ مطلقاً، خواه نازل باشد و خواه صاعد، و آن را جسم تعلیمی نیز گویند، و اینکه گویند هر جسمی فی نفسه عمیق است از این معنی گرفته شده. سوم، ’ثخن’ نازل یعنی مقید به اعتبار نزولش، اما ثخن صاعد را سمک نامند. چهارم، امتداد از سینه تا ’ظهر’ انسان، و امتداد از ’ظهر’ چهارپایان تا زمین، کرانۀدشت دور از دیدار. (منتهی الارب). نواحی دوردست از مفازه و بیابان. (از اقرب الموارد). ج، أعماق. (منتهی الارب). عمق. رجوع به عمق شود
لغت نامه دهخدا
عمق
(عُ مُ)
مغ چاه و وادی و کوه و جز آن. (منتهی الارب). قعر چاه و دره و وادی و امثال آن. (از اقرب الموارد). عمق. عمق، جمع واژۀ عمیقه. رجوع به عمیقه شود
لغت نامه دهخدا
عمق
(عِ مَ)
جمع واژۀ عمیقه. رجوع به عمیقه شود
لغت نامه دهخدا
عمق
قعر چاه و دره و وادی و دریا و امثال آن، ژرفنای، دور و دراز و گسترده و عمیق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
عمق
((عُ مْ))
ژرفا، گودی، جمع اعماق
تصویری از عمق
تصویر عمق
فرهنگ فارسی معین
عمق
ژرفا، گودی
تصویری از عمق
تصویر عمق
فرهنگ واژه فارسی سره
عمق
ته، ژرفا، ژرفنا، غور، کنه، گودی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عمق
عمقٌ
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به عربی
عمق
Deepness, Profoundness
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به انگلیسی
عمق
profondeur
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به فرانسوی
عمق
profondità
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
عمق
глубина
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به روسی
عمق
Tiefe
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به آلمانی
عمق
глибина
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به اوکراینی
عمق
głębokość
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به لهستانی
عمق
profundidade
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به پرتغالی
عمق
profundidad
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
عمق
গভীরতা , গভীরতা
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به بنگالی
عمق
گہرائی , گہرائی
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به اردو
عمق
diepte
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به هلندی
عمق
ความลึก , ความลึก
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به تایلندی
عمق
kina, undani
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عمق
derinlik
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
عمق
深さ
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به ژاپنی
عمق
深度
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به چینی
عمق
깊이
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به کره ای
عمق
kedalaman
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
عمق
गहराई , गहराई
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به هندی
عمق
עומק
تصویری از عمق
تصویر عمق
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

وادیی است در بلاد هذیل. و گویند زمینی است از برای هذیل، و نام آن در شعر ابوذؤیب آمده که در معجم البلدان منقول است و آن را به ضم اول نیز خوانده اند. (از معجم البلدان). زمینی است که در آن صاحب ابی ذؤیب کشته شد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمقه
تصویر عمقه
ته خیک ته دیگ
فرهنگ لغت هوشیار