جدول جو
جدول جو

معنی عمرانات - جستجوی لغت در جدول جو

عمرانات
(عِ)
آبادیها. جمع واژۀ عمران، بمعنی آبادی. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عمرانات
جمع عمران، آبادی ها
تصویری از عمرانات
تصویر عمرانات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امانات
تصویر امانات
امانت، امین بودن، مقابل خیانت، راستی و درستکاری، جمع امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراعات
تصویر مراعات
رعایت یکدیگر کردن، نگه داشتن و حفظ کردن چیزی، جریان امری را در نظر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معانات
تصویر معانات
سختی کشیدن، رنج دیدن، کشمکش داشتن، رنجاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمرانی
تصویر عمرانی
مربوط به عمران مثلاً عملیات عمرانی
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
انجمنهای بیستائی. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، دهۀ بیست
لغت نامه دهخدا
(مُ)
سرزمین مکران. مکران و نواحی آن. مکران و توابع آن: ملوک آل سلجوق به هر دو سه سال وزیری از وزراء خویش... به جانب مکرانات می فرستادند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 5). و رجوع به دو مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عطشانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عطشانه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شمیران. ناحیۀشمیران. شمیران تهران و نواحی اطراف آن. نام عمومی همه آبادیهای ناحیۀ شمیران. رجوع به شمیران شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عذراء. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشراء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عشراء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شَیْ یا)
جمع واژۀ عشیّان که مصغر عشی ّ است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عشی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
قریه ای است بزرگ و نیز قلعه ای است در شرق موصل متصل بناحیۀ شوش و مرج. در آن دیهها و درختهای مو وجوددارد. این قلعه اکنون مشرف به ویرانی است و از آن چیزی باقی نمانده و در آن غاری است که گویند غار داودبوده است و آن را زیارت کنند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ)
جمع واژۀ عمیاء. رجوع به عمیاء شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خوران. (منتهی الارب). رجوع به خوران شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ امکان: با جمیع امکانات. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به امکان شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
نام دو خانوادۀ باستانی است که در ری و سرخس اقامت داشته اند و آنان را ’عمرانی’ می گفته اند. یکی از افراد این خانواده (علی بن محمد) ممدوح منوچهری شاعر است. رجوع به عمرانی و دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 331 شود:
خریدار من تاج عمرانیان است
تو خود خادم تاج عمرانیانی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمادات
تصویر عمادات
ستون های ساختمان ستون ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرانات
تصویر قرانات
جمع قرن، سده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرامات
تصویر مرامات
همدیگر را تیر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافات
تصویر مرافات
موافقت، اتفاق، مدارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمرانی
تصویر عمرانی
آبادانی منسوب به عمران: امور عمرانی کشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراعات
تصویر مراعات
نگهداشت، رعایت، محافظت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراده، آرزوها خواست ها جمع مراده، جمع مراد آرزوها مقصودها: و از شهاب الدین مسعود شنیدم... که هنوز اوهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزانات
تصویر مزانات
جهمرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارات
تصویر عمارات
جمع عمارت، ساختمانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانات
تصویر امانات
جمع امانت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عنوان، برنام ها سر نامه ها نشانی ها آغاز دفتر و کتاب دیباچه، آغازنامه سرنامه، آنچه در آغاز نامه یا در پشت پاکت نویسند، نشانی آدرس، جمع عناوین عنوانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمرانیات
تصویر صمرانیات
کنجدیان تیره گیاهی کنجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرینات
تصویر تمرینات
جمع تمرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امکانات
تصویر امکانات
جمع امکان: با جمیع امکانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معانات
تصویر معانات
رنج چیزی کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امکانات
تصویر امکانات
توانایی ها، داشته ها، دستمایه، ابزارها، آساینده ها
فرهنگ واژه فارسی سره
چشم انداز، امکانات
دیکشنری اردو به فارسی