سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
چوب دستی بزرگ و کلفت گرز شش پر، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه
چوب دستی بزرگ و کلفت گرز شش پر، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گُرزِه، دَبوس، لَخت، سَرپاش، سَرکوبِه، عَمود، مِقمَعِه
درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان سماق سمی: در علم زیست شناسی درختی کوچک بومی امریکای شمالی با عصاره ای تند و بخار سمی که برگ آن به مقدار اندک در معالجۀ نقرس و روماتیسم به کار می رود
درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سُماک، سَماقیل، تُرشابه، تُرشاوه، تُمتُم، تُتُم، تَتُری، تَتریک، تُرفان سماق سمی: در علم زیست شناسی درختی کوچک بومی امریکای شمالی با عصاره ای تند و بخار سمی که برگ آن به مقدار اندک در معالجۀ نقرس و روماتیسم به کار می رود
دارای عمق، دراز و دورتک، ژرف، گود، کنایه از دارای دقت و تلاش ذهنی، دارای معانی بلند، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
دارای عمق، دراز و دورتک، ژرف، گود، کنایه از دارای دقت و تلاش ذهنی، دارای معانی بلند، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
شهریست مابین حلب و انطاکیه، جای ریزش آب بسیار که بجز موسم گرماخشک نشود. و هو جمع باعتبار اجزائه. (منتهی الارب). یاقوت آرد: در فتح قسطنطنیه از آن ذکر آمده. گفته اند: رومیان در اعماق و دابق فرودآمدند و شاید در لفظ جمع ذکر شده و مراد از آن عمق باشد و آن کوره ای میان حلب و انطاکیه نزدیک دابق است. (از معجم البلدان)
شهریست مابین حلب و انطاکیه، جای ریزش آب بسیار که بجز موسم گرماخشک نشود. و هو جمع باعتبار اجزائه. (منتهی الارب). یاقوت آرد: در فتح قسطنطنیه از آن ذکر آمده. گفته اند: رومیان در اعماق و دابق فرودآمدند و شاید در لفظ جمع ذکر شده و مراد از آن عمق باشد و آن کوره ای میان حلب و انطاکیه نزدیک دابق است. (از معجم البلدان)
جمع واژۀ عمق و عمق و عمق، بمعنی مغ چاه و وادی و کوه و کرانۀ دشت دور از دیدار و جز آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ج عمق، کرانۀ دشت دور از دیدار. (آنندراج). جمع واژۀ عمق و عمق و عمق، بمعنی ته چاه و دشت و کرانه های دور مفازه و جز آن. (از اقرب الموارد). مغها. گودیها. تکها. (ناظم الاطباء) و رجوع به کلمات مذکور شود
جَمعِ واژۀ عُمق و عَمق و عُمُق، بمعنی مغ چاه و وادی و کوه و کرانۀ دشت دور از دیدار و جز آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ج ِ عَمق، کرانۀ دشت دور از دیدار. (آنندراج). جَمعِ واژۀ عُمق و عَمق و عُمُق، بمعنی ته چاه و دشت و کرانه های دور مفازه و جز آن. (از اقرب الموارد). مغها. گودیها. تکها. (ناظم الاطباء) و رجوع به کلمات مذکور شود